دوشنبه, ۲۷ اسفند, ۱۴۰۳ / 17 March, 2025
مجله ویستا

شاعر محافظه کار


شاعر محافظه کار

حامد رحمتی در مجموعه شعر «عکاس دوره گرد» به بازی های زبانی و فرمی روی نیاورده است

«عکاس دوره‌گرد» مجموعه‌ای از سروده‌های حامد رحمتی، شاعر جوانی است که در این سال‌ها با آثارش در حوزه شعر و نقد آشناییم. این مجموعه را انتشارات «آهنگ دیگر» منتشر کرده و در ماه‌های اخیر چند نقد مطبوعاتی و نشست ادبی برای بررسی این مجموعه منتشر و برگزار شده است.

از آنجا که به صداقت بسیاری از نقدها و ستایش‌های ناگهانی درباره یک مجموعه در فضای ادبی کشور بشدت مشکوکم، درخصوص نوشتن درباره این مجموعه مردد بودم، اما وقتی کتاب را خواندم، به نظرم رسید بین سروده‌های شاعران جوان که در سال‌های اخیر منتشر شده است، این مجموعه‌ لیاقت جلب توجه جامعه ادبی کشور را داشته است.

این حرف به این معنی نیست که با مجموعه‌ای شگفت‌آور و زمین‌لرزه‌ای ناگهانی در شعر جوان کشور روبه‌رو شده‌ایم، بلکه به این معناست که پشت عکاس دوره‌گرد و شاعری حضور دارد که بر اسباب سرودن مسلط است، توانمندی‌ها و ضعف‌های خود را می‌شناسد و احتمالا قصد ندارد با یک حضور انفجاری اما کم‌اثر، نام خود را بر سر زبان‌ها بیندازد.

باور کنید در شعر جوان ما، این‌که شاعری با موقعیت هنری خود با واقع‌نگری روبه‌رو شود و این نکته را بفهمد که شعر یک سلوک مداوم و طولانی است و دوره حضورهای پرسروصدا اما کوتاه‌مدت، دیگر گذشته است، چیزی شبیه کیمیاست.

«حامد رحمتی، شاعر محافظه‌کاری است.» شاید این جمله ابتدا به مذاق او و خیلی‌ها خوش نیاید، اما اگر این تعریف را بپذیریم که در عالم هنر، محافظه‌کاری به معنای این است که شاعر موقعیت و توانمندی‌های خود را به صورت دائم می‌سنجد و براساس همین اولویت‌ها پیش می‌رود، شاید بشود به آینده شعری او دل بست و به او تبریک هم گفت.

شاعر محافظه‌کار، اهل بازی‌های محیرالعقول زبانی و فرمی نیست. می‌داند که این تیغ دو دم می‌تواند هم او را تشخص بخشد و هم نابود کند، به همین خاطر زبان شعری او نمونه متوسطی است از همان چیزی که در جریان غالب شعر سپید امروز می‌بینیم.

ساده‌نویسی اجباری شاعر، فرصتی برای بی‌قراری‌های زبانی و اجراهای متنوع به او نداده و شاعر نیز به همین بسنده کرده است که شعر در حیطه زبان به ایجاد ارتباط با مخاطب توفیق یابد ولاغیر.

در برابر آنچه شاعر بر آن تکیه دارد، نوعی تخیل خودآگاه است که بیشتر از آن که برآمده از ذات شاعرانه و جنون‌آمیز شاعر باشد، برآمده از توانایی درک درست موقعیت شعری خود و تسلط بر اسباب سخن است.

بگذارید این جمله را بیشتر توضیح دهیم. در شکل‌گیری فرآیند تخیل، آنچه به کمک شاعران بزرگ می‌آید و مخاطب را همواره در موقعیت شگفتی تازه قرار می‌دهد، بی‌تابی خیال آنها در انعکاس تصویرهای تودرتو و پیچیده درون آنهاست.

در ادبیات ما، شعر مولانا بخصوص در غزل‌هایش چنین ویژگی روشنی دارد. مولانا چنان ضمیر ملتهبی دارد که می‌تواند همه عناصر طبیعی و تجریدی را در شعله احساساتش ذوب کند و به آنها جان تازه‌ای بخشد. برهمین اساس است که می‌تواند جاروبی به دست گیرد و از دریا غبار برانگیزد.

در برابر، شاعری چون حافظ از نظر تنوع خیال، هرگز به پای او نمی‌رسد، اما توانمندی شاعری حافظ چنان است که می‌تواند در تصویرهای تکراری و پراستفاده شاعران دیگر در ذهن مخاطبانش دست ببرد و با مهندسی تازه‌ای، همان مضمون‌ها را زنده‌تر و ماندگارتر از قبل به مخاطب ارائه کند.

