جمعه, ۲۹ تیر, ۱۴۰۳ / 19 July, 2024
مجله ویستا

گلدان دل


گلدان دل

مسافر خسته و ذهنش پر از فکر بود. از این که باید به سختی گام بردارد، خسته بود.
هیچکس دستی برای یاری تکان نداده بود. سرش به شدت درد می‌کرد. چشم‌هایش را بست. باد به سختی می وزید و به صورت …

مسافر خسته و ذهنش پر از فکر بود. از این که باید به سختی گام بردارد، خسته بود.

هیچکس دستی برای یاری تکان نداده بود. سرش به شدت درد می‌کرد. چشم‌هایش را بست. باد به سختی می وزید و به صورت او سیلی می‌زد. دلش می‌خواست هر طور شده با کسی حرف بزند. چند روز بود که با قهر خانه را ترک کرده بود.

صدای زنگ تلفن همراه در هیاهوی توفان به گوش رسید. مسافر پس از گفت‌وگویی کوتاه، چتر عشق را بالای گلدان دل گذاشت. مبادا در توفان رویدادهای کوتاه تلخ زندگی، گل‌های کوچک دل پرپر شوند.