یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
نیما یوشیج
نیما یوشیج با نام واقعی علی اسفندیاری زاده(۱۳۱۵ق دهکده یوش در استان مازندران، درگذشت ۱۶ دی ۱۳۳۸ خورشیدی در شمیران) شهر تهران شاعر معاصر ایرانی است. او را پدر شعر نو ایران میخوانند.
● زندگی
نیما در سال ۱۲۷۶ هجری خورشیدی به دنیا آمد. خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده فرا گرفت ولی دلخوشی چندانی از آخوند ده نداشت چون او را شکنجه می داد و در کوچه باغها دنبال نیما می کرد . پس از آن به تهران رفت و در مدرسه عالی سن لویی مشغول تحصیل شد .... در مدرسه از بچهها کناره گیری می کرد و به گفته خود نیما با یکی از دوستانش مدام از مدرسه فرار می کرد و پس از مدتی با تشویق یکی از معلمهایش به نام نظام وفا به شعر گفتن مشغول گشت و در همان زمان با زبان فرانسه آشنایی یافت و به شعر گفتن به سبک خراسانی مشغول گشت. در سال ۱۳۰۰ منظومه قصه رنگ پریده را سرود که در روزنامه میرزاده عشقی به چاپ رساند ... در همان زمان بود که مخالفت بسیاری از شاعران پیرو سبک قدیم را برانگیخت.... شاعرانی چون: مهدی حمیدی، ملک الشعرای بهار و..... به مخالفت و دشمنی با وی پرداختند و به مسخره و آزار وی دست زدند . نیما سبک خاص خود را داشت وبه سبک شاعران قدیم شعر نمیسرود و در شعر او مصراعها کوتاه و بلند می شدند . نیما پس از مدتی به تدریس در مدرسههای مختلف از جمله مدرسه عالی صنعتی تهران و همکاری با روزنامههای چون: مجله موسیقی، مجله کویر و...... پرداخت. از معروفترین شعرهای نیما میتوان به شعرهای افسانه، آی آدمها، ناقوس، مرغ آمین اشاره کرد. نیما در ۱۳ دی ۱۳۲۸ چشم از جهان فروبست... فریاد می زنم ، من چهره ام گرفته ! من قایقم نشسته به خشکی ! مقصود من ز حرفم معلوم بر شماست، یک دست بی صداست ، من، دست من کمک ز دست شما میکند طلب، فریاد من شکسته اگر در گلو، وگر فریاد من رسا ، من از برای راه خلاص خود و شما، فریاد می زنم ، فریاد می زنم!! بیست ویک آبانماه سال روز تولد نیما یوشیج است. به این مناسبت نامهای از او که حاوی نقطهنظرات اولیه "پدر شعرنو" ایران است، در زیر میخوانید. نیما یوشیج این نامه را خطاب به میرزادهعشقی شاعر و روزنامهنگار انقلابی و رومانتیک نوشته است. میرزاده عشقی ناشر روزنامه تجددخواه "قرن بیستم" بود و زندگی خود را فدای اندیشههای ترقیخواهانه خود کرد. نیما یوشیج در این نامه که دارای اهمیت زیادی است، درواقع وعده تحولی را که او با فعالیت شعریش آغاز کرده بود، نشان میدهد
● زندگینامهٔ خود نوشت
در سال هزار وسیصد و پانزده هجری (قمری)، ابراهیم نوری- مرد شجاع و عصبانی- از افراد یکی از دودمانهای قدیمی شمال ایران محسوب می شد. من پسر بزرگ او هستم. پدرم در این ناحیه به زندگانی کشاورزی و گله داری خود مشغول بود. در پاییز همین سال، زمانی که او در مسقط الرأس ییلاقی خود «یوش» منزل داشت، من به دنیا آمدم. پیوستگی من از طرف جده به گرجیهای متواری از دیرزمانی دراین سرزمین میرسد. زندگی بدوی من در بین شبانان و ایلخی بانان گذشت که به هوای چراگاه به نقاط دور ییلاق- قشلاق میکنند و شب بالای. کوهها ساعات طولانی با هم به دور آتش جمع میشوند از تمام دورهٔ بچگی