جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
تصادف
كتاب را فقط برای اسمش خریدم:«خانهٔ بیحفاظ»
دو صفحه از آنرا خواندهام. حالا مدتها است كه لابهلای تودهٔ كتابها و جزوهها افتاده. گاهی وقتی دارم چیزی را جابهجا میكنم، چشمم به عنوانش میافتد:«خانهٔ بیحفاظ»
شبها بعد از قفل كردن در و بستنِ چفت پنجرهها وقتی سعی میكنم تو اتاقم بخوابم عنوانِ كتاب جلو چشمم میآید و نمیدانم چهطور است که توی خانهای با درهای قفل و پنجرههای خوب چفتشده باز احساس امنیت نمیكنم.
بعضی شبها كه نمیآمد خیال میكردم تصادف كرده و مُرده. حتی پیش خودم صحنهٔ تصادف را هم میساختم، كه بهیك تیر آهنی خورده و درجا تمام كرده. البته آرزویش را نمیكردم، حتی وقتی بهخانه برمیگشت و صدای چرخش كلید را تو قفل میشنیدم خیالم راحت میشد كه امشب هم تصادف و خطری در كار نبوده. ولی باز با هر بار دیر آمدن یا نیامدنش این تصور برایم پیش میآمد.
حتی چیزهای دیگری هم به فكرم راه پیدا میكرد. این كه مثلاً از جایی تلفن كنند و خبر را بدهند، بعد سر و كلهٔ فكوفامیل و همكارهایش پیدا شود تا تسلایم بدهند. همهٔ اینها درحالی بود كه روزها و سالهای گذشته كسی مرا برای تحملِ آنجور زندگی كردن هیچوقت تسلی نداده بود.
شاید آنقدر این فكرم قوی بود كه بالاخره اتفاق افتاد. شبی كه تازه از حمام بیرون آمده بودم و هنوز فرصت نكرده بودم موهایم را شانه بزنم كه كسی تلفن كرد. حوله را روی تخت نامرتب انداختم و دنبال چیزی گشتم تا بپوشم. پیشخودم خیال كردم حتماً به یك تیر آهنی خورده طرف خواست كه خودم را زودتر برسانم.
توی درِِ شیشهای بیمارستان، قیافهام را دیدم كه اصلاً شبیه خودم نبود. باچشمهای گرد، دنبالهٔ پیراهنی كه از زیر مانتو بیرون زده بود، موهای خیسدرهم با كفشهای ورزشیِ او ـ كه نمیدانم چهطور آنها را پوشیده بودم ـ شمایل خندهداری پیدا كرده بودم. هیچ برایم مهم نبود كه دیگران مرا چهطور میبینند، یا اصلاً نگاهم میكنند یا نه.
فقط میخواستم مطمئن شوم و ببینم واقعاً خودِ خودش است یا باز هم تصوری است كه این بار قویتر از قبل به سراغم آمده. تصادف آنجور كه بارها درخیال دیده بودم نبود. با ماشین توی یك گودال افتاده بود كه خیلی از خیابان اصلی فاصله داشت. معلوم بود كه پشت فرمان خوابش برده، یا شاید داشته خواب میدیده، و مسافتی طولانی را هم در خواب رانده. اینها را مأموری كه آنجا بود میگفت.
خیلی دلم میخواهد بدانم قبل از مرگ از خواب پریده یا نه، و اگر از خواب پریده به چه فكر میكرده. شاید نگرانِ كارهای نیمهتمامش بوده كه هیچكس هم جز او نمیتوانست تمامشان كند.
وقتی به خانه برگشتم در و دیوار و اشیایی كه آن همه سال دیده بودم به چشمم غریب میآمدند. حتی دلم نمیخواست به كسی تلفن بزنم و خبر را بدهم. همه چیز مثل یكی از آن خواب و خیالهام بود.
رفتم جلو آینهٔ قدی ایستادم و به چشمهام نگاه كردم كه تلفن شروع به زنگزدن كرد. نمیدانم از كجا خبر را شنیده بودند. میخواستند از خبر مطمئن بشوند، و هقهق میكردند. ولی من فقط دلم میخواست در تنهایی خودم توی آینه به چشمهام نگاه كنم كه انگار چشمهای خودم نبود. دو تا چشم خالی با مژههای درهم و برهم كه مات و خشك بودند.
وقتی سروكله آدمها با زاری و شیون پیدا شد احساس خستگی شدیدی میكردم. حوصلهٔ هیچكدامشان را نداشتم. میآمدند و به گردنم میآویختند و گونههایم را میبوسیدند. من هیچ نمیگفتم. راستش چیزی هم برای گفتن نداشتم، و بدتر از همه میترسیدم از خواب و خیالهام به كسی چیزی بگویم. این رفتوآمدها تا آخرهای شب ادامه داشت. من آنقدر خسته بودم كه از جایم پا نمیشدم.
هنوز هم این عادت با من هست. مینشینم روی مبل، روبهروی آینهٔ قدی، و به خودم زل میزنم، به یك جفت چشم خالی غریبه كه هیچ نوری در آنها دیده نمیشود. گاهی از توی خیابان صدای كشیده شدن چرخهای اتومبیلی را میشنوم، اما هیچوقت از پنجره بیرون را نگاه نمیكنم. نمیخواهم ببینم چه اتفاقی افتاده است.
حالا هم شبها قبل از خواب، وقتی دارم درها را قفل میكنم و چفت پنجرهها را میبندم، آن رویا، آن كابوس، را میبینم. اما شبیه آنچه اتفاق افتاد نیست، بلكه بدتر از آن است. ماشین با چنان سرعتی به تیر آهنی میخورد كه رانندهاش حتی فرصت نمیكند قبل از مرگ از خواب بپرد.
پوپك نوید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران انتخابات احمد وحیدی حسن روحانی حجاب پاکستان مجلس شورای اسلامی دولت دولت سیزدهم رهبر انقلاب نیکا شاکرمی مجلس
سیل هواشناسی تهران آتش سوزی یسنا شهرداری تهران قوه قضاییه پلیس روز معلم معلم آموزش و پرورش فضای مجازی
قیمت خودرو سهام عدالت قیمت طلا سازمان هواشناسی مالیات طلا بازار خودرو قیمت دلار خودرو حقوق بازنشستگان بانک مرکزی ایران خودرو
مهران غفوریان موسیقی تلویزیون سریال عمو پورنگ ساواک سینمای ایران نمایشگاه کتاب مهران مدیری مسعود اسکویی سینما عفاف و حجاب
رژیم صهیونیستی اسرائیل فلسطین غزه آمریکا جنگ غزه روسیه ترکیه حماس نوار غزه انگلیس اوکراین
استقلال فوتبال پرسپولیس سپاهان علی خطیر باشگاه استقلال لیگ برتر جواد نکونام بازی لیگ برتر ایران تراکتور رئال مادرید
هوش مصنوعی فناوری اپل گوگل ناسا مدیران خودرو تلفن همراه
طب سنتی خواب فشار خون کبد چرب