چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

احضار ارواح در دنیای خواب زده ها


احضار ارواح در دنیای خواب زده ها

افسوس چرا نمی شود دوباره مرد به من یک میدان بده در آن سواره منم, اما این جنگ نه, این عادلانه نیست تو قوی تری و این شمشیر من است افتاده به نشانه تسلیم افسوس, دیگر از زخم های من بوی افتخار نمی آید

افسوس چرا نمی‌شود دوباره مرد؟ به من یک میدان بده؛ در آن سواره منم، اما این جنگ نه، این عادلانه نیست. تو قوی‌تری و این شمشیر من است. افتاده به نشانه تسلیم. افسوس، دیگر از زخم‌های من بوی افتخار نمی‌آید.

● چریکه تارا

«بهرام بیضایی» به شهادت شمار قابل توجهی از آثار سینمایی و نمایشنامه‌ها و فیلمنامه‌هایش همچون «رگبار»، «سفر»، «غریبه و مه»، «کلاغ»، «چریکه تارا»، «باشو غریبه کوچک»، «شاید وقتی دیگر»، «مسافران»، «سگ‌کشی»، «پهلوان اکبر نمی‌میرد»، «اِشغال»، «آینه‌های روبرو»، و... دغدغه «هویت» دارد. آدم‌های برگزیده او همواره باید تن به سفر یا حرکتی ناگزیر بدهند تا غبار از تن بزدایند و هویت بکر و اصیل خود را حفظ کنند. بیضایی در دو فیلم اخیرش (سگ‌کشی و وقتی همه خوابیم) با رها کردن آدم‌های خود در دل جامعه‌ای هویت‌باخته و پریشان احوال، نسبت به شرایط فرهنگی، اجتماعی، سیاسی دوران معاصر واکنش نشان می‌دهد. اما موضوع وقتی بغرنج می‌شود که می‌بینیم بعضی‌ها با پافشاری بر تحلیل‌های غلط و انحرافی خود بیضایی را در این زاویه دیدش متهم به جزم‌اندیشی و قطعیت‌گرایی می‌کنند. نمونه عیانش یکی از منتقدینی است که بنده واقعا از شطحیاتش چیزی سر در نمی‌آورم و به شکل متعصبانه‌ای خود را الگو و شمایل واقعی انسان عصر مدرن می‌داند و امثال من را عقب‌ماندگان ذهنی این عصر بی‌هویت و سترون می‌داند. او اخیرا در واکنش به یادداشتی از نگارنده، جایزه خودش از «جشنواره سینما شهر» را با هزار منت (و یادآوری افراد قبلی در لیست انتظار مثل کیارستمی و مهرجویی و همسر محترمشان) به بیضایی اهدا کرد تا بگوید برای سازنده «چهار صندوق» و «رگبار» و «سفر» و «غریبه و مه» و «مرگ یزدگرد» حساب دیگری باز می‌کند.

قاعدتا کسی که سنگ بیضایی را برای این تعداد از آثارش به سینه می‌زند، باید تشخیص بدهد که هنرمند از جامعه و دورانش تاثیر می‌گیرد. از دید بیضایی دوران پیچیده «سگ‌کشی» و «وقتی همه خوابیم»، همین فرم و قالب اجرایی و شیوه روایت‌پردازی تودرتو را می‌طلبد. او جامعه دفرمه و نامتوازن و پرعصبیت و خالی از اخلاق معاصر را با چنین ریتم و ضرباهنگ سریع و ناآرامی می‌بیند. قدر مسلم اگر بخواهیم چنین میزانسن واقعی هولناکی را با نگاهی نسبی‌گرا و تردیدآمیز ببینیم، به شکلی آگاهانه یا ناآگاهانه تن به محافظه‌کاری داده‌ایم و کم‌کاری‌ها و قصور و سهل‌انگاری اشخاص حقیقی و حقوقی در راس امور را توجیه کرده‌ایم.

فیلمساز و هنرمند دغدغه‌مند و معترض نسبت به این شرایط مغشوش، به‌طور اجتناب‌ناپذیر ملزم به موضع‌گیری و مرزبندی حریم‌های اخلاقی و فرهنگی می‌شود. آیا چنین هنرمند زمانه‌شناسی را باید متهم به عقب‌ماندگی و کهنگی نگاه و تفکر استالینیستی کرد؟ آیا واقعا انسان مدرن یعنی آدمی محتاط و دست به عصا و سازشکار و توجیه‌گر هرگونه وضعیت ناهنجار و ناعادلانه...؟ پیشنهاد بی‌شرمانه منتقد در بند وسوسه‌های روشنفکری و پنهان شده در عقلانیتی افسارگسیخته این است که اگر می‌خواهی انگ فیلمساز ایدئولوژیک و سرکوبگر به تو زده نشود، باید در همه چیز این واقعیت و خشونت جاری تردید کنی و (لُبِ کلام) آدمی خنثی و اخته باشی. بیضایی همچون شماری از فیلمسازان – همچنان – اخلاقی و اصولگرا و آرمانخواه وقتی می‌خواهد دنیای مستقل خود را در این فضای پرتنش و ریتم ناموزون به تصویر کشد، ملزم به موضع‌گیری و قائل به تفکیک شدن آدم‌های برگزیده‌اش (اعم از چکامه چمانی و نیرم نیستانی و مانی اورنگ) از امثال «لبخند» و «شایان شبرخ» و... می‌شود. آقای حکمتی فیلم «رگبار» و آیت «غریبه و مه» و تارا فیلم «چریکه تارا»، در دوره پرالتهاب معاصر در شمایل «گلرخ» و «چکامه چمانی» و «نجات شکوندی» درآمده‌اند تا همراه با «شرزین» و «پورفرحان» و... راویان ناکام تاریخ گذشته و حال باشند. ای کاش بیضایی می‌توانست بدون انقطاع و کارشکنی‌های این سال‌ها، تصویرگر تهران در دوره‌های مختلف تاریخی اجتماعی معاصر از «اِشغال» و «اعتراض» تا «آینه‌های روبرو» و «چه کسی رئیس را کشت؟» و «فیلم در فیلم» و «اتفاق خودش نمی‌افتد» باشد.

او با همه این پشتوانه‌های ذهنی، در «وقتی همه خوابیم» به تهران تغییر یافته و بی‌شناسنامه‌ای رسیده که له شدن آدم‌ها و مناسبات انسانی را به وضوح می‌توان در گوشه و کنارش شاهد بود. در دنیای هذیانی و کابوس‌گونه بهرام بیضایی، واقعیت و خیال و صحنه و پشت صحنه با هم یکی می‌شوند تا ما تصویر عریان یک دوران سپری نشده را در ذهنمان به خاطر بسپاریم.



همچنین مشاهده کنید