خود، من بجز زد و خوردهای وحشیانه و چیزهای مربوط به زندگی کوچ نشینی و تفریحات سادهٔ آنها در آرامش یکنواخت و کور و بیخبر از همه جا، چیزی به خاطر ندارم. در همان دهکده که متولد شدم خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده یاد گرفتم. او مرا در کوچه باغها دنبال می کرد و به باد شکنجه میگرفت. پاهای نازک مرا به درختهای ریشه و گزنه دار میبست، با ترکههای بلند میزد و مرا مجبور میکرد به از برکردن نامههایی که معمولاً اهل خانوادهٔ دهاتی به هم می نویسند و خودش آنها را به هم چسبانیده و برای من طومار درست کرده بود. اما یک سال که به شهر آمده بودم اقوام نزدیک من مرا به همپای برادر از خود کوچکترم، لادبن، به یک مدرسهٔ کاتولیک واداشتند. آن وقت این مدرسه در تهران به مدرسهٔ عالی سن لویی شهرت داشت. دورهٔ تحصیل من از اینجا شروع میشود. سالهای اول زندگی مدرسهٔ من به زد و خورد با بچهها گذشت. وضع رفتار و سکنات من، کنارهگیری و حجبی که مخصوص بچههای تربیت شده در بیرون شهر است، موضوعی بود که در مدرسه مسخره برمیداشت. هنر من خوب پریدن و با رفیقم حسین پژمان، فرار از محوطهٔ مدرسه بود. من در مدرسه خوب کار نمیکردم. فقط نمرات نقاشی به داد من میرسید. اما بعدها در مدرسه مراقبت و تشویق یک معلم خوش رفتار که نظام وفا شاعر بنام امروز باشد، مرا به خط شعر گفتن انداخت. این تاریخ مقارن بود با سالهایی که جنگهای بین المللی ادامه داشت. من در آن وقت اخبار جنگ را به زبان فرانسه میتوانستم بخوانم. شعرهای من در آن وقت به سبک خراسانی بود که همه چیز در آن یک جور و بطور کلی دور از طبیعت واقع و کمتر مربوط با خصایص زندگی مشخص گوینده، وصف میشود. آشنایی با زبان خارجی راه تازه را در پیش چشم من گذاشت. ثمرهٔ کاوش من در این راه بعد از جدایی از مدرسه و گذرانیدن دوران دلدادگی بدانجا میانجامد که ممکن است در منظومهٔ «افسانه» ی من دیده میشود. قسمتی از این منظومهدرروزنامهٔ دوست شهید من میرزادهٔ عشقی چاپ شد. ولی قبلا در سال هزار وسیصد منظومهای به نام «قصهٔ رنگ پریده» انتشار داده بودم. من پیش از آن شعری در دست ندارم. در پاییز سال هزار وسیصد ویک نمونهٔ دیگر از شیوهٔ کار خود، «ای شب» را که پیش از این تاریخ سروده بودم و دست به دست خوانده و رانده شده بود، در روزنامهٔ هفتگی نوبهار دیدم. شیوهٔ کار در هر کدام از این قطعات تیر زهرآگینی، مخصوصا درآن زمان، به طرف طرفداران سبک قدیم بود. طرفداران سبک قدیم آنها را قابل درج و انتشار نمیدانستند. با وجود آن در سال هزار وسیصد و بیست و دو هجری [ قمری] بود که اشعار من صفحات زیاد منتخبات آثار شعرای معاصر را پر کرد. عجب آنکه نخستین منظومهٔ من «قصهٔ رنگ پریده» هم که از آثار بچگی من به شمار میآید، در جزو مندرجات این کتاب و در بین نام آن همه ادبای ریش و سبیل دار خوانده میشد و بطوری قرار گرفته بود که شعرا و ادبا را نسبت به من و مؤلف دانشمند کتاب (هشترودی زاده) خشمناک می ساخت. مثل اینکه طبیعت آزاد پرورش یافتهٔ من در هر دوره از زندگی من باید با زد و خورد رو در رو باشد. در اشعار آزاد من وزن و قافیه به حساب دیگر گرفته میشوند. کوتاه و بلند شدن مصرعها در آنها بنا بر هوس و فانتزی نیست. من