چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

صوفی فرنگی


صوفی فرنگی

بررسی اندیشه های ایمان گرایانه کی یر کگور

سورن کی‌یر کگور (۱۸۵۵-۱۸۳۳) عمری کوتاه و غیرعادی داشت؛ وضع بسیار خاص و حاد خانوادگی وی باعث شد که از کی‌یر کگور افکاری خارق عادت ظهور کند. او با کاوش عمیق در ژرفای وجود خویش، بدل به متفکری شد که بسیاری از شئون فراموش شده انسان عصر جدید را یادآوری کرد. شاید همین مطلب موجب آن شد که تا نیم قرن پس از مرگش، افکار او در بوته فراموشی قرار گیرد.

تفکیک اندیشه و آرای او از نوع زندگانی و عملش امری دشوار و تا حدی ناممکن است؛ چرا که آنچه که او درباره زندگی خویش نوشته است و آنچه که درباره دیگران به رشته تحریر درآورده است، شامل همگان نمی‌شود. اصل کلی کی‌یر کگور را می‌توان این گونه بیان نمود؛ ‌نه نظریه و نه دانایی صرف،‌ بلکه عمل و زندگی، ‌نه عینیت خنثنی و بدون مشارکت، بلکه همراهی و تصمیم فرد. بدین معنا که اگزیستانس که تنها ساحت انسانی مورد توجه است، ساحتی است که هر فرد خود به تنهایی آن را تجربه می‌کند.(۱)

این فیلسوف اگزیستانسیالیست فردی عمیقاً مؤمن و مسیحی است، اما در تفکرات پارادوکسیکال خود قصد دارد معمای دین را به گونه‌ای دیگر حل کند و می‌خواهد که در سلک مسیحیان و پیروان کلیسا نباشد،‌ چرا که معتقد است که کلیسا مبلغ روح و حقیقت مسیحیت نیست. در کلیسا خود مسیح و حقیقت ایمان فراموش شده و دین تنها به مجموعه‌ای از آداب و مناسک بی‌روح و بی‌نتیجه تبدیل شده است. این امر در دستنوشته‌های پایان عمرش به وضوح مشهود است.‌ همان جا که او شدیداً‌ به دستگاه کلیسا حمله می‌کند و از مردم می‌خواهد به کلیسا نروند. تا آنجا که در بستر مرگ هم از ملاقات با کشیش خودداری می‌کند اما با تمام هستی‌اش از خداوند می‌خواهد که ایمانش را حفظ کند.

آثار این فیلسوف دانمارکی بسیار پراکنده‌اند، ‌آثاری که با نام مستعار نوشته شده و بیشتر درونمایه‌ای فلسفی و ادبی دارند. شاید بتوان «این یا آن»، «ترس و لرز» و «تکرار» را مهم‌ترین آثار او برشمرد.

برای ورود به کانون اندیشه‌های کی‌یر کگور، ‌درک دریافت خاص او از انسان به عنوان اگزیستانس (آلمانی Existenz) اهمیت بسزایی دارد‌. واژه‌ای که در قرون وسطی به خداوند اطلاق می‌شد از آن جهت که تنها اوست که در همه جا ظهور و حضور دارد و بی نیاز از حجت و برهان است.‌ اما کی‌یر کگور این واژه را برای انسان هم به کار می‌برد اما تدریجاً این واژه را تنها برای اطلاق به وجهی از انسان استعمال می‌کند.

اگزیستانس همان است که در دایره تفکر انتزاعی در نمی‌آید.‌ خویشتنی همه جا حاضر و در عین حال از نظر غایب است و اوست که سرچشمه انتخاب و عمل و احساس خویشتن است.‌ به عقیده او، انسان معاصر می‌خواهد کسی باشد،‌ ولی این (کس) تنها یک توهم است و این که همه خواستار این هستند که عضو صنفی و یا حزبی باشند اما حداکثر تنها یک شهروند جامعه هستند. همین امر باعث شده است که انسان معاصر

هیچ گاه نتواند به ملاقات خویشتن خویش نایل گردد‌؛ او این غفلت از خویشتن را با ظرافت خاصی به گونه‌ای تمثیلی بیان می‌کند؛‌ دو کالسکه‌چی را تصور کنید ‌که یکی صاحب اسبی راه‌بلد است؛ بنابراین از ابتدا تا انتهای مسیر بدون دغدغه راه می‌سپارد حتی ممکن است در افکار خویش غوطه‌ور شود هر چند افسار اسب را گرفته است و دومی در مسیری می‌رود که خود و اسبش قبلاً این راه را طی نکرده‌اند؛‌ بنابراین از ابتدای مسیر مراقب است، ‌گاهی در درستی راهی که می‌رود تردید می‌کند،‌ دچار ترس می‌شود، به خطرات احتمالی راه می‌اندیشد و در مسیر اگر به دوراهی رسید، باید تصمیم بگیرد.

