شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

بدرود دن جولیو


بدرود دن جولیو

مروری بر سینمای نانی مورتی

نانی مورتی دیگر فیلم نخواهد ساخت. امسال و با درخشش دوباره سینمای ایتالیا در فستیوال کن، آن هم به خاطر حضور دو فیلمسازی که تحت تأثیر مورتی و سینمای او هستند، شاید بد نباشد به این وودی آلن ایتالیایی و آثارش نگاهی تازه بیندازیم. مورتی اخیراً اعلام کرده فیلمی نخواهد ساخت و فقط به عنوان بازیگر در سینما حضور خواهد داشت. کائوس آرام یکی از آخرین حضورهای سینمایی اوست.

در دهه هشتاد و با آغاز نگرش بدبینانه عمده منتقدین ایتالیایی مبنی بر «مرگ» موعود سینمای ایتالیا (همانند خیلی از کشورهای دیگر صاحب سینما)، کارگردانانی در عرصه سینمای ایتالیا ظهورکردند که رهیافت آنها به سینما غالباً برگرفته از ژانر کمدی امریکایی/ ایتالیایی بود و در قیاس با تاریخ آثار کمدی در سینمای ایتالیا، سبک و اسلوب بدیعی را به معرض نمایش می گذاشتند. از جمله مهمترین این کارگردانان (که همگی در فیلم های خود به عنوان بازیگر نقش اصلی نیز حضور داشتند) مائوریتزیو نیکتتی، نانی مورتی و ماسیمو ترویزی را می توان نام برد. پیتر بوندانللا در فصل آخر کتاب «تاریخ سینمای ایتالیا» (ترجمه سامی آستان) که به سینمای ایتالیا در دهه نود اختصاص دارد، به همین کارگردانان اشاره دارد که بیرون از مقوله تجاری سازی، خود را به عنوان «مولف» مطرح می سازند.

«شاید بزرگترین و سنتی ترین گروه، به محصولاتی از این دهه تعلق داشته باشد که می توان از آنها تحت عنوان «سویه هایی جدید در سینمای کمدی، نمایش مضحک و زندگینامه» یاد کرد. خیلی از این دسته از کارگردانان، با بردن جوایز معتبر جشنواره های فیلم در هالیوود یا کن چهره یی متمایز یافته اند و موفقیت بالنسبه خوبی در گیشه فروش پیدا کردند و به هر ترتیب خود را از کارگردانان سنتی کمدی ایتالیایی رایج جدا ساختند. برخلاف کارگردانان دهه چهل تا دهه هفتاد سینمای کمدی ایتالیا که خود را به عنوان کارگردانانی «تجاری ساز» معرفی می کردند، این زمره کارگردانان دهه نود، صرف نظر از موفقیت تجاری شان و قرارگرفتن در جریان اصلی این صنعت، خود را به عنوان «مولف» مطرح کردند.»

● نانی مورتی

نانی (جووانی مورتی) در ۱۹ آگوست ۱۹۵۳ به دنیا آمد. مورتی از همان کودکی شیفته و عاشق سینما (درونمایه اصلی همه آثار وی) و ورزش واترپلو (موضوع اصلی فیلم «Pallombella rossa» (۱۹۹۰)) بود و طی دهه هفتاد تقریباً به هر دو دلبستگی دیرینه اش دست یافت، هم کارگردانی را در پیش گرفت و هم برای تیم ملی واترپلوی دانشجویان ایتالیا انتخاب شد (مورتی تا اواخر دهه نود در لیگ دسته دوم واترپلوی ایتالیا بازی می کرد). مورتی در دوران نوجوانی با فروختن آلبوم های تمبر خود، یک دوربین «سوپر ۸ » خرید تا بتواند آرزوها و بلندپروازی های سینماتیک خود را متجلی سازد که بیش از هر چیزی برگرفته از بینش سیاسی وی بودند.

مورتی فعالیت سینمایی اش را در دهه هفتاد و با ساخت چند فیلم کوتاه آغاز کرد. دو فیلم ۲۶ دقیقه یی «Patژde bourgeois» (۱۹۷۳) و «La Sconfitta» (۱۹۷۳) که مباحثی سیاسی را در قالب هجوی نیشخنددار مطرح می کردند و خود مورتی در آنها به عنوان بازیگر حضور داشت. فیلم Come parli, frate (۱۹۷۴) که اقتباسی از نوول الساندرو مانزونی بود، نخستین فیلم بلند مورتی به شمار می رود، اثری کمیک و گروتسک که دیدگاه ها و رهیافت های مورتی را نسبت به سینما، سیاست و جهان مصرف گرا بروز می دهد. فیلم «من شخصی بی نیاز هستم» (۱۹۷۶)، مورتی را به عنوان کارگردانی چپگرا معرفی کرد، خصیصه یی که در آثار بعدی وی نیز به تثبیت رسید. سیمونا فروزی که در فیلم «من شخصی بی نیاز هستم» در کنار مورتی بازی قابل توجهی را ارائه داده بود در نخستین فیلم مهم مورتی «Ecce bombo» (۱۹۷۸)؛ (عنوانی که ارجاعی است به «Ecce Homo» انجیل) نیز ایفای نقش داشت، فیلمی که با دوربین ۱۶ میلی متری فیلمبرداری شد و سپس در قالب ۳۵ میلی متری درآمد . («Ecce bombo» در ایتالیا محبوب ترین فیلم مورتی قلمداد می شود. ) «فیلمی که جسورانه در اسلوب سینمای کمدی ایتالیایی روایت می شود (خصوصاً در سبک و شیوه آلبرتو سوردی، شخصیت مشهور کمدی های ایتالیایی). همچنین مورتی در این فیلم با نگاه چشمان یرقان زده هم نسلان پس از ۱۹۶۸ اش، نیمرخی از معاصران خود را به معرض نمایش می گذارد، طرارانی که به مراتب شبیه اسلاف خود نقش بازی می کنند و هرچند به دروغ وانمود می کنند که از آن نسل تنفر دارند؛ اما در واقع در حال واقعیت بخشیدن به آن هستند.» (تاریخ سینمای ایتالیا)

فیلم بعدی مورتی «رویاهای طلایی» (۱۹۸۱) نام داشت و در همان سال برنده شیر طلایی فستیوال فیلم ونیز شد. این فیلم نیز «همانند فیلم «Ecce Bombo» که تماماً مبتنی بر کرنش به تاریخچه سینما بود (مورتی نقش کارگردان جوانی را بازی می کند که در حال ساختن فیلمی است با عنوان «مامان فروید»)، به نوعی می تواند «هشت ونیم» دهه هشتاد تلقی شود.» (تاریخ سینمای ایتالیا) اما دو فیلم مهم دهه هشتاد مورتی «سفید» (۱۹۸۴)، «توده تمام شده است» (۱۹۸۵)، مورتی را به عنوان مهمترین کارگردان دهه هشتاد ایتالیا مطرح ساخت. اوضاع آشفته و نابسامان سیاسی و اجتماعی ایتالیا در این دو اثر به بهترین شکل ممکن نمود پیدا می کند. مورتی که طبق معمول به عنوان کارگردان، بازیگر و فیلمنامه نویس فیلم خود ظاهر می شد، با فیلم «سفید» خود را به عنوان وودی آلن ایتالیا مطرح ساخت، هرچند بلاهت کاراکتر مورتی در جدیت او بروز پیدا می کند. «مورتی همانند وودی آلن خودش فیلمنامه های فیلم هایش را می نویسد، آنها را کارگردانی می کند و نقش های اصلی را هم خودش بازی می کند و از این بابت که مشخصه خاص خلط نیشدار مورتی، او را از روال های معمول اسلپ استیک متعارف کمدی ایتالیایی جدا می سازد، لحن هجوآمیز و خودآگاهانه آن در طیف فیلمسازی ایتالیا کاملاً منحصر به فرد است.» (همان) مورتی در فیلم «سفید»، نقش یک پروفسور ریاضی جوان به نام میکله را در دبیرستانی بازی می کند که مانیای کمال و آراستگی اش او را به یک قاتل تبدیل می کند. ایده طعنه آمیز مورتی از اثر هم طرازکننده منحوس انقلاب های فرهنگی در ایتالیای پس از ۱۹۶۸ برای تبیین کامل ترسیم مضحک دبیرستان میکله استفاده می کند؛ مدیری که او را مرلین مونرو می نامند به میکله می گوید که وظیفه او «شناخت دادن» به دانش آموزان است، نه «شکل دادن» به آنها؛ روانکاو دانشکده (و نه روانکاو دانش آموزان)؛ و اشکال مختلفی از بازی ها (دستگاه های پین بال و...) که به نظر می آید بیشتر هدف سرگرم کردن آنها است تا آموزش.