برای بینظمی هم به نظمی اعتقاد دارم. هر کلمهٔ من از روی قاعدهٔ دقیق به کلمهٔ دیگر می چسبد. شعر آزاد سرودن برای من دشوارتر از غیر آن است. مایهٔ اصلی اشعارمن، رنج است. به عقیدهٔ من گویندهٔ واقعی باید آن مایه را داشته باشد. من برای رنج خود شعر میگویم. فورم و کلمات و وزن و قافیه، در همه وقت، برای من ابزارهایی بودهاند که مجبور به عوض کردن آنها بودهام تا با رنج من و دیگران بهتر سازگار باشد. در دورهٔ زندگی خود من هم از جنس رنجهای دیگران سهمهایی هست بطوریکه من بانوی خانهدار و بچه دار و ایلخی بان و چوپان ناقابلی نیستم، به این جهت وقت پاکنویس کردن برای من کم است. اشعار من متفرق به دست مردم افتاده و یا در خارج کشور به توسط زبان شناسها خوانده میشود. فقط از سال هزار وسیصد و هفده به بعد در جزو هیأت تحریریهٔ مجلهٔ موسیقی بودهام و به حمایت دوستان خود در این مجله اشعار خود را مرتبا انتشار دادهام. من مخالف بسیار دارم چون خود من بطور روزمره دریافتهام، مردم هم باید روزمره دریابند. این کیفیت تدریجی نتیجهٔ کار من است. مخصوصاً بعضی از اشعار مخصوص تر به خود من برای کسانی که حواس جمع در عالم شاعری ندارند، مبهم است. اما انواع شعرهای من زیادند. چنانکه دیوانی به زبان مادری خود به اسم «روجا» دارم. میتوانم بگویم من به رودخانه شبیه هستم که از هر کجای آن لازم باشد، بدون سر و صدا میتوان آب برداشت. خوش آیند نیست اسم بردن از داستانهای منظوم خود به سبکهای مختلف که هنوز به دست مردم نیامده است. باقی شرح حال من این میشود: در تهران می گذرانم. زیادی می نویسم، کم انتشار میدهم، و این وضع مرا از دور تنبل جلوه میدهد. تهران، خرداد هزار و سیصد و بیست و پنج
● نصایح
رفیق من همه كس میتواند به زحمت ممارست و به قوهمحفوظات ذهنی در آثار موجوده، شرح و بسطی داده محسنات آن را نشان بدهد یا مجهولی را به اندكی فكر پیدا كند. كار من بالعكس بیشتر با قلب و حقیقتی ذاتی تمام میشود. این است كه به من حسد میبرند و چون نمیتوانند علت سركشی و استقلال قلب و احساس مرا فهمند، عیب میگیرند. اما آیا حسد و عیبگیری حسود از استعداد و سلیقهمن چیزی میكاهد یا خواهد افزود؟ راست است شخص نباید كاری كند كه او را ملامت كنند. اما ملامت و حسد و بدگویی اشخاص هم میزانی هستند كه گاهی مقدار محسنات كارهای دیگران را میسنجند. غالبا كارهای تازه و خیالات نادره را مردم بد گفته از آن پرهیز میكنند. آیا میتوان تمام فوائد را برای اینكه به سلیقه مردم پیروی شده باشد از دست داد؟ صدای مردم خیلی ضعیفتر از این است كه به گوش من برسد. قلب خود را هرگز برای اینكه مبادا ملامت مردم از مقدار شهرت من كم میكند به تكان نمیاندازم، تنها برای رد استحقار و زورگویی كه حوائج و فواید طبیعی من و جمعیت را مضمحل میكند آمادهدفاع هستم. آن هم غالبا با مشت و نوك این كارد. این است برهان قطعی مرد! تمام حقایق مثل بدكاره پیش آن سرافكندهاند. از این گونه برهان هم شهریها را كه مردمان شكم فهم و ترسویی هستند خیلی احتیاط میكنند. این است طبیعت كوه نشینی من. بدون مباهات بر دیگران، من امروز پیشرو تجدد شعر و نثر هستم، كیستند این وجودهای خشكیده كه در چهار دیوار شهر بزرگ شدهاند. كدام یك از اینها كه به تقلید قلم به دست گرفتهاند میتوانند خیال مرا بشكنند؟ احساس و خیال را آسمان صاف، ابرهای طوفانی و تاریكی جنگلها، روشنی قلهها و زندگانی یك طبیعت ساده به من داده است و هرچه این شهریها دارند فقط از تقلید صرف وحیله بازی و مدرسه گرفتهاند. كار آنها ترجمه و از دیگران صحبت كردن و خود را در هر ناشناختهای مداخله دادن است و بس. من تجدد را برای این تعاقب نمیكنم كه دیگران هم همین امروز مرا تعاقب كنند. بلكه یك نمونهتازهای را با نوشتههای خود به مردم میدهم كه خیال آینده جوانها صنعت قدیم را بیشتر پیروی نداشته باشند. جای تاسف است! هزار و سیصد سال متجاوز است كه ایران یك طرز و یك خیال شاعرانه را در شعر و نثر خود پیروی میكند. اگر ما از ملامت بترسیم شروع كردهایم كه یك مدت سالهای نامعلومی را برای این مدت پیروی بیفزاییم. به نظر من این كار بدترین گناهها است. چرا دیگران را هم به آن آلوده ساختهایم. این است كه من به ملامت رضا میدهم. "محبس"، " افسانه" و قطعات دیگر من بیرقهای مواج انقلاب شعری فارسی هستند. به همان اندازه كه امروز برآنها استهزا میكنند، آینده آنها را دوست خواهند داشت. اگر به تقلید صرف از "افسانه" من كسی نتواند اسرار این انقلاب را زنده نگاه داشته باشد. هرگز نقصی برای كار من نخواهد بود، چرا كه اصل پیش من است. بیرقهای من همیشه افراشته و سالم و سرنگون نشدنی است. به آنها باید نگاه كرد و طرح نو را در صورت آنها تجسس كنند. اصول عقیدهمن (نزدیك كردن نظم به نثر و نثر به نظم است) عقیدهای كه خیلیها داشتهاند. نزدیكی نظم از حیث خیالات شاعرانه كه تاكنون در نثر فارسی داخل نشده است و نثر از حیث تمامیت و سادگی به این معنی همانطور كه نثر از مقاصد ما تعریف و توصیف میكند، همان طرز صنایعی را كه در نثر موجود میشود. آنها را با نظم معامله بدهیم. (اما مقصود از صنعت علم بدیع روسبی نیست) ۱- شعر ما در صورت موزون و در باطن مثل نثر تمام وقایع را وصف كننده باشد. ۲- نثرما آینهٔ طبیعت و پر از خیال شاعرانه. این اصول اغوا نمیكنند كه نثر حتماً شاعرانه باشد، بلكه نثر ساده و بی آلایش هم وجود خواهد داشت. خیلی اسرار در این اصول هست كه قلم و خیال من روی آنها دور میزند و درغالب این اسرار قدرت خیال و چگونگی سوق طبیعت كاملا دخالت دارد. به طوری كه معتقدم بدون این دخالت طرح كامل و قابل تماشای این انقلاب را هیچكس نخواهد توانست به نمایش بگذارد. این است دوست من اصول عقیدهای كه به جهت آن مرا ملامت میكنند اما من به تمام آنها میخندم. از مقابل تمام این اشخاص ناشناس مثل شیر میگذرم. كوه محكم هستم كه از اثر بادهای مخالف و شوریده از جا حركت نخواهم كرد. در این تجدد بالاخره خرسندی من به تحسین تو است و امید من به آیندهجوان و طبیعت است. امروز مملكت شما در آشفتگی و هرج و مرج، فردا البته جوان و آراسته خواهد بود.
● کتابشناسی
۱) افسانه
۲) مجموعه کامل اشعار(تدوین توسط سیروس طاهباز)
۳) منظومه مانلی(شعر)
۴) ارزش احساسات و پنج مقاله در شعر و نمایش
۵ـ) مرقد آقا(قصه)
۶) شهر شب و شهر صبح (شعر)
منابع
نیما فاتح قلعه وزن و قافیه
مشاهیر.نت دنیا خانهٔ من است خبرگزاری مهر، ۲۱ آبان ۱۳۸۳
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست