پنجشنبه, ۲۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 13 February, 2025
مجله ویستا

درد های بی درمان نسل سوخته


درد های بی درمان نسل سوخته

نسل من با فیلم های صدرعاملی بزرگ شدند. فیلمساز عزیزی که با "من ترانه ۱۵ سال دارم" اش هزار خاطره دارم. حالا او هم در دهمین تجربه اش نا امیدم می کند. البته صدرعاملی همان صدرعاملی …

نسل من با فیلم های صدرعاملی بزرگ شدند. فیلمساز عزیزی که با "من ترانه ۱۵ سال دارم" اش هزار خاطره دارم. حالا او هم در دهمین تجربه اش نا امیدم می کند. البته صدرعاملی همان صدرعاملی است اما دیگر فضای فیلمش به خوبی "من ترانه..."، "دیشب باباتو دیدم آیدا"، "دختری با کفش های کتانی" و ... نیست. نمی دانیم شاید اگر این فیلم زیر عمل سانسوریسم یا چه می دانم چاقوی ممیزی تکه پاره نمی شد خیلی بهتر از این ها می بود اما الآن انتظارم را از صدرعاملی برآورده نکرد. همه ضعف های عمده ی فیلمنامه را نمی شود به ممیزی نهایتا ده دقیقه ای نسبت داد.

مشکل همیشگی سینمای ما، "سوژه ی خوب و پرداخت بد" این بار گریبان "زندگی با چشمان بسته" را گرفته است. فیلمنامه مهمترین نقطه ضعف این اثر است که همه خوبی های فیلم (از میزانسن و قاب های صدرعاملی گرفته تا بازی خوب بازیگران) را تحت الشعاع قرار داده است. فیلمنامه ای که هزار سوال در ذهن مخاطب ایجاد می کند و به هیچکدامشان جواب قانع کننده ای نمی دهد. این فیلم تماما باز بود! یعنی درباره ی همه جای فیلم خودت باید قضاوت کنی آن هم با مستندات و دلایل و شواهد کمی که در اختیار داری.

به جرئت می توان گفت از میان شخصیت های این فیلم فقط می توان پرستو و علی را تا حدودی شناخت (تا حدودی و البته نه به طور کامل) و سایر شخصیت ها با یک پرداخت ساده، ناقص و گاهی بی منطق به بیننده معرفی می شود. "زندگی با چشمان بسته" می خواست قصه بگوید اما خیلی بد قصه گفت.

فکر می کنم نگاه صدرعاملی به جامعه هنوز عوض نشده است. حرف های او کمی بوی تکرار می دهد. "زندگی با چشمان بسته" روایت زخم های کهنه ای است که هنوز هم هست. این همه سال این همه فیلم این همه حرف از این زخم ها و دردها زدند اما هیچکس برایش نسخه ای نپیچید. کاش راه درمانی نشان داده می شد.

پدر به همین سادگی و صرفا از روی بعضی شنیده هایش به روی دختر چاقو می کشد و نمی دانم چرا اما یک سوال هم از دخترش نمی پرسد. علی به راحتی کشته می شود. چرا؟

قرار است مرگ علی چه تاثیری در قصه بگذارد جز اینکه فیلمسازی که دستش از دقیقه ۱۵ فیلم کاملا برای بیننده رو شده تصمیم به غافلگیر کردنمان دارد. نویسنده در پایان می خواهد به ما بفهماند که پرستو کاملا پاک است اما توجیهی برای آن لحظه هایی که بوسیله ی آن ما را دچار شک کرد که شاید پرستو هم فاسد باشد نمی کند.پدر و مادر قصه ما هم مذهبی اند هم دخترشان معلوم نیست کجا می رود؟ تا نصف شب کجاست؟ کی می آید؟ و... و هزار مسئله دیگر که باید خودت برایش جواب قانع کننده ای پیدا کنی.

یکی از بهترین بازی های حامد بهداد را در این فیلم دیدم. بازی ای به دور از هیجان و انرژی بیش از حد و کاملا طبیعی. ترانه علیدوستی هم که مثل همیشه خوب است و سایر بازیگران که نمره ی قبولی می گیرند به استثنای پولاد کیمیایی که نمی دانم چرا هیچوقت از بازی اش خوشم نیامد و نمی آید.

کارگردانی صدرعاملی هم مثل همیشه خوب، نماهای زیبا، میزانسن خوب دکوپاژهای درست و ...

اما این نبود انتظار من از رسول صدرعاملی. "زندگی با چشمان بسته" می توانست خیلی بهتر از این ها باشد و حرف های گفتنی تری بزند.

حمید سلجوقی

منبع: سی نت