یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
دخترها هم عاشق می شوند
۱) هنوز دقیقا معلوم نیست که چه اتفاقی افتاده است. سادهاش این که چند سریال در سه چهار سال اخیر پخش شده که موازنه سنتی رابطه عشقورزی در آنها به هم خورده است، دخترها عاشق پسرها شدهاند. اولش قضیه چندان مهم نبود. یک داستانک فرعی بود که در یکی دو سریال که معمولا طنز هم بودند خیلی کمرنگ به آن اشاره میشد. فکر میکنم در پاورچین مهران مدیری بود که اول بار نقش خواهر خودش عاشق نقش سیامک انصاری میشد. چند بار دیگری هم در همین طنزهای روتین این اتفاق افتاد. عاشق شدن دخترهای یکی دو تا از طنزهای ماه رمضانی رضا عطاران نمونههای نزدیکتری است که احتمالا به یادتان مانده است. اما قضیه جدی نبود. مهم هم نبود. یعنی قرار بود در کنار همه طنازیهای طنزهای شبانه بخندیم به اینکه دختری هم عاشق پسری شده است. خندهدار هم بود. درستتر بگویم آن جوری که نشانمان میدادند خندهدار بود، و البته حقارتآمیز برای دخترانی که خود را به آب و آتش میزنند تا معشوق پسر متوجه شود که دوستش دارند و باید بیاید خواستگاریشان! تا اینکه یک دفعه شوخی و جدی تعداد سریالهایی که حتی موضوع اصلی سریالشان همین بود زیاد شد، قضیه مهم شد. چند تایی سریال مهم و پرطرفدار که چند تاییشان طنز هم نبودند در داستانهایشان نشان دادند که دخترها هم عاشق میشوند. در آرزوهای شیرین سریال ظهرهای برنامه خانواده یکی از دخترها سعی وافری دارد تا عشقش را یک جورهایی به پسر برساند، غیرمحرمانه شبکه پنج یکی از برادرزادههای عموی مخترع چشمش به دنبال آقای مهندس بود و دنبال کنید قضیه را تا همین آخری ماه عسل، سریال نوروزی شبکه دو که باز هم یک دختر عاشق یک پسر دیگر میشد، و اشکها و لبخندها که دختر نقزن نقش شهره لرستانی ظاهرا عاشق آقای لوطی شده است؛ و البته دو نمونه ویژه هم این وسط بود که باید بیشتر دربارهشان حرف بزنیم: مهراوه شریفینیای روز حسرت، عاشق پسر خوشتیپ ماجرا بود. و گوشهای از سریال شهریار کمال تبریزی که دخترک پیرمرد صاحب خانه دوران جوانی شهریار عاشق شهریار میشد.
و این چیزی بود که تا قبل از آن در نمایشهای تلویزیونی ایرانی جایی نداشت. جایگاه سنتی عاشق مرد و معشوقه زن که از پشتوانه چند هزار ساله ادبیات ایرانی برخوردار بود به قدری جای پای خودش را در رسانههای ایرانی محکم کرده بود که اگر چه این تغییر بسیار کند و تدریجی و کمرنگ اتفاق افتاد اما واقعا اتفاق کوچکی نبود.
در همه نمایشهای تلویزیونی سالهای قبل اگر عشقی از طرف دختری به پسری ابراز میشد معمولا در یک رابطه دو طرفه این اتفاق میافتاد؛ رابطهای که معمولا اینقدر نزدیک به ازدواج شده بود که میتوانستیم آنها را زن و شوهر بدانیم. اما اینجا رابطه دیگر یک طرفه شده بود؛ یا حداقل میتوان گفت یکطرفه شروع میشد و طرف عاشق ماجرا هم یک دختر بود. در عین حال همه سریالهایی که در این یکی دو ساله به رابطه عاشقانه یک طرفه از جانب دخترها پرداختند، هرگز از یک خط قرمز ظاهرا توافق شده میان خودشان فراتر نرفتند. پایان خوش و فرجام عشقهای یک طرفه با تبدیل شدنشان به عشقهای دو طرفه. در اکثر این سریالها معمولا در شرایطی سادهلوحانه خود آقا پسر هم از سر اتفاق عاشق دخترخانم میشد و قضیه به خیر و خوشی به پایان میرسید. تنها مورد تلخ سریال روز حسرت بود. اما داستان روز حسرت شرایطی عادی نداشت، دختر معتاد بود و پسر، زن اولش تصادف کرده بود و فلج شده بود و احساس عذاب وجدان میکرد و همین بود که عشق دختر را پس میزد.