«مورتی با فیلم «توده پایان یافته است» هم از حیث تجاری و هم پذیرش از سوی منتقدین با موفقیت بسیار مواجه شد و جایزه خرس نقره یی جشنواره فیلم برلین را تصاحب کرد. مورتی در این فیلم نقش دن جولیو کشیش جوانی را بازی می کند که به لحاظ شخصیتی با میکله قاتل عصبی «سفید» تشابهاتی دارد، خصوصاً بیانات واهی و علاقه وافرش به کمال گرایی. در هر حال دن جولیو نه تنها قابلیت بسزایی برای حرفه اش دارد اما از طرفی قویاً معتقد است که او رسالت کمک به دیگران را در شرایط نیاز برعهده دارد. ضمن آنکه تمام تلاش هایش برای جلب توجه اطرافیانش عقیم می ماند. پدرش، مادرش را به خاطر دختری جوان ترک می کند؛ خواهرش حامله می شود و قصد سقط آن را دارد؛ دوستان سابقش هم پیش تر ها از روزهای انقلابی تر گذشته، یا تروریست های سابق و روشنفکرانی نسبتاً دیوانه هستند یا خودپرستانی خودمحور. اما مخرج مشترک همه آن کسانی که او را احاطه کرده اند لاقیدی مصلوب و مطلق آنها نسبت به اشتیاق او برای به جاآوردن رسالت خود به عنوان یک کشیش است. در نهایت، دن جولیو تصمیم می گیرد قصبه خود را ترک کند و راهی کلیسایی محقر در امریکای جنوبی شود؛ جایی که اهالی آنجا حقیقتاً به همدلی او نیاز دارند.» (همان)

مشخصه کمدی نانی مورتی ابداً نمی تواند به انگ تفکری پوشالی متهم شود. مورتی در دو فیلم «Pallombella rossa» (۱۹۹۰) و «آوریل» (۱۹۹۸) از خصیصه هجوآمیز خلط روشنفکری اش و سینمای خودارجاع مبتنی بر پیشرفت های سیاسی ایتالیای معاصر رومی گرداند زیرا این دو فیلم با مناقشات ایدئولوژیکی خاصی در ایتالیا (تبدیل حزب کمونیست ایتالیا به یک حزب دموکراتیک - اجتماعی چپگرا، و نیز انتخابات ۱۹۹۸) به غایت در تعامل است و مشاهده آنها برای مخاطبان غیرایتالیایی بسیار دشوار است. مورتی پیش از ساخت مشهورترین فیلم خود «خاطرات عزیز» (۱۹۹۳)، فیلم مستند «چیز» (۱۹۹۰) را ساخت که به دلیل موضوع شدیداً سیاسی آن که در تمسخر و نکوهش حزب کمونیسم بود، به مدت ۱۰ سال در توقیف نمایش قرار گرفت.

«اما «خاطرات عزیز» با داشتن بخش بسیاری از همان ملاحظات ایدئولوژیکی، اتصالی همه جانبه را با مخاطبان مختلف جهان برقرار می سازد و برای مورتی جایزه بهترین کارگردانی از جشنواره کن ۱۹۹۴ را به ارمغان می آورد.نقد های بسیار خوبی درباره آن نوشته می شود، ضمن آنکه این فیلم به بازار فیلم امریکا نیز وارد می شود؛ اتفاقی که با آثار پیشین وی میسر نبود. فیلم های مورتی آگاهی احساسی را درباره وضعیت سینما در جهانی پست مدرنیستی که تحت تسلط رسانه های جمعی و تلویزیون واقع شده است - مشخصه بارز سینمای نیکتتی- با حسی از طنزی طعنه آمیز و گزنده ترکیب می کند که بر مجموعه یی به مراتب ژرفناک تر از ایده هایی بنا می شود که شاید در کمدی های غگابریلهف سالواتورز به مفهوم «گریز» اختصاص داده می شود. برعکس مورتی با اذعان به اینکه ایتالیا کشوری است که با «ظاهر کاذب، کلمات بیخود، فرهنگ رسانه یی، فقدان ذائقه، و چشم پوشی های ایدئولوژیکی و فرهنگی» قابل توصیف است، ارتباطی آمیخته به «عشق- تنفر» را نسبت به ایتالیای مدرن منعکس می سازد و برخلاف سالواتورز به پذیرش گریز به عنوان گریزی پاسخگو برای چنین شرایطی هیچ رغبتی ندارد.» (همان)

«شاید دقیق تر باشد که مشخصه اصلی سینمای مورتی را در «خاطرات عزیز»، فرم مقاله نویسی سینمایی بنامیم، زیرا این فیلم بیش از هر چیزی جستاری درباره جلوه های سینمایی است، مورتی بر تحریک مخاطبش به تفکر درباره مسائل اجتماعی و اخلاقی ایتالیای معاصر غوص می کند، و با مرکزیت قرار دادن خودش به عنوان تک پروتاگونیست سه اپیزود فیلمش قصد دارد روزنامه فیلمی خودش را بیافریند؛ سه اپیزود «با وسپای خودم»، «جزایر» و «دکترها». مورتی در آثار قبلی خود، پروتاگونیست هایی را خلق کرده بود که تا حدود کمی گونه های مستوری از خود او بودند. اما در این فیلم، او (همانند نیکتتی) چرخش دوربین را مستقیماً به سمت خود می گیرد. هر یک از سه اپیزود این فیلم، وسوسه مشهور مورتی به ستایش، همرنگی با جماعت، تفکر به لحاظ سیاسی درست و استفاده از مسائل پیش پا افتاده به عنوان ابزاری برای هم پیوندی کاذب را نمود می دهند. بخش نهایی فیلم شاید تاثربرانگیزترین اپیزود فیلم است، از این جهت که در آن مورتی توضیح می دهد که چگونه توالی بی پایان دکترها و درمانگاه ها برای تشخیص عامل سرطانی (غده هادکین) که از آن رنج می برد با شکست مواجه می شود. و این درحالی است که مورتی با مراجعه به فرهنگ تک جلدی پزشکی که می تواند از هر کتابفروشی آن را بخرد، خود را نجات دهد، اپیزود دوم تلاش پرفاجعه مورتی و دوستی را برای دیدار از جزایر آئولین (لیپاری، استرومبولی و...)، و تقلای عبث آنها را برای یافتن مکانی که بتوانند فکر کنند و بنویسند، وقایع شماری می کند. دوستش که ادعا می کند در تمام عمرش تلویزیون تماشا نکرده و ۱۰ سال اخیر زندگی اش را وقف خواندن دقیق «اولیس» غجیمزف جویس کرده است، تماشاچی سوآپ اپراهای تلویزیون و یکی از تعقیب کنندگان پروپاقرص برنامه «بد و زیبا» از آب درمی آید و مورتی را وادار می کند از توریست های امریکایی بر دامنه آتشفشان استرومبولی درباره قسمت های آینده این برنامه برای دوستش توضیح دهد، درباره چیزی که طبیعتاً در ایالات متحده در راس برنامه ها است.» (همان)

«به هر حال این اپیزود نخست فیلم است که به شکلی عالی پرسونایی را به ثبت می رساند که مورتی در تمام سینمای خود آن را پیش افکنی کرده است. در این اپیزود، ما او را سوار بر موتور در تابستان رم می بینیم، زمانی که عمده مردم شهر در ساحل شهر به سر می برند یا راهی آنجا هستند. صدای روی تصویر درباره برخی از آن چیزهایی که مشاهده می کنیم به ما گزارش هایی را می دهد و مورتی کارگردان به تحلیل آنچه مورتی بازیگری بر پرده انجام می دهد می پردازد. در ایتالیا برخلاف امریکا که در آنجا تابستان یکی از فصول پردرآمد برای اکران فیلم های مهم است، سینما به خواب زمستانی فرو می رود. در نتیجه، در جریان این ور و آن ور رفتن های مورتی در تمامی بخش های مورد علاقه او از شهر (معمولاً مناطقی که دیگران آنها را به چشم نمی آورند)، طبیعتاً اهمیت سینما مطرح می شود و اینکه او مجبور است به تماشای فیلمی برود که معمولاً مورد انتخاب او نیست. ما انواع کارهایی را می بینیم که او علاقه دارد - زیرا او جنیفر بیلز را ملاقات می کند (ستاره فیلم «فلش دنس») که با دوستش در رم در حال قدم زدن است. او تنها در سالن سینما می نشیند و با زجر یکی از فیلم های شبه روشنفکری دهه گذشته را تماشا می کند که در آن همه کاراکترها دائماً درباره اینکه چگونه زندگی شان با شکست روبه رو شده و استعداد های نسل آنها تلف شده است، صحبت می کنند. مورتی با نفرت تمام شروع به پاسخ دادن به این نظرات می کند و از آنها می پرسد چرا تا این حد بر اعلام این مطلب تکیه دارند که «ما» شکست خورده ایم؛ «شما شعارهای وحشتناک و خشن سر دادید. شما زشت و کریه شده اید. من شعارهای درست را فریاد زدم، من یک ۴۰ ساله برتر هستم،» مورتی به خاطر تمجید ریویویی درباره فیلم «هنری؛ پرتره یک قاتل» (۱۹۹۰) جان مک ناتون، این فیلم را می بیند اما سپس در سکانسی فانتزی با منتقدی مواجه می شود که این ریویوی احمقانه را نوشته است و برای او نمونه هایی از فیلمش را می خواند در حالی که تلاش می کند بخوابد تا اینکه منتقد بیچاره به التماس می افتد.

نظر به اینکه سهم زیادی از جذابیت «خاطرات عزیز» به خاطر روایت جذاب و طعنه آمیز صدای روی تصویر خود کارگردان است که تفاسیری را درباره آنچه می بینیم مبذول می دارد، تاثیرگذارترین سکانس فیلم، سکوت انتهای اپیزود نخست است، هنگامی که مورتی با موتور وسپای خود از حاشیه شهر رم عبور می کند، به بازدید از جایی می رود که شاعر و کارگردان ایتالیایی پی یر پائولو پازولینی توسط معشوق پسرش در ۱۹۷۵ کشته شده است. پستی و کثیفی این مکان که در تضاد با اهمیت کسی است که در اینجا کشته شده، ما را به درنگ در شرایط کنونی دولت ایتالیا وادار می کند. یک بار دیگر مانند بهترین کارگردانان این دوره، مورتی غبا این فیلمف سندی ارائه داده است که ایده های قابل تامل و یک فیلمنامه خوب می تواند فیلمی متقاعدکننده تولید کند، بدون هزینه کردن میلیون ها دلار برای فیلمی اکشن با تعقیب و گریزهای ماشین ها و انفجارهای شدید برای رقابت با فرم های روایت داستانی هالیوودی. به گونه یی ضدونقیض، همین خصوصی ترین خاطرات سینمایی مورتی در جهت جلب توجه تمامی مخاطبان سینما ثبت شد، مخاطبانی که هریک از آنها به وضوح در پرسونای مورتی چیزی از خویش را مشاهده کردند.» (همان)

مورتی پس از ساخت فیلمی کوتاه (۱۹۹۴)که کاری اشتراکی با چند کارگردان بود فیلم کوتاهی را تحت عنوان «روز شروع کلوزآپ» (۱۹۹۶) ساخت که در ستایش «کلوزآپ» عباس کیارستمی بود. کمدی «آوریل» که داستانی از زندگی خود مورتی را به نمایش می گذاشت علاوه بر نامزدی نخل طلای کن بهترین فیلم، یکی از بهترین بازیگران سال های اخیر سینمای ایتالیا را مطرح ساخت؛ سیلویو ارلاندو.

شاهکار مورتی «اتاق پسر» (۲۰۰۱) برنده نخل طلای کن همان سال شد. درام «اتاق پسر» داستان روانکاوی به نام جووانی و خانواده او را پس از مرگ پسرشان روایت می کند. «اتاق پسر» سوای از جوایز متعددی که نصیب خود کرد، محبوب ترین فیلم مورتی نزد منتقدان است و برخی آن را همطراز بهترین های تاریخ سینمای ایتالیا می دانند. فیلم کوتاه «آخرین مشتری» (۲۰۰۳) و درام کمدی «کیمن» (۲۰۰۶) فیلم های بعدی کارنامه درخشان مورتی هستند. مورتی به عنوان آخرین فیلم کارنامه خود در مقام کارگردان، اپیزودDiario di uno spettatore (۲۰۰۷) را برای مجموعه ۳۳ فیلم کوتاه از ۳۳ کارگردان « درباره سینما» ساخت و برای همیشه از عرصه کارگردانی کناره گیری کرد و تصمیم گرفت تنها به عنوان بازیگر در سینما حضور پیدا کند.

در کارنامه بازیگری مورتی دو فیلم «من می تونم اینو تو چشمات بخونم» (۲۰۰۶) ساخته والیا سانتللا و «خائوس آرام» (۲۰۰۸) ساخته آنتونیو لوئیجی گریمالدی جزء عالی ترین نمونه ها محسوب می شوند.

کناره گیری نانی مورتی از سمت کارگردانی، سوای تمامی پشتوانه فکری و نگرشی شخص مورتی، در دوره یی که مطابق سنت همیشگی سینمای این کشور تک و توک استعدادهای جوانی در عرصه سینما ظهور پیدا می کنند، برای جهان سینمای ایتالیا سکته سهمگینی تلقی می شود. مورتی از سینمایی کناره گرفت که خودش آن را بنا نهاده بود؛ سینمایی کمدی و گروتسک و درعین حال سیاه و غم انگیز. در واقع شاید بهترین مصداق ممکن برای شخصیت مورتی در تاریخ سینمای ایتالیا کاراکتر دن جولیو است. او از سرزمینی دل می کند که دیگر به حضور او احتیاج ندارد. ولی در واقع این گونه نیست و شاید فقدان حضور مورتی به عنوان کارگردان به اندازه مفلوج شدن آنتونیونی در دهه ۸۰ اسفناک و جبران ناپذیر باشد.

سامی آستان