سورن می‌گوید اصل و اساس اگزیستانس همان است که در دومی ظهور دارد، از آن جهت که اگزیستانس فردی آزاد و مختار و انتخابگر است، ‌دردمند، ‌جدای از جمع و واجد جدیت است؛‌ گهگاه می‌ترسد و گاهی امیدوار است اما هرگز عنان اختیار از کف نمی‌دهد.‌اگزیستانس اصالتاً «فرد یکه» است.‌ من منتشر همان انسانی است که در جمع گم شده است.‌ به اعتقاد سورن، کی‌یر کگور انسان در اتحاد با جمع خویشتن اصلیش را گم می‌کند.

رها شدن در جمع و از دست دادن قدرت تصمیم و انتخاب، تباه شدن است.‌ فرد منتشر در جمع زندگی کرده و عنان اختیارش در دست خودش نیست. هرکس باید با زندگی خویش زندگی کند، بار خویش را خود به دوش کشد، ‌وحدت حقیقی انسان نیز تنها با یگانه شدن با خویشتن خویش در عالی‌ترین مرحله سیر اگزیستانس یعنی مرحله ایمان حاصل می‌شود. (۲)

کی‌یر کگور نه تنها راه رهایی از خویشتن خویش را توسل به متافیزیک و مسیحیت نمی‌داند، بلکه حتی او با بصیرت والایی، عامل اصلی انحطاط انسان معاصر را همین متافیزیک و کلیسای مسیحیت می‌داند‌؛ از این جهت که متافیزیک‌ اندیشه انسان را آنچنان در حجاب کشیده است که فرصت توجه به خویشتن خویش را برچیده است. ‌از سوی دیگر، مسیحیت نیز به جای آن که زمینه‌های مناسب برای سیر به سوی ایمان را برای انسان فراهم آورد، ‌با عدول از وظیفه خویش، تنها به مجموعه‌ای از آداب خشک، ‌بی‌روح ‌و سطحی تبدیل شده است. در متافیزیک و کلام مسیحی «خود» مورد غفلت است، ‌چرا که مبنای متافیزیک بر عقل است در حالی که شناخت و معرفت عقلانی انسان را به حقیقت نایل نمی‌کند و اما کلام مسیحی هم یا با شرح زندگانی حضرت عیسی(ع) و یا با براهین کلامی انسان غافل را به سوی ایمان می‌خواند، ‌در حالی که ایمان نه با براهین عقلانی و نه با آداب مسیحیت قابل دستیابی نیست.

ایمان همچون شیرجه زدن به درون استخری است که هیچ گونه آگاهی‌ از عدم و یا وجود آب در آن نداریم و به بیانی دیگر، ایمان را نمی‌توان به کسی القا کرد، ‌بلکه هر کس خود باید مسیر دشوار آن را طی نماید. (۳)

سورن مشکل اساسی مسیحیت را غفلت از ذات دین می‌داند. از سوی دیگر، به بیان او عصر ما، ‌عصر انحطاط است؛ رمانتیک‌ها از یک سو و هگلی‌ها از سوی دیگر سعی در سلب اعتبار از مسیحیت دارند؛ یکی با توجه به روش‌های استحسانی وجود و دیگری با منطق؛ در حالی که دین نه با روش‌های استحسانی و نه با روش‌های منطقی قابل دستیابی نیست. (۴)

کی‌یر کگور دو صفت اساسی اگزیستانس را در محضر خدا بودن و احساس گناه معرفی می‌کند و می‌افزاید که اگر انسان همواره خویشتن خود را در حضور خداوند احساس کند، تفاوتی اساسی با جمع و دیگران خواهد داشت چرا که خدا را همواره شاهد و ناظر بر اعمال خویش می‌بیند‌ و نیز اگر خود را گناهکار بداند (مسیحیان معتقدند که انسان گناهکار متولد می‌شود) به خویشتن خویش التفات خواهد کرد و از چاه غفلت رهایی خواهد یافت.‌ کی‌یر کگور مراحل سیر اگزیستانس به سوی ایمان را منحصر در سه مرحله «استحسانی ،اخلاقی و ایمانی» می‌داند.‌