۲) نمیخواهم وارد بحث طولانی و ملالآور تاثیرپذیری یا تاثیرگذاری رسانهها از جامعه یا بر جامعه شوم. اما نمیتوانم از گفتن این هم بگذرم که سریالهای تلویزیونی اگر چه یک قدم به نشان دادن وضعیت واقعی عشقورزی در جامعه نزدیک شدند یعنی نشان دادند که دخترهایی هم هستند که عاشق میشوند، اما در عین حال دو قدم هم عقب رفتهاند. دقیقا مشابه همه پدیدههای اجتماعی چند لایهای که در ظرف رسانههای پرطرفدار عمومی ریخته میشوند و معمولا با یک رویکرد تقلیلگرایانه به یک بعد خاص و معمولا مخاطبپسندشان محدود میشوند. در مورد موضوع خاص ما هم، دقیقا در همان جایی که باید تمرکز میشد، نشان داده میشد و آدمهای پای نمایش خودشان را در بستر آن میدیدند، دقیقا همان جا نادیده گرفته شد. توضیح می دهم، اما داستان این سریالها معمولا از دو حال خارج نمیشوند: یا صرفا به یک نمایش مبتذل و ظاهرا خندهآور از دختری بسنده میشود که با نقشهها و حربههای احمقانه این در و آن در میزند تا عشقش را اثبات کند به پسری که در ابتدا از او خوشش نمیآید، و البته که طی یک اتفاق پسر سرش به سنگ میخورد و میفهمد باید عاشق همین دختر شود؛ و یا یک نمایش شیرین از دختری که عاشق معمولا یکی ازنزدیکانش، اغلب یک از اقوامش شده است و اتفاقا خیلی زود میبینیم که پسر هم عاشق اوست و او نمیدانسته است و همه چیز به خیر و خوشی ختم میشود. گفتیم که در یک مورد هم که قضیه تلخ است و سرانجامی ندارد شرایط آنقدر ویژه است که ربطی به زندگی معمولی ما و آدمهای اطراف ما پیدا نمیکند.
نمیخواهم بگویم وضعیتی که این سریالها از داستان عاشق شدن دخترها نشان میدهند چقدر از جامعه دور است، چون همه کسانی که در همین جامعه زندگی میکنند همین زندگی کردن برایشان کافی است تا این را بدانند. معمولا عشقهای دخترانه به پسرانهای که شنیدهایم، به خصوص در خانوادههای طبقه متوسط و پایین که اکثریت جامعه حتی شهری ما را تشکیل میدهند، در یک شرایط عادی و به دور از هرگونه شرایط خاص، آنقدر تلخ هست که نیاز به درام کردن نداشته باشد. این عشقها معمولا ابراز نشده باقی میمانند و معمولا هم سرانجام خوبی ندارند. کسی مثل احمقها در جمعی که همه مشغول صحبت هستند و معشوق پسر هم وجود دارد، دائما با حرفهای پسر ماجرا موافقت نمیکند! دختری در جمع ذوق نمیکند از حرفهای پسری که دوستش دارد! و معمولا هم هیچ وقت اتفاق، پسر را هم عاشق دختر نمیکند و کدام یک از ازدواجهایی که در زندگی دیدهایم، با عشقی شروع شده است که دختر آغاز کننده آن بوده است؟
بلکه میخواهم بگویم اگر چه تلویزیون در نمایش عشقهای دختران به پسران قدری جلو رفته است، اما آنقدری آن را بیمایه و مبتذل تصویر کرده که تلقی چهره این نوع رابطه در سطح عمومی جامعه بیشتر تبدیل به یک بازی مضحکهوار شده است. واضح و سادهترین شکلش را میگویم؛ اگر با نگاهی خوشبینانه (که بعدا توضیحش خواهم داد) هدف پرداخت این نوع عشقها طبیعی شدن آن در جامعه و خارج شدن آن از وضعیت تابوی قبلی بوده است، قضیه بیرحمانه به ضد خودش تبدیل شده است. ماجرا سختتر شده است، چیزی سخت تر از قبل، قبل از اینکه در رسانهها صحبتی از عاشق شدن دخترها باشد.
