چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

نفوس كهنه


نفوس كهنه

روسیه و مردم آ ن اكنون دوباره با قدرت تمام در دنیا عرض اندام می كنند جئوفری هاسكینگ یكی از روسیه شناسان سرشناس معتقد است كه روسیه موجد دو وجه مطلق بوده كه به شدت با یكدیگر متناقض است

مقاله حاضر ترجمه ای است با اندك تصرف و تلخیص از نقدی كه رابرت كانكوئست بر كتاب جدید جئوفری هاسكینگ روسیه شناس نامدار نوشته است. موارد تلخیص در جاهایی بوده كه بحث مستقیم از كتاب به میان آمده است. این نوشته در عین ایجاز، خواننده را تا حدود زیادی با روسیه و دنیایی كه پیرامون این عنوان دولت، ملت، قوم برپاست آشنا می سازد. عنوان مقاله نیز اشاره ای است به رمان نیكلای گوگول: «نفوس مرده».

روسیه و مردم آ ن اكنون دوباره با قدرت تمام در دنیا عرض اندام می كنند. جئوفری هاسكینگ یكی از روسیه شناسان سرشناس معتقد است كه روسیه موجد دو وجه مطلق بوده كه به شدت با یكدیگر متناقض است. خودكامگی كه برآمدن اتحاد شوروی نمونه اعلای آن بود و آزادیخواهی كه باز تومار همان خودكامگی را درهم پیچید. به علاوه هر یك از این دو وجه مطلق فقط تا اندازه ای با روح اجتماعی روس ها انطباق دارد. هاسكینگ می گوید كه در این دو وجه مطلق، اما هیچ رسوبی از احساس اجتماعی نیست، نظم مدنی یا تكثر، جای خود دارد. معارضه این دو نیروی قوی در قرن بیستم به فعلیت درآمده و به اوج خود رسید. از همین جا است كه روسیه قرن بیستم تاریخی مالامال از آشفتگی داشته است. مشكلات روسیه تا به امروز اصولا از نوع اقتصادی یا سیاسی نبوده است و تا پای تحلیل های جامع به میان نیاید نمی توان مشكلات آن سرزمین را به طور كامل و چنان كه باید درك كرد.

در اینجاست كه به گفته هاسكینگ باید از خود بپرسیم اصلی ترین جان مایه های روس ها كه شاید بر خودشان هم پوشیده است كدام است. برای پاسخ به این پرسش باید بار دیگر در ویژگی های روانشناسی، یا روانشناسی های آنان نظر كرده و با تعمق بیش از پیش در گذشته تاریخی آنها كاوش كنیم. از طریق چنین دریافتی است كه راه بردن به درون میراث آنان و به تبع آن بخش بزرگی از دنیا و آینده آن امكان پذیر خواهد شد. اما به راستی ما در جست وجوی چه هستیم وجدان هر ملت، یا دیگر مواردی نظیر آن، همواره موضوعی فرار و هدفی سیال است. همه ما به روسیه با تصوراتی كه خود از روح جمعی خود، از احتمال و از جبر فرهنگی اخذ كرده ایم نگاه می كنیم. اما همان گونه كه جورج اورول در متجاوز از نیم قرن پیش نوشته است: «تا همین اواخر گمان می رفت كه افراد بشر شباهت بسیاری به همدیگر دارند. اما حقیقت آن است كه هر كس یاد داشته باشد درست نگاه كند می داند كه میانگین رفتار آدم ها در هر كشور با كشورهای دیگر فرق می كند. آنچه در كشوری خاص به وقوع می پیوندد شاید در كشوری دیگر قابلیت وقوع نداشته باشد.» این نكته كلی حتی در مورد كشورهایی مثل انگلستان و فرانسه كه مدت های مدید همسایه جغرافیایی و فرهنگی همدیگر بوده اند نیز صدق می كند. اغراق نیست اگر گفته شود كه نویسندگان، شاعران، هنرمندان و آثار آنان بهترین اسنادی هستند كه در راه شناخت هر كشور می توان مورد استفاده قرار داد. در مورد روسیه نیز چنین است.

