جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
این رستخیز عام
از در و دیوار شهر، پرچمنوشتههای عاشورایی روییده است. روی یکی از پارچههای آویخته بر شبستان مسجد جامع شهر، شعر دلنشینی توجهم را جلب میکند که این روز و شبهای داغدار، در خیلی از کوچه پسکوچهها و خیابانهای سطح شهر دیده ام.
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
می گویم: آقاجان، این شعر از کیست که این قدر در همه جا به چشم میخورد؟ از آشناهای سردسته هیأت است؟!
آقاجان عبای زیر بغلش را با دستش جابهجا میکند و با تبسم میگوید: پسرم، شاعر این شعر در قرن دهم زندگی میکرده است.
یک عاشق اهل بیت که شغلش بزاری و پارچهبافی بوده است. او پارتی و آشنایش بزرگتر و بزرگوارتر از این حرفهاست. عشق او به امام حسین(ع) باعث سرایش یک ترکیببند دوازدهبندی شد که نام او را بر بلندای مرثیهسرایی فارسی قرار داد.
شعر بلند و پرمحتوای او چون از دل نشأت گرفته بود، چنان در دلهای عاشقان اباعبدالله نشست و نفوذ کرد که بسیاری از آن استقبال کردند و بیت بیت آن را بر کاغذها و پارچههای سیاه محرم نوشتند تا برای همیشه نماد و نشان محرم و عاشورای حسینی باشد.
می گویم: آقاجان، الآن که رفتیم هیأت و خواستید بخوانید، از همین شعر محتشم میخوانید؟.... خیلی دوست دارم باز هم بشنوم.
نوازشم میکند و میگوید: این خانواده به گریه ما نیازی ندارند، این ما هستیم که برای پالایش رفتار و گفتار خود به آنها نیازمندیم. باید اخلاق حسینی در زندگی ما حضور داشته باشد.
در خانهمان، در خیابانمان، در ادارهمان، در ترافیک شهرمان. در مردممان، در مدیرانمان، در تمامی کشورمان. در همه جا و در هر زمان و مکان.
باید آزاده باشیم و با ایمان. باید باادب باشیم و مهربان. باید راستگو باشیم و دشمن دروغگو. باید یاریگر مظلومان باشیم و یتیمان. باید همسایه دار باشیم و با اخلاق. باید...باید.....باید.... و صدای آقاجان دیگر به گوشم نمیرسید.
به هیأت ابوالفضلی رسیده بودیم و دوستان و آشنایان، برگرد آقاجان حلقه زده بودند و احوالپرسی میکردند. صدای واعظی هم از داخل هیأت شنیده میشد.
آقاجان به یکی از بزرگان هیأت گفت که وقتی من میخوانم، نمیخواهم بلندگوهای بیرون هیأت روشن باشند، همان داخل کافی است. شاید همسایههای اطراف مریضی داشته باشند و راضی نباشند.
تکیه به دیوار زدهام و منتظرم که آقاجان بخواند. روبهروی من بر دیوار نوشته شده است: «لا یوم کیومک یا اباعبدالله». آقاجان، قبلاً که ازش معنای این جمله را پرسیده بودم، به من گفته بود که یعنی هیچ روزی همانند روز عاشورای حسین نیست. روزی است که سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است.
دارم به چهرههای محزون و تن پوشهای سیاه عزاداران نگاه میکنم که صدای آقاجان بلند میشود: «السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولادالحسین و علی اصحاب الحسین......».صدای نالههای جمعیت، تمام هیأت را از جا کنده است. پردهای از اشک مقابل دیدگانم را گرفته است. دیگر تصویر واضحی از آقاجان ندارم. اما صدای گرمش همچنان بلند است.....
جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است...
رضا رفیع
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران تهران انتخابات عراق دانشگاه تهران رهبر انقلاب مجلس شورای اسلامی دولت دولت سیزدهم روز معلم نیکا شاکرمی مجلس
سیل آتش سوزی هواشناسی شهرداری تهران آموزش و پرورش یسنا پلیس قوه قضاییه فضای مجازی معلم زلزله سلامت
قیمت خودرو تورم سهام عدالت قیمت طلا سازمان هواشناسی خودرو بازار خودرو قیمت دلار قیمت سکه ایران خودرو بانک مرکزی حقوق بازنشستگان
مهران غفوریان ساواک موسیقی تلویزیون سریال عمو پورنگ سینمای ایران تبلیغات نمایشگاه کتاب مسعود اسکویی عفاف و حجاب سینما
رژیم صهیونیستی فلسطین اسرائیل غزه آمریکا جنگ غزه روسیه ترکیه حماس انگلیس نوار غزه اوکراین
استقلال فوتبال پرسپولیس سپاهان آتیلا حجازی باشگاه استقلال علی خطیر لیگ برتر بازی لیگ برتر ایران تراکتور رئال مادرید
اپل هوش مصنوعی فناوری آیفون گوگل ناسا مدیران خودرو تلفن همراه
خواب طب سنتی کبد چرب فشار خون بیماری قلبی