جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

نگاهی از درون به مردی که مرده است


نگاهی از درون به مردی که مرده است

درباره اولین رمان ویکتور ارافیف در تهران «استالین خوب»

رمان «استالین خوب» اثر ویکتور ولادیمیرویچ ارافیف، نویسنده روس و پسر یکی از دیپلمات‌های مستعفی اتحاد جماهیر شوروی است و برای نخستین بار در ایران منتشر شده. این اولین اثر این نویسنده است که به فارسی ترجمه می‌شود و در عین حال اولین اثر زینب یونسی که از زبان اصلی ترجمه کرده و نه زبان‌های واسط. ویکتور ارافیف در سال ۱۹۴۷ متولد شد.

بخشی از کودکی‌اش را به‌خاطر شغل پدرش در پاریس سپری کرد. او را نویسنده‌ای هم تراز داستایوسکی، گوگول، و تولستوی می‌دانند. ویکتور ارافیف از آن جهت در ادبیات روس به عنوان نویسنده پست مدرن معروف شد که همچون تورگنیف تسلط بی‌نظیری بر زبان روسی دارد و همچنین به ساده‌ترین شکل در قالب جملاتی قصار و بی‌همتا روح قوم روسی را شکافته و بر خواننده آشکار می‌سازد.

ارافیف برخلاف بسیاری از نویسندگان معاصر و منتقد نظام حاکم بر اتحاد شوروی که تیغ انتقادشان فقط متوجه دولت است به انتقاد از بافت فکری و اجتماعی مردم روس نیز می‌پردازد. انتقادات او معمولا در قالب جملاتی بسیار تند بیان می‌شوند. او در پیشگفتاری که برای خوانندگان فارسی زبان استالین خوب نوشته، می‌نویسد:«خیلی وقت است آرزو دارم به ایران سفر کنم، از دوران بچگی این کشور در ذهن من، سرزمین خیال‌انگیز مفاهیم ابدی بوده است. پس از سفرهای متعدد به کشورهای مختلف دنیا، در اعماق وجودم احساس می‌کردم که ایران باز هم شبیه هیچ کدام از آنها نیست و چیزهایی را در درون خود نهفته است که می‌تواند مرا شگفت‌زده کند.

اما ایران خودش به سوی من گام برداشت و چیزی که باعث شگفتی من شد انتشار کتابم بود. از این بابت باید از خانم زینب یونسی تشکر کنم که ترجمه این کتاب را به فارسی‌زبانان ارائه کرده است.به نظر می‌رسد خواننده‌ ایرانی با تعمق در کتاب من،

به زودی در‌می‌‌یابد که موضوع آن در ظاهر به کشور روسیه مربوط می‌شود، اما در باطن به تمام بشر تعلق دارد. پدر من در عین حال شخصیت اصلی رمان شرح حال من است، خدمتگذار حکومت شوم استالین بود که اعتقاد داشت حقیقت جهان را در دست دارد.

اما پدرم آدم پاکی بود و من -نویسنده‌ جوان مخالف با حکومت- را به قیمت از دست دادن مقام دیپلماتیک خود از رسوایی خیانت به دوستانم نجات داد. من از روی «جسد سیاسی» او رد شدم تا آزادی قلم را به دست بیاورم، اما می‌خواهم خودتان قضاوت کنید که آیا من برای این کتاب حق داشته‌ام یا نه. وحشت سختی‌هایی که انسان در درون یک رژیم سرکوب‌گر مانند رژیم شوروی تحمل می‌کند، از بعد اخلاقی است. هر قدمی که برمی‌دارد تصمیمی است که او را در اعماق اسرار تاریک زندگی به تامل وامی‌دارد. رنج‌های یک نویسنده در شرایط استبداد موضوع بسیار خوبی است. من تا حد جنون از کشورم برای این که مرا دوست نداشت، سپاسگزارم. من یک طغیانگر به دنیا آمدم؛ نویسنده باید طغیانگر باشد. اما حد طغیان، نفرت و دفاع از خود کجاست؟

بیایید با هم درباره این فکر کنیم زیرا با وجود همه اینها، زندگی ادامه دارد.» ویکتور ولادیمیروویچ ارافیف در سال ۱۹۴۷ در مسکو و در خانواده یک دیپلمات مشهور شوروی در زمان استالین، متولد شد و رشد کرد.

تحصیلات دانشگاهی خود را در دانشکده ادبیات جهانی دانشگاه دولتی مسکو به اتمام رساند و با پایان نامه «داستایفسکی و اگزیستانسیالیسم فرانسوی» مدرک دکترای علوم زبان‌شناسی را اخذ کرد.نام ارافیف در محافل ادبی، برای اولین بار در سال ۱۹۷۳ و به واسطه انتشار رپرتاژی (گزارشی) از وی درباره مارکیز دوساد در مجله «موضوعات ادبی» بر سر زبان‌ها افتاد. این نویسنده جنجالی و معترض، به فعالیت ادبی خود ادامه داد، تا در سال ۱۹۷۹، به دلیل شرکت در سازماندهی نشریه زیرزمینی «متروپل» از اتحادیه نویسندگان اتحاد سوسیالیستی جماهیر شوروی اخراج شد.

ارافیف، اگرچه بیش از هر چیز درباره روسیه و برای روسیه می‌نویسد، از کتاب‌هایش در غرب استقبال بیشتری شده است. به دست آوردن مخاطب روسی، برای ارافیف کار آسانی نبود. ابتدا به مدت ۱۰ سال به او اجازه انتشار کتاب‌هایش را در کشورش نمی‌دادند و پس از آن، او را فرصت‌طلب خطاب کردند و به کتاب «زیبای روسی» اثر پرفروش و جهانی او، لقب «ادبیات زننده خلاف عفت» دادند. فعالیت ارافیف برای نشر آثارش در مسکو از سال ۱۹۸۸، شدت بیشتری به خود گرفت. مقاله‌ای از او با عنوان «مجلس یادبود ادبیات روسیه» که در سال ۱۹۸۹ منتشر شد و تا چند سال موضوع مباحث شدیدی در کشورش بود. پس از سال‌ها انتظار، در سال ۱۹۹۰، رمان پرفروش «زیبای روسی» که تا آن زمان به بیش از ۲۰ زبان ترجمه شده بود، در کشور متبوعش به چاپ رسید. تا امروز، بیش از ۲۵ کتاب از آثار ارافیف منتشر شده است.

ارافیف در سال ۱۹۹۲، «جایزه ادبی ناباکوف» و در سال ۲۰۰۶، «نشان ملی ادب و هنر فرانسه» را دریافت کرد. او در سال ۱۹۹۷ عضو «کمیسیون جوایز دولتی رئیس‌جمهور فدراتیو روسیه» است. آثار ارافیف مورد استقبال هنرمندان سرشناس موسیقی و سینما نیز واقع شده است.

در این باره می‌توان به اپرای «زندگی با ابله» اشاره کرد که در سال ۱۹۹۲ در آمستردام اجرا شد که توسط «آلفرد شنیتکه» موسیقیدان مشهور روس با برداشتی از اثر ارافیف ساخته شد. این داستان، همچنین در سال ۱۹۹۳، دستمایه فیلمی به همین نام به کارگردانی «الکساندر روگوژکین» قرار گرفت.

اما کتاب جنجال انگیز ارافیف، «استالین خوب» که در سال ۲۰۰۴ به چاپ رسید، از پرفروش‌ترین آثار ادبیات معاصر روسیه در اروپا به شمار می‌رود. کتاب استالین خوب، بر پایه یک سبک ادبی است که در غرب، بیشتر به آن «رپرتاژ» می‌گویند تا یک نثر ادبی هرچند خود نویسنده، سبکش را «رمان اتوبیوگرافی» معرفی می‌کند.ارافیف در سرلوحه‌ این کتاب به خواننده از قبل آگاهی می‌دهد که تمام شخصیت‌های کتاب او، از جمله مردم واقعی، شخصیت‌های خیالی هستند. جالب اینجاست که در میان این شخصیت‌ها که به گفته ارافیف، خیالی هستند، سیاستمداران، هنرمندان و نویسندگان بزرگ و مشهوری در بخش‌های مختلف کتاب سر بر می‌آوردند که کاملا واقعی هستند. این عبارت ارافیف، بیشتر یک شوخی با خوانندگان است، نوعی از شوخی که به شکل‌های مختلف در قسمت‌های زیادی از کتاب ارافیف به چشم می‌خورد.

ارافیف، در قالب روایت سرنوشت پدرش که دیپلماتی معروف در شوروی سابق بوده است؛ به سرنوشت شخصی خود اشاره می‌کند و به بیان نتیجه و چکیده دوره‌ای طولانی از تاریخ سرزمینش می‌پردازد. نثر ارافیف، ویژگی‌هایی دارد که منحصر‌به‌خود اوست. در آن نوعی کژتابی پست‌مدرن به چشم می‌خورد سرشار است از کنایه و طنز، شوخی با خود و دیگران، خیال‌پردازی وابسته به واقعیت و به نظر می‌رسد سبک او بیش از هرچیز در این کتاب، یک شوخی جسورانه با خودش است.

« استالین خوب» از درون به جامعه روسیه می‌نگرد و با جسارتی صادقانه از سوی ارافیف همراه است. داستان این کتاب مانند یک پازل، از دوران کودکی نویسنده تا جنجال ادبی «متروپل» را در بر می‌گیرد.

« استالین خوب» تاکنون به ۲۰ زبان زنده دنیا ترجمه شده است. جسد آنا، کارگر اهل مسکو، زیبای روس، سرزمین قفقاز، گارد جوان، موج سوم، قضاوت وحشتناک، مردان، پنج رود زندگی، سفرهای افسانه‌ای، دایره‌‌المعارف روح روسی، منتخب نثر معاصر، زمان می‌زاید از دیگر آثار این نویسنده هستند که هنوز هیچ کدام به فارسی ترجمه نشده‌اند.

علی شهمیرزادیان