شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

فیلم هایی برای هیچ


فیلم هایی برای هیچ

این روزها که به سینما می روم, فضاها و لوکیشن های جذاب, زیبا و تمیز بالاشهری فیلم ها تعارضی آزارنده در ذهنم پدید می آورند و در این فضای سرشار از تناقض و تعارض به ناگاه به یاد تصویر مشمئزکننده ی دسته ی موتورها و ماشین ها در خیابان های شلوغ, آلوده و تنگ نقاط مرکزی و پایین این تهران اشباع شده از انواع آلودگی می افتم

این روزها که به سینما می‌روم، فضاها و لوکیشن‌های جذاب، زیبا و تمیز بالاشهری فیلم‌ها تعارضی آزارنده در ذهنم پدید می‌آورند و در این فضای سرشار از تناقض و تعارض به‌ناگاه به یاد تصویر مشمئزکننده‌ی دسته‌ی موتورها و ماشین‌ها در خیابان‌های شلوغ، آلوده و تنگ نقاط مرکزی و پایین این تهران اشباع‌شده از انواع آلودگی می‌افتم؛ موتورها و ماشین‌هایی که همچون گرگ‌های گرسنه‌ی در کمین نشسته، برای سوسوی چراغ سبز چهارراه‌ها له‌له می‌زنند و جان می‌کنند. نمای خیابان‌ها و کوچه‌های تنگ بسیاری از نقاط این شهر در جلوی چشمانم مجسم می‌شود که ساختمان‌های محقر و انباشته روی هم، آن‌ها را در آغوش خود له کرده و فقط کوره‌راهی برای عبور خیل ماشین و موتور هستند.

این روزها به یاد زنان و کودکان افسرده‌یی می‌افتم که در کوچه‌ها و ساختمان‌هایی که ناامنی از آن‌ها می‌بارد جا خوش کرده‌اند، ولی چشم هیچ دوربینی آنان را نمی‌بیند. به گمانم فیلمسازان امروز دیگر نمی‌خواهند که چشم دوربینشان را به این همه آلودگی بیالایند و دیگر برایشان هیچ اهمیتی ندارد که راز و معمای این همه جرم، جنایت و فاجعه‌ی صفحات حوادث روزنامه‌ها را فیلم کنند و فقط دل به آدم‌ها و فضاهای تر و تمیز نقاط مرفه این شهر سپرده‌اند که حتی یک - سوم جمعیت و فضای شهر را در بر نمی‌گیرند؛ می‌خواهم بگویم که همه‌ی چشم‌ها حیران این اقلیت شده و دیگر کسی چشم بر خیل اندوه و رنج ساکنان پایین شهر و حاشیه‌ها نمی‌گشاید، همه‌ی بلندگوهای فرهنگی و به‌خصوص سینما متوجه بالای شهر شده و این در حالی است که کار فرهنگی بایستی در این محیط‌های سرشار از فاجعه و جرم صورت گیرد که نمی‌گیرد چرا که این بالای شهر که در فرهنگ خود سیر می‌کند پذیرای فرهنگ‌سازی‌های این روزهای ما نیست که نیست. پس جا دارد که دوربین‌ها را به آن سوی شهر برگردانیم.

در این فضا دیگر کسی دنیا و فضای فیلم‌هایی چون دایره، من ترانه ۱۵ سال دارم و ... را نمی‌بیند، چرا که ساخت فیلم‌هایی برایش بازده دارد که سوپراستارهای جوان و خوش‌تیپ فیلم یا هنوز در دام رومانتیک‌بازی‌های مبتذلی گرفتارند که آبروی عشق را می‌برند و یا در فضای جوانانی خاله‌زنک و عاری از هر گونه تعهد اجتماعی سیر می‌کنند که امروز جانشینان نالایق جوانان آرمانگرای دیروز شده‌اند. فیلمسازان امروز نباید به دنبال شخصیت‌هایی بروند که دم برنمی‌آورند و در میان تارهای عنکبوتی فردگرایی خویش غلتیده‌اند، شخصیت‌هایی که دردهایی مبتذل و سطحی از جنس خود دارند و هنوز کودک درونشان را اصلاح نکرده‌اند تا پا به دنیای مردان مردی بگذارند که نسبت به دردها و مسایل جامعه‌ی بحران‌زده‌ی خود احساس تعهد می‌کنند.

فیلمسازان امروز دیگر به قصه‌ی آدم‌هایی نمی‌پردازند که در بحرانِ کجا بنشینند و چگونه روزگار به سر ببرند دست و پا می‌زنند، بلکه برای سوپراستاری خوش‌تیپ و خوش‌زیست دل می‌سوزانند که طایفه‌ی عاشقان بی‌مایه‌شان برای نمونه‌ی امضایشان پول می‌دهند و فریب می‌خورند. و اما من دلم برای مخاطب دور بی‌خبر از این شهر فرنگی می‌سوزد که شهر را فقط در فیلم‌های این فیلمسازان می‌بیند و این‌گونه است که تهران را شهری جذاب می‌انگارد که در آن خیابان‌ها و کوچه‌ها فراخ، گشوده، امن و خلوت است و آدم‌ها نیز آسوده در سرای خوشبختی خویش آرمیده‌اند.

این‌گونه است که مسافران کوه و دشت و بیابان و دریا توشه‌ی سفر بر شانه‌ی خود انداخته و در جست‌وجوی رؤیاهایی که فقط در فیلم‌ها رؤیت کرده‌اند به سیل ترافیک، دود و آلودگی می‌پیوندند. فیلمسازان ما نیز در این آشفته‌بازار تابع جریانی که آنان را با خود می‌برد به جست‌وجوی سینمای ملی و سینمای معناگرا برخاسته‌اند، ولی پا از تهران بیرون نمی‌گذارند تا از این همه تنوع سوژه، لوکیشن و فضای انسانی و بومی بهره‌یی هر چند ناچیز گرفته تا شاید سینمای ما از آفت کلیشه‌ها رها گردد و کمی بارور شود؛ البته اگر کسی خود خواهان باروری باشد، چرا که در روزگاری که دیگر برای اکران فیلم‌های فرهنگی بودجه‌یی در نظر گرفته نمی‌شود و شورای اکران تنها به گیشه فکر می‌کند و مخاطب مغفول نیز فقط به فیلم‌های کمیک آن هم از نوع مبتذلش رغبت نشان می‌دهد نباید انتظاری بیش از این از فیلمسازان داشت.

در پایان باید از فیلمسازانی یاد کنم که رسالت خود را فدای گیشه و بازار فیلم نمی‌کنند و نساختن فیلم را بر ساختن فیلم‌هایی از این قبیل ترجیح می‌دهند تا با همان فیلم نابشان از فیلمسازان پُرکار این روزگار پیشی بگیرند.

مختار شکری‌پور



همچنین مشاهده کنید