شنبه, ۱۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 1 February, 2025
مجله ویستا

وقتی سینما, زندگی ساز می شود


وقتی سینما, زندگی ساز می شود

درباره نخستین فیلم دانی یل هندلر در مقام یک کارگردان

دانی یل هندلر که از تأیید شده‌ترین و محبوب‌ترین بازیگران سینمای امریکای جنوبی است و در سال ۲۰۰۴ جایزه خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد را در جشنواره معتبر برلین آلمان به خاطر ایفای رل نخست در فیلم آرژانتینی «آغوش گمشده» به دست آورد به تازگی اولین فیلم خود را در مقام یک کارگردان نیز تجربه و ارائه کرده و در این راه محصولی مشترک از سینمای کشورهای اروگوئه و آرژانتین را به نام «مهلت نوربرتو» روانه سینماها ساخته است. چندی پیش که فستیوال بین‌المللی فیلم بوینوس آیرس آرژانتین برگزار شد، «مهلت نوربرتو» مورد تحسین اکثر ناظران قرار گرفت و تماشاگران فستیوال از آن به نیکی یاد کردند و با چنان پیش‌زمینه‌ای، این فیلم اکران عمومی‌اش را در بخش‌هایی از امریکای شمالی و اروپا با توقعات زیادی شروع کرده ولی پیش از آن که به دنبال درآمد و دارای دیدگاه اقتصادی باشد، تأیید کیفیت هنری خود را از منظر مردم دنیا می‌طلبد.

● بعید است

با توجه به این که اتفاقات فیلم در مونته ویدئو روی می‌دهد و چندان از امریکای جنوبی فراتر نمی‌رود، شاید توقع فروشی فوق‌العاده برای آن در نقاطی غیر از این منطقه تصوری غیرعقلایی باشد اما بعید است اکثر تماشاگران خود را با سوژه خاص و رویکرد جذاب اجتماعی و انسانی خود راضی نکنند و در هر مکانی از جهان به گونه‌ای از خصلت‌های آن تعریف نشود و هر کس در هر نقطه‌ای از جهان چیزی را در آن خواهد یافت که شاید قابل بیان و تعمق باشد.

شاید یکی از صحیح‌ترین تعریف‌ها و ترسیم‌ها از این فیلم این باشد که بگوییم اثری است ویژه هنرپیشه‌ها و فیلمی است که می‌توان و باید آن را «فیلم بازیگران» نامید. شاید هیچ بارقه ناب و خاصی از فیلمبرداری و یا روش‌های ویژه روایی در آن رؤیت نشود ولی موقعی که کاراکترهای خود را گرد می‌آورد و بر اصل بازیگری تأکید می‌کند، چیزهای زیادی برای گفتن دارد و فیلمی است که از حرکت و بیان دائمی ایده‌هایش، به جبران فقدان نبوغ بصری‌اش بازنمی‌ماند.

کاراکترهای قصه نیز به خوبی ترسیم شده و پرورش یافته‌اند و اگر بخواهیم روی آنها متمرکز و ریز شویم و از عمده‌ترین آنها یاد کنیم، ابتدا به کاراکتر مرکزی و کسی می‌رسیم که فیلم متمرکز بر اوست و وی نوربرتو قهرمان داستان ما (با بازی فرناندو امارال) است.

او از برخی مشکلات شخصی و حرفه‌ای رنج می‌برد و در این راستا شغل اولیه‌اش را از دست داده و اینک در حال کار برای یک سازمان ویژه ساخت و کرایه منازل است. در این پست و دنیای شغلی، پول و دستمزد وی فقط از طریق کمیسیون و بهتر بگوییم سهم او در تشخیص و صید مستأجران و آنچه باید به عنوان درصدی از بهای ملک و استیجار دریافت دارد، فراهم می‌آید و مشکل او این است که اوضاع کسب و کار، سکه نیست و در زمان وقوع اتفاقات فیلم بحث خرید و اجاره خانه در گوشه‌ای از مونته ویدئو که اتفاقات در آن روی می‌دهد، حرفه پرصرفه‌ای نشان نمی‌دهد.

● آژیر بی‌وقت

از طرف دیگر ازدواج او و سیلویا (اوژه نیا گورتی) نیز به گونه‌ای به بن‌بست رسیده و انگار لب پرتگاهی ایستاده‌اند که در ته دره آن جدایی گریزناپذیر به آنها لبخندی تلخ می‌زند و این یک فرجام ناگزیر برای آنها است. فیلمسازان برای این که خبر از نابسامانی‌های زندگی نوربرتو بدهند، شیوه عمل زنگ هشدار و آژیر اتومبیل وی را مبنا قرار داده و روی آن مانور می‌کنند. این آژیر چون به هم ریخته و نظم و روالی ندارد وقت و بی‌وقت به صدا درمی‌آید و در زمان‌هایی شروع به بوق زدن و سرو صدای افراطی می‌کند که هیچ خطری ماشین را تهدید نمی‌کند.

