جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

دنیای اسلام و دنیوی شدن


دنیای اسلام و دنیوی شدن

مهدوی زادگان سکولاریسم در کشورهای اسلامی دچار چالش جدی شده است

درباره سکولاریسم و ابعاد آن، تاکنون بحث‏های مختلفی از منظرهای گوناگون صورت گرفته است، اما آنچه این گفت‌وگو را از سایر گفت‌وگوهای هم‏سنخ خود متمایز می‏کند، نگاه متفاوت حجت‌الاسلام دکتر داوود مهدوی‌زادگان، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است که اعتقاد دارد برخلاف نظر خیلی‏ها که قائل به چالش‏ و بحران برای دنیای اسلام در مواجهه با سکولاریسم هستند، این سکولاریسم بود که با ورودش به جهان اسلام و ایران اسلامی به چالش جدی کشیده شد.

وی درخصوص مبدأ فرآیند سکولاریزاسیون هم نظر دیگری دارد. البته وی بعد از خاتمه این مصاحبه، آمادگی خود برای پاسخگویی به انتقادات یا بحث‏هایی که درخصوص دیدگاهشان مطرح می‏شود را نیز اعلام کرد.

واژه سکولاریسم و واژگان هم ریشه با آن (مثل سکولاریزاسیون و سکولار) مدت‌هاست در کشورهای اسلامی به یکی از مباحث محافل دانشگاهی و حتی بعضا حوزوی قرار گرفته است. اما گاهی حتی در بین این مباحث احساس می‌شود در تعاریف این واژگان تفاوت‌ها و اختلاف‌هایی وجود دارد. تعریف این اصطلاحات از نظر شما چیست؟

این سه مفهوم را باید در کنار هم تعریف کنیم تا بتوانیم به مراد خودمان از این بحث نزدیک شویم. به همین منظور ابتدا سکولاریسم را تعریف می‏کنیم. این اصطلاح یک مفهوم ایدئولوژیک است؛ یعنی باور به معنای این جهانی و امور این جهانی و دنیوی. در اینجا نوعی لاادری‌گری نسبت به جهان دیگر و امور ماورایی وجود دارد.

همچنین امور آن جهانی در تنظیم باورها و اعتقادات شخص دخالت ندارد. در حقیقت نوعی اصالت دادن به زندگی دنیوی محسوب می‏شود. در باطن آن می‏توان گفت سکولاریسم نوعی مادی‏گرایی است. مادی‏گرایی‏ای که اندیشمندان اسلامی از همان ابتدای آشنایی‏شان با رویکردهای سکولاریسم آن را احساس کردند و متوجه شدند سکولارها اصالت را به ماده و امور مادی و دنیوی می‏دهند.

اما مفهوم سکولار به معنای حاملان این ایدئولوژی در نظر گرفته می‏شود. این حاملان، در حقیقت، هم حمل‌کننده امور انسانی هستند و هم امور غیر انسانی. وقتی گفته می‏شود شخصی سکولار است، این بدان معناست که آن شخص، حامل اندیشه سکولار است. ما از این زاویه می‏توانیم بگوییم روشنفکری نیز از همین جنس است و حاملان اصلی ایده سکولاریسم، روشنفکران هستند که در آثار و گفتارشان این مساله مشهود است.

حاملان غیرانسانی سکولار نیز عبارتند از: تکنولوژی، صنعت، رسانه، دانشگاه و غیره. البته در خود مساله حاملان غیرانسانی سکولار بحث‏هایی وجود دارد که بنده در اینجا به آن نمی‏پردازم.

مفهوم بعدی در رابطه با این بحث، اصطلاح سکولاریزاسیون است که در واقع به معنای فرآیندی است که به دنیوی شدن و این جهانی شدن منجر می‏شود. این فرآیند، از نقطه‏ای آغاز و به نقطه‏ای ختم می‏شود که در بحث سکولاریزاسیون ما باید به‌دنبال این باشیم که ابتدای این فر‌آیند کجاست. برداشت رایجی که در این زمینه وجود دارد و به ذهن متبادر می‏شود، این است که این فرآیند از یک امر غیردنیوی آغاز و به یک امر دنیوی ختم می‏شود. به عبارت دیگر، ما از یک امر ماورایی و قدسی عبور می‏کنیم و به یک امر این جهانی و دنیوی می‏رسیم.

یعنی مراد شما این است که لزوما سکولار شدن و دنیوی شدن به این معنا نیست؟ این‌که از یک امر قدسی و ماورایی آغاز و به یک امر دنیوی ختم شود.

دقیقا! بحث بنده برخلاف آنچه رایج است، این است که همواره این‌گونه نیست که ما از یک وضع قدسی عبور کنیم و به یک امر غیر قدسی برسیم. بلکه وضع دیگری هم وجود دارد که برای توضیح آن لازم است در مفهوم دنیوی شدن دقیق‏تر شویم و آن این است که دنیوی شدن، پدیده‏ای مربوط به امروز یا دو سه سده اخیر نیست، بلکه سابقه دیرینه‏ای دارد.

اساسا هبوط آدم به این جهان، نوعی دنیوی شدن است. زندگی و حیات بسیاری از جوامع، دنیوی بوده است. پس باید یک معنای جدیدی از دنیوی شدن را در نظر گرفت و آن، این است که نوع خاصی از دنیوی شدن ایجاد شده باشد و آن، به دو سه سده اخیر و دوره بعد از رنسانس اختصاص ندارد.

ویژگی ممیز مفهوم دنیوی شدن به معنای جدید این اصطلاح با معنای قدیمی آن ـ که به آن اشاره کردید ـ در چیست؟

معنای جدید دنیوی شدن عبارت است از خصلت عقلانی داشتن دنیوی شدن. در گذشته، زندگی و حیات دنیوی وجود داشت، اما خصلت عقلانی نداشت؛ یعنی عقلانیت به شکل امروزین وجود نداشت.

این عقلانی، نهادینه است، یعنی خود عقلانیت هم از فیلتر سکولار گذشته است؛ یعنی این حیات دنیوی و اصالت دنیا و ماده، عقلانیت را به خدمت گرفته است. طبیعی است تفسیری که در این حالت از عقلانیت ارائه می‏شود، آن نوع عقلانیتی است که به کار این جهان می‏آید. عقلانیتی که به کار زندگی مادی نیاید، کنار گذاشته می‏شود؛ بنابراین یک نوع تصرف در عقلانیت به شمار می‏رود.

سکولار، نوعی دنیوی شدن خاصی است که ویژگی عقلانی در آن است و ما این نوع تجربه دنیوی شدن را به این صورت نداشتیم. پس عالم سکولار، عالمی است که به ماده و دنیا اصالت می‏دهد و آن هم بر نوعی عقلانیت سکولار مبتنی شده است.

مهدوی‌زادگان: طبق برداشت رایج، وقتی سکولاریسم وارد خاورمیانه شد جهان اسلام را به بحران کشاند اما واقعیت برعکس این است و جهان اسلام ایده‌های سکولاریسم را به چالش جدی کشانده است

در نتیجه، مبدأ سکولاریزاسیون لزوما این نیست که باید یک امر قدسی باشد، بلکه یک امر غیر قدسی هم می‏تواند باشد. ما در گذشته، زندگی دنیوی داشتیم، ولی از این نوع خاص نبوده است. بنابراین می‏توان گفت از یک وضع دنیوی به یک وضع دنیوی جدیدی سیر می‏کنیم. لزوما این نیست که این وضع از یک امر اخروی و قدسی شروع شود. اساسا می‏توان گفت حیات اروپای قرون وسطی، یک حیات دنیوی بوده است و این نیست که لزوما آنها در حیات قدسی زیست می‏کردند و الان دنیوی شده‏اند.

ولی در بحث‏های جامعه‏شناسان، اندیشمندان و فیلسوفان غربی، آنها همیشه سکولاریزاسیون را به‌همان معنای اول (یعنی از یک امر قدسی به یک امر دنیوی) در نظر می‏گیرند.

برای مثال دورکیم، برای تحلیل دین به جوامع ابتدایی استرالیا بر می‏گردد. این جنبه در تحقیقات مغفول مانده است که لزوما فرآیند سکولار از عالم قدسی آغاز نمی‏شود، بلکه بیشتر از عالم دنیوی شروع می‏شود و حتی اگر بخواهیم با یک بحث فلسفی شروع کنیم، می‏توانیم بگوییم اصلا غیر از این نیست؛ چون امر دنیوی از امر دنیوی زاده می‏شود.

سکولاریسم از چه زمانی به دنیای اسلام وارد شد؟

در جهان اسلام نیز از همان زمان که زمزمه سکولاریسم در اروپا شروع شد، در ایران هم آغاز شد و حتی نمایندگانی از آنجا به ایران می‏آمدند. اما به صورت بارز می‏توان گفت از تصرف مصر توسط ناپلئون و همچنین جنگ‏های عثمانی با ایران و غرب و فتح قسطنطنیه که مقارن با دوره رنسانس بود، آغاز شد.

غربی‏ها از این دوره در اندیشه افزایش گستره نفوذ خود بر جهان اسلام بودند. فروپاشی عثمانی هم مقطعی بود که حکومت‏های سکولار بسیاری را به وجود آورد. در تمام نقاط، پادشاهانی به قدرت رسیدند که بنیاد آنها را سکولاریسم شکل می‏داد. در ایران هم حکومتی که به وجود آمد، سکولار بود.

ورود سکولاریسم به ایران چه بحران‏ها و چالش‏هایی به‌دنبال داشت؟

یک برداشت رایج وجود دارد و آن این است که وقتی سکولاریسم وارد خاورمیانه شد، جهان اسلام را به چالش و بحران کشاند و این جوامع بحران زده شدند و ایران نیز از این قاعده مستثنا نیست و عده‏ای از این مساله به بحران هویتی یاد کردند.

اما به نظر بنده، قضیه برعکس این مساله است؛ چرا که معتقدم بیش از این‌که سکولاریسم، جهان اسلام را به چالش کشانده باشد، قضیه برعکس بوده و این جهان اسلام بوده که سکولاریسم را به چالش جدی کشانده است.

شواهد شما برای این مساله چیست؟

بنده شواهد متعددی دارم که این سکولاریسم بوده که با ورودش به دنیای اسلام دچار بحران و چالش شده است. شاهد اولم این‌که اگر شما کارهای ابوزید را که نقد تفکر دینی است ملاحظه کنید (برای مثال کتاب «نقد گفتمان دینی» او که در همین راستا نوشته است)‌ این سوال برایتان به‌وجود خواهد آمد که چرا وی این کتاب را نوشته و این‌که آیا جامعه مصر یک جامعه سکولار نیست و فرآیند غربی شدن را طی نکرده است؟ پس چرا این شخص چنین دغدغه‏ای دارد؟ این مساله جز این نیست که او یک مقاومت شدید را در برابر سکولاریسم احساس می‏کند که می‏خواهد آن را نقد کند یا مثلا در گفتمان ابوزید در توضیح سکولاریسم، او وقتی از جدایی دین از سیاست سخن می‏گوید، براین باور است که این مفهوم می‏تواند دو معنا داشته باشد: یکی جدایی دین از دولت و جامعه و تبدیل شدن آن به یک امر شخصی و فردی و قول دیگر این‌که وقتی از سکولاریسم سخن گفته می‏شود، یعنی جدایی دین از دولت و سیاست.

ابوزید می‏گوید ما قائل به این معنای دومی هستیم و قائل به جدایی دین از جامعه نیستیم. اگر این مساله را به سه دهه یا دو دهه قبل یا دوره پهلوی و آتاترک برگردانیم، آیا آنها هم قائل به سکولاریسم حداقلی بودند یا از سکولاریسم حداکثری دفاع می‏کردند.

ما شاهد این هستیم که آنها از سکولاریسم حداکثری دفاع می‏کردند و مخالف حضور دین در جامعه بودند. اما الان می‏بینیم ابوزید از سکولاریسم حداقلی دفاع می‏کند. پس ملاحظه می‏شود آنها عدول کرده‏اند و اردوگاه آنها دچار چالش شدید شده است و مجبور به عقب‏نشینی شده‏اند.

مثال دوم و شاهد بعدی بنده بر مدعای خودم این است که بابی سعید در کتاب «هراس بنیادین» می‏گوید ما نماینده سکولاریسم در جهان اسلام را آتاترک می‏دانیم و به گفتمان آتاترک تعبیر می‏کند. او می‏گوید چرا این گفتمان امروزه به صورت گذشته حضور فعال ندارد و کنار گذاشته شده است یا جدی گرفته نمی‏شود یا در حقیقت هژمونی آن از بین رفته است. بنابراین می‏توان ادعا کرد سکولاریسم دچار چالش جدی شده‏ است.

شاهد سوم بنده بر این مدعا، وقوع انقلاب اسلامی است. آنها ایران را جزیره ثبات خود قلمداد کرده و فکر می‏کردند سکولارها بر ایران حاکم هستند و هر گونه می‏خواهند می‏توانند عمل کنند، اما وقوع انقلاب اسلامی ایران، آنها را به عقب راند و این هم نوعی چالش است. یا بحث ضدیت غرب با انقلاب اسلامی را نیز می‏توان ناشی از همین مساله دانست.

بنابراین، این حرف که گفته می‏شود در اندیشه اسلامی با آمدن سکولاریسم دچار بحران شده است، این گونه نیست، بلکه این عالم سکولار است که با جهان اسلام دچار چالش شده و تصورم بر این است که کانون این به چالش کشیده شدن سکولاریسم، انقلاب اسلامی و مرکز آن نیز اندیشه شیعی و عقیده شیعی بوده است که در حقیقت، کانون و مرکز این ضدیت به شمار می‏رود.

بنده حتی نظریه هانتینگتون را نیز در راستای همین مساله به چالش کشیده شدن سکولاریسم می‏دانم و همچنین مقابله روشنفکران ایرانی با اندیشه اسلامی را نیز در همین راستا می‏بینم.

در این سی سال تجربه نظام اسلامی، شاهد خشونت سکولارهایی بودیم که حرفی برای گفتن نداشتند و به سبب عصبانیت ناشی از همین مساله، مدام در این سی سال به‌دنبال توطئه علیه نظام اسلامی بودند که با ترور بزرگان انقلاب همچون استاد شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید صدوقی، شهید اشرفی‌اصفهانی و غیره که کانون و مرجع فکری این انقلاب بودند، در پی حذف این عده بر آمدند یا این‌که گروه‏های ضد انقلاب را برای مقابله با نظام اسلامی تجهیز کردند. اینها حرفی برای گفتن نداشتند و به همین سبب رو به این کارها آوردند.

شما نمی‏توانید یک مورد را مثال بزنید که اینها حرف از گفت‌وگو و منطق در برابر اندیشه اسلامی بزنند یا بحثی داشته باشند. آنها همیشه به دنبال تحکم بوده‏اند و حرف‏های تحکم‏آمیز زده‏اند و این نشانه استیصال آنها در برابر منطق اسلامی است که آنها را به چالش کشاند.

سیدجواد میرخلیلی