۳) یک مساله مهم این است که طرف ماجرایمان را اشتباه نگیریم، و در مورد رسانهی خاصی به اسم صدا و سیمای دولتی جمهوری اسلامی ایران معمولا این اتفاق میافتد. خوب، میتوانیم فکر کنیم که سیاستی در پشت پرده سریالهای تلویزیون در جریان است تا چهره دختران ایرانی را آن جور که مطابق مصلحتهای سیاسی است نشان دهند. این گزاره آن قدر تکرار شده و به آن دامن زده شده است که خیلی اوقات بدیهی به نظر میرسد و کسی در موردش حرف نمیزند. (در مورد موضع خاص ما این گزاره تبدیل میشود به اینکه مسئولان صدا و سیما تصمیم گرفتهاند با نمایش این چنینی عشق دختر به پسر چهره چنین عشقهایی را تبدیل به مضحکهای کنند که کسی جرات ابراز آن را نداشته باشد) تمرکز بر روی چنین قضاوتهایی عملا مسیر نقد و تحلیل مسائل اجتماعی در تلویزیون را منحرف خواهد کرد و چیزی مثل مطالبه مورد نظر ما را به مطالبهای صرفا میانمایه و سطحی تبدیل خواهد کرد که حاشیهها و گوشههای سیاسیای که این روزها در باره صدا و سیما و سیاستهایش وجود دارد، چنان هجوم خواهد آورد که تقریبا چیزی از آن باقی نخواهد گذاشت.
واقعیت این است که صدا و سیما ظاهرا به جز خط مشی محکم و سفت و سخت سیاسی در بقیه موارد صرفا به کشیدن یک دایره وسیع به دور موضوعات بسنده میکند. دایرهای که معمولا فقط شرعیات فقهی یا عرفیات به شدت حساسیتبرانگیز بیرون آن خواهند بود. این دایره در حوزه اجتماعی آنقدر وسیع هست که موضوع مورد نظر ما (صریحا نمایش واقعیت عشقورزی دخترها به پسرها، همانگونه که در متن اجتماع هست) بدون شک در داخل آن قرار خواهد گرفت. سریال شهریار را برای همین جا نگه داشتهام، مورد نقض خوبی برای طرفداران گزاره متوهمانه بالاست. دختر پیرمرد صاحبخانه شهریار، عاشق شهریار میشود. شهریاری که درس دکتر شدن میخواند و دخترکی که بیسواد است. ماجرا به شدت تلخ است. دخترک هیچ وقت جرات نمیکند که عشقش را در میان بگذارد. از آن طرف خود شهریار هم عاشق دیگری است! نمایش مضحکهای در کار نیست (حاشیههای خیلی کمرنگی برای کاستن از تلخی وجود دارد) و سرانجام عشق نافرجام است. مثل قبل کاری به این ندارم که عشق به شدت شبیه عشقهای جامعه امروزی خودمان است، آنچه میخواهم بگویم این است که قضیه به شدت جدی و مهم است و اگر همچنان معتقد باشیم که کارکرد ساخت چنین سوژههایی باید طبیعی شدن طرح آن در جامعه باشد، قطعا سریال شهریار به چنین کارکردی کمک خواهد کرد. سریال شهریار در همین صدا و سیما و با همین مدیران ساخته شده است و معلوم نیست اگر قرار بوده عشق دختر به پسر را به گونهای مطرح کنند که دقیقا برعکس این کارکرد را داشته باشد، این سریال کجای این پازل قرار میگیرد؟ همه اینها برای این نیست که بگویم صدا و سیما و مدیرانش هیچ کارهاند، اما میخواهم بگویم که طرف ماجرای ما رئیس صدا و سیما، مدیران شبکهها و... نیستند! طرف ماجرای ما نویسنده و کارگردان هر سریالی است که به طور مشخص درباره آن حرف میزنیم. باید یقه آنها را بگیریم! یقه همه آنهایی که سریالهایی ساختند که طرح رابطه عاشقانه از طرف دخترها را تبدیل به موضوعی خندهدار کردند و آن را در حد یک لودگی ساده تقلیل دادند و در مقابل پاسخهای آنها، پاسخهایی مثل اینکه شرایط کار در تلویوزیون این گونه است یا فشارهای سیاستهای کلی تلویزیون ما را به این سمت کشانده است، بحث را به سمت شهریار بکشانیم.
