پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

آن سوی جبهه نجات دارفور


آن سوی جبهه نجات دارفور

شرایط غربی ها و خواست های شان در ازای وام دشواری ها ی فراوانی ایجاد می كند كشاورزی محلی را از بین می برد, زیربنا های دولتی را خصوصی می كند , برنامه های اجتماعی را كاهش می دهد , یا از بین می برد و كشور های بدهكاررا برای همیشه به اقتصاد دنیای سرمایه داری وابسته می كند

همه قدرت های غربی اكنون وارد غائله دارفور شده اند . شاید در روزی كه فرانسوی ها بزرگترین نشست جهانی دارفور را البته بدون حضور دو طرف ذینفع - سودان واتحادیه آفریقا- برگزار كرده اند پرسش عموم این باشد كه چگونه آمریكا واروپا در وضعیتی كه هنوز شعله های جنگ عراق وافغانستان زبانه می كشد یا فلسطین درغائله ای خونین غرق است باشگاه قدرت های جهانی پروژه ای جدید به نام نجات دارفور را كلید زده اند . اما سؤال مهم ترازاین پرسش این است كه چرا این جبهه نجات كه اكنون برمحور اراده اروپا وآمریكا شكل گرفته الان به صحنه آمده است الان كه غائله دارفور به مرز یك نسل كشی رسیده است . شاید وقتی مباحث اجلاس گروه نجات دارفوردر پاریس را بخوانید سؤال های دیگرهم درذهن تان نشیند . زیرا بخش غالب این بحث ها تهدید وتسویه حساب با حریفان آمریكا وغرب در صحنه آفریقا بویژه چین است .

همزمان با میدان داری فرانسوی هایی كه هنوز مدعی داشتن نفوذ در قاره سیاه هستند حلقه دیگری از تلاش ها در ایالات متحده آغازشده است . كاخ سفید اكنون كنگره را نیز وارد معادله بحران دارفور كرده است . در نخستین فاز این حركت بیش از ۱۰۰ نفر از اعضای مجلس قانونگذاری آمریكا اخیراً خواستار تحریم المپیك ۲۰۰۸پكن شده اند، با این هدف كه دولت چین به پیوند های سیاسی و اقتصادی خود با سودان پایان دهد. طبق نظر این نمایندگان مجلس آمریكا و افراد سرشناسی همچون جورج كلونی( هنرپیشه مشهور سینما و برنده جایزه اسكار) كه از آنها حمایت می كنند و مبارزه تبلیغاتی «نجات دارفور» را علم كرده اند ، حمایت چین از سودان، آنچه را كه در این كشور «كشتار» در ناحیه غربی دارفور تلقی می شود، از نظر جهانیان پنهان داشته است.

انتقاد واعمال فشاربر چین جنبه كاملاً سیاسی دارد، اگرچه افراد و یا سازمان هایی كه به نام و یا به بهانه حقوق بشر صحبت می كنند هرگز آشكارا به نفع كاخ سفید یا پنتاگون حرف خود را نمی زنند.

چین به عنوان یك بازیگر مهم و عمده درعرصه پروژه های اقتصادی همین طور در سیاست آفریقا ظاهر شده است. تحلیلگران سیاسی و اقتصادی می گویند كه چین از همه امكانات خود در آفریقا بهره می گیرد و با در اختیار گذاشتن وام، تكنولوژی و همچنین امضای توافقنامه هایی برای كمك در ساختار های زیر بنایی، علاقه این كشور ها را جلب می كند و موقعیت خود را در جهان اقتصاد بهبود می بخشد.

در سال ۲۰۰۶ ، چین ۸ میلیارد دلار به نیجریه، آنگولا و موزامبیك اختصاص داد ، در حالی كه بانك جهانی تنها ۲‎/۳ میلیارد دلار برای همه كشور های جنوبی صحرای آفریقا در نظر گرفته بود. در بسیاری از كشور های آفریقایی ، چین شریك تجاری عمده آنهاست و یا به انتخاب خود آنها وام دهنده به آنهاست. موافقتنامه های تجاری و كمك های چین بدون قید و شرط هایی است كه معمولاًسازمان های غربی برای كمك های خود قائل هستند .

شرایط غربی ها و خواست های شان در ازای وام دشواری ها ی فراوانی ایجاد می كند. كشاورزی محلی را از بین می برد، زیربنا های دولتی را خصوصی می كند ، برنامه های اجتماعی را كاهش می دهد ، یا از بین می برد و كشور های بدهكاررا برای همیشه به اقتصاد دنیای سرمایه داری وابسته می كند. از سوی دیگر چین برای پیشرفت زیر بنای اقتصادی و توسعه تكنولوژی پیشرفته هم به بسیاری از كشور ها كمك كرده است؛ مثلاً با كمك چین نیجریه اولین ماهواره خود را به فضا فرستاده است.

اگرچه سیاست خارجی چین به وسیله هیچ نوع جهت گیری انقلابی یا احساس مقابله جویی تعیین نمی شود،به عبارتی این كشوردر عین حال كه عضو باشگاه قدرت های امپریالیستی نیست از سیاست مقابله با قدرت های غربی پرهیزمی كند . متأسفانه سیاست خارجی چین بیشتر از دید ملی گرایی تعیین می شود تا جهان بینی سیاسی. از این قرار است كه پكن دركمك به دولت سرمایه داری نیجریه كه به شكل فزاینده ای به فساد كشیده می شود و سیاستی ضد قشر های محروم و در جهت حفظ منافع سرمایه داری در پیش گرفته است، چندان توجهی به هنجارها نمی كند. این دولت را هرگزنمی توان از لحاظ خط مشی سیاسی و اقتصادی یك دولت مترقی نامید در حالی كه از چین انتظار می رود كه روابط تجاری و اقتصادی خود را با كشورهایی كه سابقاً مستعمره و یا شبه مستعمره بوده اند استحكام ببخشد و همچنین درست تر است كه آنها اصولی را به نام حمایت از طبقات محروم رعایت كرده و با تلاش آنها در مقابل ستم همبستگی نشان دهند . چنین حمایتی كاملاً از موضع گیری چین غایب است.

محرك اولیه چین در ارتباط با كشورهای آفریقایی تمایل به دسترسی به منابع آفریقاست. همچنین این كشور برای مقابله با نفوذ آمریكا، بریتانیا وفرانسه درپی مناسبات دوطرفه با این كشور های آفریقایی است. ولی برخلاف قدرت های دیگر، چین ترسی از استقلال اقتصادی این كشورها ندارد. برای آمریكا و كشورهای نظیر آن ، تنها دستیابی به سهم عظیمی از منابع خام كشور ها و منافع عظیمی از تجارت با این كشورها كافی نیست. آنها در پی آنند كه بر چگونگی توزیع این منابع نیز كنترل داشته باشند. آنها در تجارت با این كشور ها تنها به دنبال تبادل كالا و خدمات نیستند ، بلكه در پی حاكمیت بر رویداد ها و آینده همه كشور های آفریقایی اند. تمام این كار ها در جهت حد اكثر بهره گیری برای خود و پشتیبانان شان است.

برای آفریقاییان، چین انتخاب جالب تری است. با افزایش مبارزات مردم در گینه، آفریقای جنوبی و بسیاری از كشور های دیگر، چین می تواند یك شریك تجاری و متحد سیاسی برای كشور هایی باشد كه به رویارویی با سیاست سلطه غرب پرداخته اند وبه این ترتیب نفوذ خود را افزایش دهد. همچنان كه حضورگسترده امروز چین نگرانی زیادی را در طبقه حاكم آمریكا ایجاد كرده است و كنگره آماده می شود تا برای مبارزه با نفوذ چین در آفریقا - كه دارای یكی از غنی ترین منابع جهان است- بجنگند، ماشین تبلیغاتی آمریكا به شدت بسیج شده است تا سایه سیاهی بر روابط چین با كشور های آفریقایی بیفكند؛ به ویژه بر نقش آن به عنوان یك خریدار عمده نفت سودان. ائتلاف «نجات دارفور» كه قدرت های غربی را به «مداخله انساندوستانه» در سودان دعوت می كند، مركز تسویه حساب علیه چین شده است. این ائتلاف دارای یك سایت اینترنتی فعال است كه بخشی دارد به نام «همكاری سودان و چین» : پیوندی مرگبار. یكی از فعالیت های این سایت تركیب و ادغام عكس های ضدعرب و نژاد پرستانه با عكس های ضد كمونیستی دوران جنگ سرد است.

اما همه آزادیخواهان آفریقا می دانند كه دشمن اصلی مردم قاره سیاه ، ایالات متحده آمریكا و متحدان آن، فرانسه و بریتانیا هستند. مداخله در سودان به هدف های جهان گشایانه این قدرت ها كمك خواهد كرد و در اصل تفاوتی بین مداخله و تهاجم آنها در سومالی، یوگسلاوی یا عراق ندارد كه همه با شعار صلح و بشر دوستی انجام شد. این آمریكا بود ، نه چین كه در سال ۲۰۰۷سه بار سودان را بمباران كرد. آمریكا از تهاجم اتیوپی به سومالی و اشغال آن توسط این كشور هم حمایت می كند. این پنتاگون است نه چین كه یك فرماندهی نظامی در آفریقا برای خود تأسیس كرده است. این فرماندهی برای ایالات متحده تشكیلات و تجهیزاتی را فراهم می آورد كه از طریق آن می تواند به تمام قاره دستیابی وتسلط داشته باشد. دولت بوش قاره آفریقا را یك موضوع استراتژیك ملی تلقی می كند یعنی به خاطر دفاع از «منافع» آمریكا و گسترش آن، به جنگ در این قاره دامن می زند.

امروزپیشرفت اقتصادی دغدغه اصلی دولت های فقیراین قاره و در اولویت برنامه های آفریقایی ها قرار دارد. چین می تواند مسئولیت چنین پیشرفتی را بپذیرد و از آن استقبال كند . این امر چین را درموقعیت رقابت استراتژیكی اساسی با كشورهای سلطه جوی غرب قرار می دهد كه می خواهند برای حفظ چهار قرن تلاش و كوشش خود برای سلطه بر آفریقا همه ابزارها و امكانات وسیع «مدرن» خود را به كار ببرند.

گردآوری وتنظیم : پوراندخت مجلسی

منبع: پی اس ال