با این حال مشکلات نوربرتو و همسرش زمانی آرام می‌گیرند و کاهش می‌یابند که آنها همراه با برخی دوستان‌شان به تماشای یک نمایش تئاتری آماتوری می‌روند و نوربرتو دچار عشق بازیگری و به واقع ویروس این هنر می‌شود و دلش می‌خواهد بازیگری را امتحان کند. نوربرتو در همین راستا در یک کلاس بازیگری ثبت‌نام و شروع به آموختن این حرفه می‌کند. فیلم به ما می‌گوید که مدیر و مدرس اول این مدرسه و مربی ارشد بازیگری آن یک هنرمند پرتوقع و ایرادگیر حرفه‌ای است که هر لحظه سد و مشکلی را فراروی سایرین می‌گذارد ولی سایر بازیگران حاضر در مدرسه و کسانی که آنجا مانند او مشغول تحصیل‌اند، شور و شوقی را به ارمغان می‌آورند که ایجاد کننده امید در دل او و روشن‌کننده راه وی برای آینده است. نوربرتو می‌تواند به آنها تکیه کند و براساس شوق و علاقه آنان به حرفه بازیگری بر تلاش‌اش بیفزاید و بیش از پیش در رؤیاهایش غرق شود و آنها را امکانپذیر ببیند. آنها برای اجرای تازه‌‌ای از نمایش معروف «The Seagull» آماده می‌شوند و در همان زمان و در موقع تمرین برای به صحنه بردن این نمایش است که نوربرتو احساس می‌کند انگیزه‌های قبلی زندگی‌اش را بازیافته و چیزی شده که پیشتر بود و به سبب مشکلات زندگی و آنچه پیشتر گفتیم، آن را برای مدتی از دست داده بود.

● انسان‌تر از گذشته

به این ترتیب «مهلت نوربرتو» تبدیل به گرامیداشت هنر بازیگری و همین طور فیلمی در خدمت این هنر و وسیله‌ای برای تمجید از آن و بیان این نظریه می‌شود که سینما می‌تواند زندگی‌ساز باشد. از این قسمت به بعد سایر کاراکترهای فیلم نیز آدم‌های با ارزش و معقولی می‌شوند و یا به نظر نوربرتو می‌آید که این چنین هستند و این حتی شامل رئیس نوربرتو در شرکت خرید و فروش مسکن هم می‌شود که پیش از تغییر نگرش نوربرتو و حضور وی در کلاس‌های بازیگری، بیشتر شبیه به یک دیو بود و حالا یک انسان به نظر می‌رسد.

زوج مسنی هم که نوربرتو در صورت تمایل به کرایه یک آپارتمان باید ابتدا آنها را از آن محل خارج کند، از آن پس و بعد از تحولی که گفتیم، قابل ترحم‌تر به نظر می‌رسند و دیگر نمی‌توان نوربرتو را در هر کاری که انجام می‌دهد، محق شمرد.

در این میان یک فاکتور به خوبی به سود کاراکتر نوربرتو کار و به او در این فیلم کمک می‌کند و آن بازی فرناندو آمارال در این رل و نمایشی است که او با نوعی شتاب توأم با بی‌گناهی و کنکاش در نحوه بازی خود ارائه می‌دهد و هرگز نمی‌توان آن را به درستی ارزیابی و رده بندی کرد. اصولاً تمامی بازیگران این فیلم با استعداد و حوصله آشکاری رل‌های خود را بازی کرده‌اند.

● بدون نتیجه‌ای مشخص

با همت آنها و کارگردانی دانی‌یل هندلر که به رغم اولین تجربه‌اش در این زمینه پرسابقه‌تر از اینها نشان می‌دهد، ما به یک نتیجه‌گیری مشخص و روشن در پایان فیلم نمی‌رسیم و نمی‌دانیم باید برای کاراکتر اصلی یک حکم رستگاری ابدی صادر کنیم یا معتقد باشیم که وی بیشتر یک سنگ قبر می‌خواهد تا در افکار منفی گذشته‌اش از نو غرق شود. مهم این است که نور درخشان زندگی مجدداً به چهره کاراکتر نوربرتو می‌تابد و او نیز آن را پس نمی‌زند. او دیگر به فکر شغل از دست رفته‌اش نیست بلکه به مشاغل متعددی که حرفه بازیگری می‌تواند به او ببخشد فکر می‌کند. این قطعاً از مزایا و نعمات سینما است؛ چیزی که هندلر به عنوان یک بازیگر تأیید شده بیش از هر کسی می‌تواند بر آن مهر تأیید بزند و صحت آن را تصدیق کند.