خیال در شعر حامد رحمتی از نوع دوم است؛ خیالی است که از دل خودآگاهی بیرون می‌آید و مظاهر آشنای زندگی امروز را می‌کاود، اما شاعر در اینجا با رندی شاعرنه‌ای که در شعر جوان ما مانندش کم است، با حرکت در خلاف جهت رویدادهای عادی و تکرار شده زندگی، شعر می‌آفریند. بگذارید نمونه بدهم و درباره‌اش حرف بزنم:

نکته: «حامد رحمتی، شاعر محافظه‌کاری است.» شاید این جمله ابتدا به مذاق او خوش نیاید، اما محافظه‌کاری به معنای این است که شاعر توانمندی‌های خود را به صورت دائم می‌سنجد و از این جهت باید به او تبریک هم گفت

شعر «دو شعر برای زندان گوانتانامو»: مشخص است نام این زندان مجموعه‌ای از خشونت، شرایط غیرانسانی نگهداری زندانیان، شکنجه و مانند آن را به ذهن می‌آورد و در کنار اینها، شرایط امنیتی و قوانین سخت نگهداری زندانی و دوربین‌های حفاظتی مدار بسته و شبکه الکترونیک امنیت زندان. شاعر برای بازگویی روایت شاعرانه‌اش از این زندان اتفاقا همین مسیر را انتخاب می‌کند؛ یعنی چشم‌های راوی مانند دوربین مخفی عمل می‌کند و به این ترتیب نوعی نگاه دانای کل به راوی می‌بخشد، راوی شعر از بالا همه چیز را می‌نگرد و برای تسلط بیشتر بر فضای شعر زاویه دوربین خود را نیز تغییر می‌دهد. شروع شعر چنین است:

زاویه را

با کمی تاخیر

به سمت راست می‌چرخاند

کثافت از دیوار بالا می‌رود

و سوسک‌ها

از روی سقف خیره می‌شوند...

در ادامه، شاعر به وضعیت زندانی خیره می‌شود؛ گویی لنز دوربین از موقعیت نمای باز به نمای بسته تغییر حالت می‌دهد، اما در اینجا هم شاهد حرکت خلاف جریان خیال هستیم و همین که به جای آن که زندانی خود را به دیوار بکوبد، شاهد کوبیده شدن دیوار به زندانی هستیم (و اتفاقا کشف بزرگی هم نیست) خود اعجاب و لذت می‌آفریند:

دیوار

ناگهان خودش را

به مرد می‌کوبد

سرباز، هوای مسموم را

در گلوی دریچه می‌اندازد:

ـ خفه‌خون می‌گیری یا نه؟

در ادامه باز دوربین به حرکت خود ادامه می‌دهد و باز این حرکت در دل سلول و بازنمایی استیصال زندانی در شعر جریان می‌یابد.

این شکل از خیال و حرکت شاعر از سمت عادت به سمت لذت، در تعداد دیگری از شعرهای رحمتی نیز تکرار شده و نشان می‌دهد که شاعر می‌داند چگونه از ظرفیت و توانمندی خود استفاده کند. این در حالی است که برخی شعرهای دیگر این مجموعه که بدون اتکا بر این رندی‌های شاعرانه و بهره‌گیری شاعر از ظرفیت‌های خیال خود سروده شده‌اند، سروده‌هایی معمولی‌اند که بر سلامت زبان و حس رقیقی که در آنها جریان دارد، استوارند و از نظر تکنیکی، چیزی به کارنامه شاعری او نمی‌افزایند.

پیشتر گفتم به نظر من، رحمتی شاعر محافظه‌کاری است و من به همین دلیل او را می‌ستایم. شاید در شعر او از کشف‌های اعجاب‌آور، پاره‌های درخشان و سطرهایی که قابلیت ماندگاری در ذهن مخاطب عادی را دارند، خبر چندانی نباشد (البته هست ولی نه به قدری که ویژگی سبکی شاعر حساب شود)، اما با شاعری روبه‌رو هستیم که ساختار شعر را می‌شناسد، معمولا از اضافه‌ها و حشوها در شعرش خبری نیست و از همه مهم‌تر بدون داشتن خیالی بی‌قرار، شعری متکی بر صور خیال را بخوبی اجرا می‌کند، اما به یاد داشته باشیم در عالم هنر، گاهی بی‌قراری و جنون هنرمندانه، کاری می‌کند که هیچ شاعر محافظه‌کاری توانایی اجرای آن را ندارد.

آرش شفاعی