۴) درستش این است که حرفهایم در مورد تغییر جایگاه طرفین عشق ورزی در سریالهای چند سال اخیر همین جا تمام شود؛ اما وسوسههای ژورنالیستی نمیگذارد! نمیتوانم فکر کنم که میان این تحول در رابطه عشقورزی در نمایشهای تلویزیون با تحولی که همین چند سال اخیر در متن ترانههای موسیقی پاپ و به خصوص موسیقی زیرزمینی پاپ صورت گرفته است، نتوان مهره وسطی پیدا کرد. از این روز این بند فقط سرنخی است برای مطالعه عمیقتر و جدیتر درباره موضوع.
درست در اواسط سال ۸۰ شمسی، یکی از ترانههای آخرین آلبوم علیرضا عصار، خواننده مطرح عامهپسند ایرانی، سرآغاز فصل جدیدی در ادبیات ترانهسرایی در ایران شد. این ترانه با الفاظی ساده و معمولی از زبان یک عاشق به معشوق شروع میشد، اما این بار برخلاف سنت هزار ساله ادبیات عاشقانه فارسی خبری از خاکساری و مدح و ستایش معشوق نبود، عاشق دست رد به سینه معشوقش میزد و از عدم تعلق و به تبع آن عدم وجود تعهدی به معشوق خود سخن میگفت. ویژگی اصلی این نوع سبک ترانه که بعدها به نام ترانههای سیاه مشهور شد و تحولی عظیم در سنت ادبیات و روابط عاشقانه در جامعه ایرانی به وجود آورد همان اعلام بینیازی عاشق نسبت به معشوق است و عاشق اغلب با الفاظی به شدت ساده و معمولی از معشوق گلایه میکند و ترک او را رفتاری خیلی طبیعی و ساده درنظر میگیرد... این تحول مثل تحول در سریالهای تلویزیون نبود، جایگاه پسر عاشق و دختر معشوقه حفظ شده بود. اما در غایت و هدف رابطه عاشقانه تغییر بزرگی به وجود آمده بود. علاوه بر آنکه برای عاشق، یعنی پسر، هویت مستقلی به وجود آمده بود، (یعنی برخلاف سنت ادبیات گذشته که تنها معشوق دارای حقوق بود و عاشق فقط وظایفی بر عهده داشت) این بار با یک رابطه متقابل و هم وزن روبرو بودیم؛ یعنی معشوق هم در این نوع رابطه وظایفی بر عهده داشت و عاشق هم حقوقی داشت که معشوق ملزم به رعایت آن بود؛ برتری نقشی معشوق از بین رفته بود.
با این اوصاف، دنبال کردن رابطه این دو تغییر در بازنمایی زن و مرد و رابطه عاشقانه آنها با یکدیگر با توجه به نکاتی مثل اینکه طبیعتا موسیقی زیرزمینی محدودیتهای همان دایره بزرگی که گفتیم را هم ندارد، بیربط به نظر نمیرسد.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست