جمعه, ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 17 May, 2024
مجله ویستا

اهمیت تدبر در قرآن


اهمیت تدبر در قرآن

شما اگر یک دور اصول نخوانده اید, پس خیلی بدبختی شما یک دور فقه نخوانده اید, بدبختی الفیه حفظ نیستی, کامپیوتر بلد نیستی

● حجه الاسلام والمسلمین محسن قرائتی

شما (اگر) یک دور اصول نخوانده اید، پس خیلی بدبختی! شما یک دور فقه نخوانده اید، بدبختی. الفیه حفظ نیستی، کامپیوتر بلد نیستی؟ انگلیسی، رانندگی بلند نیستی. عرفان نخوانده ای؟ حکمت نخوانده ای، فلسفه نخوانده ای؟ بدبخت! تنها جایی که به ما نمی گویند، بدبخت راجع به تدبر در قرآن است. می فرماید: «افلا یتدبرون القرآن»؟ می گویم: نه، می گوید: ام علی قلوبهم اغفالها.]۱[ تنها علمی که در آن توبیخ است قرآن است. اقرأ. بیایید اول سال تحصیلی قرآن را از مهجوریت نجات دهیم. عصر امروز اساتید را در جایی دعوت کردیم. خدمت اساتید عرض کردم، یکی از علما اگر نام ببرم می شناسید. لکن از نام بردن معذورم، می گفت در مدینه، مسجدالنبی، حالی و اشکی و گریه ای و... گفتم یا رسول الله از ما راضی هستی یا نه؟ من لای قرآن را باز می کنم، بگو حالت چه طور است؟ می گفت تا لای قرآن را باز کردم این آیه آمد: «و قال الرسول یا رب ان قومی اتخذوا هذا القران مهجوراً». ]۲[ چه اشکالی دارد آن کسی هم که سیوطی می خواند یک آیه بشنود. اصلا ما معاونت تهذیب را می خواهیم چه کنیم؟ تهذیب من قرآن من است. مگر شک داریم که قرآن یزکیهم.]۳[ درس تفسیر بگوییم. من خدمت معاونت تهذیب هم عرض کردم، استاد اخلاق آیه ای را باز کند؛ غیبت یا نفاق یا شرک یا توحید یا هر چه هست. قرآن را باز کند. قرآن خیلی نکته دارد. اصلا قرآن تهذیب می کند. اساساً اگر قرآن مرا تهذیب نکند، حرف چه کسی می خواهد من را تهذیب کند؟ مگر قرآن نور نیست؟ و چگونه من بی قرآن یعنی من بی نور می توانم یخرج الناس من الظلمات الی النور. می خواهیم موعظه کنیم، قرآن کتاب موعظه است. نزد علامه طباطبایی رفتم. گفتم می خواهم راجع به معاد کار کنم. گفت متن قرآن و متن روایات را ببین. یک دور، قرآن و یک دور روایات را دیدیم؛ دیدیم کافی کافی است، همه چیز در قرآن است.

قرآن و فکر، قرآن و چشم، قرآن و غذا، چه قدر آیه. به قصد حقوق قرآن را نگاه کنید. به قصد مدیریت نگاه کنید. شاید بنده طلبه بی سواد، پانصد- ششصد نکته مدیریتی در قرآن کشف کرده ام. قرآن را باید با هر قصدی نگاه کنیم. نه به این که احتمالاتی بخوانیم؛ یمکن، لعل، یحتمل، که بیشتر گیج شویم. قرآن را باز کنیم. دو سه نفر هم بشویم، به تنهایی، خسته می شویم. هر کسی تفسیری ببیند. چهار- پنج تا، یک دور تفسیر، جمعه ها مباحثه تفسیری کنیم. خدا آیت الله سیدمهدی روحانی و آیت الله احمدی میانجی را رحمت کند. چهل سال روزهای پنجشنبه و جمعه مباحثه تفسیر داشتند. به نحوی باشد که با قرآن حرف بزنیم، آن وقت نسبت های قرآن چه قدر مهم است! مثلا می خواهید اسرار نماز بگویید. چه قدر کتاب اسرار نماز نوشته شده است! بهترین اسرار نماز در خود قرآن در چهار تا آیه است. ۱- نماز شکر منعم است. کدام آیه؟ «فلیعبدوا رب هذا البیت الذی اطعمهم من جوع و امنهم من خوف»]۴[ به چه دلیل نماز شکر منعم است؟ «ربکم الذی خلقکم و الذی من قبلکم.»]۵[ فایده دوم نماز «تنهی عن الفحشاء و المنکر»]۶[ فایده سوم نماز: «أقم الصلاه لذکری.»]۷[ ذکر چه فایده ای دارد؟ «بذکر الله تطمئن القلوب»،]۸[ اطمینان چه فایده ای دارد؟ «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی...»]۹[ قدم به قدم. اقم اصلاه لذکری به ذکر تطمئن، به اطمینان، ارجعی الی ربک. یک پرواز است. آیات قرآن را پهلوی هم بچسبانید چه چیزی از آن درمی آید! بچه را به مسجد ببرید. چرا؟ چون قرآن می گوید: «مسجد می روید زینت ببرید؛ «خذوا زینتکم عند کل مسجد»،]۰۱[ زینت چیست؟ «المال و البنون زینه الحیاه الدنیا»]۱۱[ مسجد می روید دست بچه را بگیرید بیاورید، پول را هم در جیب تان بگذارید که هم به فقیر کمک کنید و هم... چیزهایی که در قرآن یک بار و چیزهایی که در قرآن دوبار گفته شده است. حتی آیاتی را که فکر می کنیم ربطی به زندگی ما ندارد. گاهی وقت ها آدم فکر می کند این آیات مثلا بی ربط است. یا مثلا کم ربط است. همان آقا که می گوید تجربه دینی، می دانید چه می گوید: می گوید تاریخ مصرف بعضی آیات تمام شده است. می پرسیم کدام ها؟ مثلا یکی از آیاتی که فکر می کنید تاریخ مصرفش تمام شده، نام ببرید. تو هنر نداری از این آیه نکته درآوری و الا مگر قرآن تاریخ مصرف دارد؟ من یک آیه می خوانم ببینید چیست؟

سوره نحل آیه پنجم می فرماید: «ولکم فیها جمال حین تریحون و حین تسرحون»]۲۱[، گله میش و بز و گوسفند که به طویله می روند قشنگ است. صحرا هم می روند قشنگ است. حالا شما دکترای انرژی اتمی و خلبان های اف شانزده را دعوت کنید، بگویید بز، داخل طویله می رود قشنگ است. می گوید: بله، تاریخ قرآن دیگر تمام شده است. مگر من چوپان هستم، حرف های پیغمبر به درد آن زمان می خورده است. اما قرآن چه می گوید؟ شما بررسی کنید. چرا در قرآن «حین» تکرار شده است، امام «جمال» یکی بیشتر نیست. در تمام قرآن یک جمال است آن هم به گله میش. این همه زیبایی در جامعه می بینیم؛ دخترها، پسرها، سنگ ها، گل، بلبل، پرنده، چرنده، مظاهر زیبایی خیلی زیاد است. خدا همه را ول کرده به گله میش گفته است زیبا است. خوب، فکر کن ببین علت چیست؟ فکر می کنیم، چیزهایی به ذهن می آید: گل میش خصوصیاتی دارد: گله میش به احدی وابسته نیست. خودکفا است.۲- گله میش با پای خود شکمش را سیر کرده است. ۳- گله میش شیر و کشک و ماست هم برای صاحبش آورده است. ۴- گله میش در حال حرکت است. ۵- گله میش تک روی نمی کند؛ دسته جمعی حرکت می کند. ۶- گله میش سالم رفت و سالم برگشت، خوراک گرگ نشد.

می خواهد بگوید، آقای خلبان، آقای دکتر انرژی اتمی، فکر نکن تاریخ قرآن تمام شده است، جامعه ای زیبا است که خودکفا باشد. جامعه ای زیبا است که سیر باشد، جامعه ای زیبا است که شیر برای صاحبش هم بیاورد، یعنی گرسنه ها را هم سیر کند. جامعه ای زیباست که در حال رشد و حرکت باشد نه رکود.

جامعه ای زیبا است که حرکتش دسته جمعی باشد نه تک روی. جامعه ای زیبا است که گرگ های بین المللی با تشر و تصویب نامه ها این ها را نبلعند. «و لکم فیها جمال حین تریحون..». اساساً قرآن که می گوید برای فتوکپی اش می گوید. وگرنه اگر قصه یوسف برای یوسف بود که من چه خاکی برسرم بکنم؟ یوسفی بود و برادرهای حسودی داشت و به اسم بازی او را بردند، الان چه به درد من می خورد، اصلا قصه یوسف را برای یک جمله ی آخرش گفته است: «و کذلک نجزی المحسنین». (۳۱) اصلا قرآن برای «کذلک» آن است. فکر نکن در قصه توهم یوسف باشی همان چیزی که به یوسف دادیم به تو هم می دهیم. «و کذلک ننجی المؤمنین» (۴۱) فکر نکن قصه مال یوسف است. یوسفی بود، توهم یوسفی. بچه ها او را بردند، شما را هم می برند. او را به اسم بازی بردند، همه را به اسم بازی می برند. با شعار «اناله لناصحون، انا له لحافظون» (۵۱) او را بردند، شما را هم با شعار زیبا می برند. پرتش کردند، شما را هم پرت می کنند، «بدم کذب».(۶۱) جوسازی می کنند گریه می کنند، اشک تمساح می ریزند، به دروغ می گویند گرگ خورده است. «اکله الذئب»(۷۱) دروغ، تبلیغ نابجا، چه و چه؟ بنابراین قصه یوسف به خاطر «کذلک» آن است.

برادرها، اقرأ. بیاییم در حوزه علمیه هم بگوییم اقرأ. سهم قرآن را بدهید، خلاص! چند تا کفایه، چند تا مکاسب داریم؟ همه سرجایش باشد. ما باید زیاد فقیه داشته باشیم، چون واقعا درهر شهر ما یک فقیه هم نداریم. الان نمی دانم پانصد نفر فقیه است یا نیست؟ ولی باید سهم قرآن داده بشود. چه تعداد نهج البلاغه داریم؟ چند تا درس نهج البلاغه است؟ امیرالمؤمنین نباید در مدرسه فیضیه غریب باشد. الان در کشور ما سه نفر که با هم در بحث تک و پاتک می کنند. عده ای می گویند: خدا محوری. ما کاری به مردم نداریم. اکثرهم لایشعرون اکثرهم... اکثرهم... . خدا از اکثریت... . مردم سالاری چیست؟ خدا محوری. قل الله ثم ذرهم. باقی را دور بریز. عده ای دیگر می گویند: خدا محوری، یک عده هم دنبالشان هستند، عده ای می گویند مردم سالاری. یک عده می گویند شعارهای سوپر دولوکس غربی، مدنیت، عدالت اجتماعی، رفاه کارگران و حقوق بشر.

اصلا تمام اینها را من در چند سطر نهج البلاغه یافتم. به مناسبت بحث زکات نامه ۵۲ را بررسی کردم، دیدم امیرالمؤمنین چند سطر دارد که هم خدا محوری، هم مردم سالاری در آن است هم شعارهای غربی. بخوانم و خداحافظی کنم. اما خدا محوری؛ کلمات خدامحوری را ببین. من پهلوی هم می چسبانم. «انطلق» ای مسئول زکات حرکت کن، «علی تقوی الله» این خدا محوری است. به مردم بگو: «انی رسول ولی الله». فرستاده علی هستم. آمده ام «حق الله» بگیرم. زکات حق الله است. تقسیم کنیم «فی عبادالله» «علی کتاب الله و سنت رسول الله» همه اش الله الله است. این خدا محوری است.

(۱) محمد، ۴۲؛ آیا آنها در قرآن تدبر نمی کنند یا بر دل هایشان قفل نهاده شده است.

(۲) فرقان ۰۳؛ پیامبر عرضه داشت: پروردگارا قوم من قرآن را رها کردند.

(۳) تزکیه می کنند.

(۴) قریش، ۴.

(۵) بقره، .۲۱

(۶) عنکبوت، ۵۴؛ نماز انسان را از فحشا و منکر باز می دارد.

(۷) طه، ۴۱؛ نماز را به خاطر یاد من برپا کنید.

(۸) رعد، ۸۲؛ با یاد خداوند قلبها آرام می گیرد.

(۹) فجر، ۲۷ و ۸۲؛ ای نفس روح آرام یافته به سوی پروردگارت برگرد.

(۰۱) اعراف، ۱۳؛ زینت خود را هنگام رفتن به مسجد با خود بردارید.

(۱۱) کهف، ۶۴: ثروت و فرزندان زینت زندگی دنیا هستند.

(۲۱) در آنها برای شما زینت و جمال است، هنگامی که آنها را به استراحت گاهشان می گردانید و هنگامی که به صحرا می فرستید.

(۳۱) صافات، ۵۰۱؛ همچنین به اهل احسان و نیکوکار پاداش می دهیم.

(۴۱) نساء، ۸۸: همچنین به اهل ایمان می بخشیم.

(۵۱) یوسف، ۱۱ و ۲۱؛ ما خیرخواه و نگهبان او هستیم.

(۶۱) یوسف، ۸۱؛ با خونی دروغین.

(۷۱) یوسف، ۷۱؛ او را گرگ خورد.