دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

دموکراسی, تنها دموکراسی


دموکراسی, تنها دموکراسی

اکثر پژوهش های معاصر درباره ایران, قابل تبدیل و طرح در حوزه و ذیل بحث دموکراسی خواهی ایرانیان و احیاناً بن بست و عدم توفیق آن است

اندیشیدن درباره دموکراسی در ایران، حداقل عمری یکصدساله دارد؛ به رغم زمان طولانی و تلاش گسترده فکری، اما «معماری دموکراسی» در ایران، نه تنها فرجام پرثمر و موفقیت آمیزی نداشته که حاصل کار، بنایی کج و کوژ به نظر می رسد.

اکثر پژوهش های معاصر درباره ایران، قابل تبدیل و طرح در حوزه و ذیل بحث دموکراسی خواهی ایرانیان و احیاناً بن بست و عدم توفیق آن است. «دموکراسی» در ایران همچون بیشتر تجربه های مشابه، در برابر «استبداد» شاهنشاهی و برای تحدید قدرت بی مهار شاه، پدید آمد؛ با این تفاوت که به عنوان پدیده ای اندیشیده، برنامه ریزی شده و با نهادها و لوازم خاص خود مورد توجه قرار نگرفت بلکه حاصل تلاش مقلدانه فرنگ رفته هایی بود که هر کدام نوع خاصی از دموکراسی را با برداشت های خود، به ملغمه ای بدل و به عنوان دموکراسی ایرانی، ترویج و توزیع کردند.

به بیان دیگر، دموکراسی در کشور ما، نیم بند، بیمار و با پیش فرض های غلط، متولد شد؛ میرزا ملکم خان با تکیه و متاثر از فلسفه فکری انگلستان، به مدرن کردن ایران و ایرانیان می اندیشید، آخوندزاده شناخت علمی و پوزیتیویسم را ترویج می کرد و... تلاش های روشنفکران برای استقرار دموکراسی به گشایش بحث های ارزشمند اما کم دامنه ای چون ترقی و عقلانیت، محدود شد. در واقع تکیه و تاکید بیش از اندازه به مبانی فکری دموکراسی، روشنفکران را از توجه به دموکراسی به عنوان موضوعی جدا از تحولات معرفتی بازداشت.

تولد دموکراسی در ایران، اما در بستر نهادهای دموکراتیک و خلق آدمیان دموکرات، امکان پذیر بود. موضوعی که مورد غفلت حاکمان اصلاح طلب و روشنفکران دگراندیش واقع شد. شکل گیری دولت تجددخواه اما مستبد پهلوی، آب سردی بر تلاش های فکری این دسته از روشنفکران بود و نشان داد با پذیرش معرفت جدید و تاکید بر تجدد، ضمانت کافی برای جامعه و حکومت دموکرات وجود ندارد. چنانچه گرایش آتاتورک به سکولاریسم و تاکید ناصر بر مدرنیته مانع پیدایش دولت های ضددموکراتیک نشده بود؛ دولت مرحوم مصدق نیز نتوانست از درون تجربه دموکراسی محدود، به نهادینه کردن توسعه سیاسی در ایران اقدام کند. این روند و برداشت نادرست و ناقص از دموکراسی تداوم یافت تا در آزمونی دوباره و با رای مردم به محمد خاتمی، آغاز تجربیاتی نو نوید داده شد. تئوریزه کردن مقولات فلسفی و تصویر فکری و تئوریک از مقولاتی مانند جامعه مدنی، لیبرالیسم و سکولاریسم، کوششی بود برای گسترش و تعمیق دموکراسی؛ اما از توسعه تشکیلات مدنی و نهادهای دموکراتیک غفلت شد و گام زدن در مسیر بی پایان گذشته استمرار یافت. از گسترش بحث و گفت وگو میان شهروندان در حوزه عمومی و جامعه خبری نشد و باز نخبه گرایی بر سر دموکراسی، بلا نازل کرد.

بدون شک گسترده شدن فضای عمومی و شرکت عاشقانه اقشار بیشتری از مردم در حوزه عمومی و در نتیجه تعمیق جامعه مدنی، می توانست دموکراسی را ریشه دارتر کند. دموکراسی را اگر مشارکت گسترده شهروندان در تعیین و تعریف سرنوشت سیاسی خود بدانیم، نیازمند گسترش نهادها، حوزه های اجتماعی و سیاسی و روابطی است که حضور شهروندان را در حوزه عمومی افزایش دهد. این باور رایج در میان فعالان سیاسی وجود دارد و به نکته ای قطعی در میدان سیاست تبدیل شده که تنها راه «تست دموکراسی» از انتخابات و پارلمان می گذرد. هرچند در کشور ما انتخابات تنها تجلی گاه و نمودار دموکراسی است اما اصلاح طلبان اگر بخواهند با عبور از پیش فرض های فکری و بدون درگیر شدن در مباحثات بی حاصل کلامی، گامی عملی در تعمیق و گسترش دموکراسی بردارند، چاره ای جز این ندارند که از دموکراسی مینی مال (حداقلی- انتخاباتی) گامی فراتر نهند.

حرکت در این مسیر اما با محدودیت های فراوان روبه روست و بیش از هرچیز باید همراهی فرهنگی و فکری جامعه را با خود داشته باشد. به هر رو و با تمامی تبعات پیش رو از دموکراسی ناتمام در ایران، نباید ناسپاسی کرد و تلاش گسترده دموکراسی خواهان را نادیده انگاشت. به قول فیلسوف امریکایی، جان دیویی «چاره دردهای مزمن و تاریخی دموکراسی، دموکراسی بیشتر است»، البته با اقتضائات و شرایط بومی ایران. چرا که دموکراسی ایرانی، با همه معایبش بهترین امید برای بخش بزرگی از مردم ایران است و باید تقویت شود.

مهدی فولادگر