مراجعه به آثار و خلاقیت های روس ها در قرن های پیشین و در دوره استالین كه ثبت تاریخ در قالب هنر و خلاقیت سركوب شد و نیز در سال های پس از جنگ جهانی همه و همه بهترین گزارش ها را به دست می دهد.

رانلد هینگلی در كتابش با عنوان «روح روسیه» ۱۹۷۸ می نویسد كه روس ها چه در واقعیت و چه در داستان ها در تیرگی عظیمی به سر می برند كه انفجارهای شدید روحی در آن مضمر بوده و یا ملازم آن است و در عین حال نگاهی عاشقانه به گذشته و حال كشورشان دارند كه آن را در دوردست ها دارای آینده ای اعجاب آور، گو ناممكن، می بینند. دیگر خصیصه ای كه از آنها نقل شده این نگرانی است كه مبادا روس ها یا روسیه فریب خورده یا كلاهی سرشان برود و یا هدف توطئه ای پنهانی قرار گیرند درست همانند آنچه در «نفوس مرده» گوگول و نیز در بیگانه ترسی شوروی ها دیده شده است. در چنین اوضاع و احوالی است كه این پرسش لاجرم به میان می آید: آیا همین روح روسی نگران توطئه نبود كه دولت خودكامه را شكل داد و یا آیا روح روسی نتیجه و حاصل دولت خودكامه نیست بهترین پاسخی كه می توان داد این است كه این هر دو پدیده روح روسی و دولت خودكامه به مدت دست كم نیمی از یك هزاره همراه همدیگر وجود داشته و خود را در عمل نشان داده اند. ساخت سیاسی فعلی و جاری روسیه تا حدودی ناشی از پیشینه روسی و تا حدودی نیز نتیجه میراث ویژه كمونیستی است. نخبگان حاكم هم محصول قرن ها تاریخ، تجارب فردی و جمعی، تلقینات و قوت روحی در جهت دوام آوردن در بطن آن تجارب و قبول آن تلقینات هستند. چخوف با تهور تمام نوشت كه روسیه معجونی است از «تاریخی یخ و سنگین، سبعیت، دیوان سالاری، فقر و جهل.» از آن پس و در قرنی كه بعد از چخوف بر روسیه گذشته آن كشور تجاربی بس تلخ تر را نیز از سرگذرانده است. گاه گفته می شود كه روح آلمان ها هنوز نتوانسته كاملا از خاطره جنگ های سی ساله رهایی یابد. روسیه مدرن نیز دارای تجربه مشابهی است. به قول ریچارد پایپ، كه هنوز هم مصداق دارد، روسیه به بدترین نحو ممكن جان و توانش را از كف داده است.

دولت روسیه كه پس از شكست دادن مغول ها سر برآورد وجهه ای شدیدا مسیحی و ملی داشت و در عین حال به همان شدت وابسته راه و رسم سیاسی برجا مانده از خان های مغول بود. از آن پس روسیه در حالت آماده باش دائمی به سر برد چرا كه همیشه در معرض تهدید از ناحیه استپ بود.

پاول میلیوكف نوشته است: «جبر ناشی از نیاز ملی بود كه به شكل گیری دولت قاهره با نازل ترین مواد و مصالح انجامید و همین مواد و مصالح نازل، دولت را ناگزیر ساخت كه از كل نیروی مردم خود بهره كشی كند و برای آنكه این نیروی كل را بتواند قبضه كند ناچار شد كه قاهره باشد. اما در این توصیفات از گذشته روسیه هیچ جنبه قومی نبوده و اگر باشد هم بسیار ناچیز است. یكی از سفیران انگلستان در سن پترزبورگ عهد كاترین كبیر گفته است: «شكل دولت علت اصلی طلب فضیلت و نبوغ در روسیه بوده و همواره خواهد بود.» هاسكینگ می گوید: روسیه از قرون وسطی زیر فشار همین وجه مطلق سنتی و سپس از سال ۱۹۱۷ به بعد گرفتار نتایج تازه و نسبتا متفاوت اوضاع خود بوده است.

فاضلی بیرجندی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.