به اعتقاد او، هر انسانی در مرحله استحسانی به دنیا می‌آید و حتی اغلب مردم هم توانایی گذر از این مرحله را ندارند؛ به عقیده او، انسان در این مرحله در پی لذت‌جویی مادی است،‌لاقید و بی‌عار است و مثلاً ‌به ازدواج تن نمی‌دهد چرا که همواره از انتخاب‌های مسئولیت‌آور گریزان است. ‌سورن راه رهایی از این پرتگاه را ریشخند یا استهزا می‌خواند چرا که یک ریشخند همچون تلنگری انسان خفته در خواب غفلت را بیدار می‌کند‌ و او را آماده و مهیای ورود به مرحله اخلاقی می‌کند‌؛ مرحله‌ای که به اعتقاد او شخص را با خواست‌های کلی روبه‌رو می‌کند و از او انسانی جدی می‌سازد که اهل عمل به تکلیفی است که آگاهانه آن را پذیرفته است و نمود این مرحله در این است که انسان تعهد خود را با ازدواج ثابت می‌کند؛‌ انسانی که در مرحله استحسانی در پی لذت‌جویی بود، این بار به عشق خود در طول زمان پایبند است و در پی برقراری آرامش در زندگی خود می‌باشد.

و اما مرحله ایمانی؛‌ شاید سورن کی‌یر کگور گذر از مرحله اخلاق به ایمان یا «مطلق‌جویی» را به گونه مشابه در ارتباط با عشقش (رژین) تجربه می‌کند؛ پس از ازدواج رژین، ‌او بشدت مضطرب و ناراحت می‌شود، ‌اما پس از ارتفاع اضطراب‌ها و رسیدن به آرامش، در می‌یابد که عشق به رژین در اعماق وجودش رسوخ نموده و منشأ ارتباط با خدا گردیده است.‌

سورن با این تجربه وارد مرحله ایمان می‌شود ولی بنا به اظهار خود او به مرتبه پدر ایمان یعنی حضرت ابراهیم(ع) نایل نمی‌آید. به هر حال مرحله ایمان، ‌بالاترین مرحله‌ای است که انسان واصل به آن می‌شود.ایمانی که او بدان اشاره دارد، توأم با رنج و محنت و سرشار از شور و شوق است. وی مظهر ایمان را حضرت ابراهیم (ع) می‌داند از این جهت که او امر محال را می‌پذیرد چرا که ابراهیم یک بار امر محال را با چشمان خود مشاهده کرده است. از آنجایی که خداوند به او فرزندی خلاف عادت عطا کرده است،‌ از این رو اکنون خود را مجبور و ملزم به قربانی کردن فرزندش می‌یابد.‌ پس ابراهیم با اعتقاد به این که آنچه برای انسان خلاف عقل و محال است‌، برای خداوند امری محال نیست، فرزند را به قربانگاه می‌برد؛‌ عمل او، نمایانگر ایمان حقیقی اوست. (۵)

با نظری اجمالی به اندیشه‌های این فیلسوف ایمانگرا،‌ علی‌الخصوص آنچه او به عنوان سیر اگزیستانس در مراحل سه‌گانه مطرح می‌کند ‌او را بیش از همه نزدیک به تعالیم عارفان می‌یابیم. کی‌یر کگور به احوال فرد انسانی از آن حیث که انسان است، می‌پردازد‌؛ بنابراین از دوره استحسانی و لذت‌جویی آغاز می‌کند. به‌زعم او انسان به مثابه اگزیستانس همواره در صیرورت است اما او صیرورت و سلوک باطنی را در معنایی عام مورد توجه قرار داده است و با توجه به سلوک خود و آنچه که به عنوان اگزیستانس دریافته، ‌شرح می‌دهد.‌(۶)

در واقع جهت‌گیری کی‌یر کگور به سوی امر متعالی که حتماً‌ تحت تأثیر عرفان مسیحی است، ‌اندیشه او را با اندیشه‌های عرفانی دینی شبیه می‌سازد‌، ولی تلقی نه چندان عمیق کی‌یر کگور از تفکر دینی،‌ بخصوص غفلت از تفکر به وجود باعث غفلت از جنبه‌های اساسی از تفکر و انسان شده است؛ لذا باید وی را واکنشی نسبت به نحوه بسط تفکر جدید دانست. ‌کی‌یر کگور اما علی‌رغم ایفای نقش یادآورانه برای انسان اسیر متافیزیک، ‌خود هرگز نتوانست از بنیان‌های تفکر جدید بگذرد.‌

عمق ایمان و عدم اعتنای او به عقل به وضوح در این عبارت از زبان او آشکار است:

«آنچه شدیداً‌ بدان نیازمندم،‌ این است که چه باید بکنم نه این که چه باید بدانم مگر این که دانش بر هر کاری برتری داشته باشد، ‌موضوع شناخت سرنوشتم است و این که الوهیت می‌خواهد من به چه کاری بپردازم، موضوع دستیابی به حقیقتی است که برایم واقعیت داشته باشد و یافتن دیداری که به خاطر آن زندگی کنم و بمیرم؛ ‌پروردگارا برای آنچه اهمیت ندارد، چشمانی ضعیف به من بخش و برای حقیقت خود چشمانی روشن.»

منابع در دفتر روزنامه موجود است