جمعه, ۲۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 10 May, 2024
مجله ویستا

نقش ملت گرائی در توسعه اقتصادی خاورمیانه


نقش ملت گرائی در توسعه اقتصادی خاورمیانه

ملت گرائی در خاورمیانه مفهوم غربی آن در عمل نشان داده که کماکان نیروئی جان سخت تر از پان اسلامیسم و پان عربیسم است و تلاش های بومی برای بازگشت به دوران امت اسلام یا امت عرب که نمونه معاصر آن در فعالیت های اسامه بن لادن تجلی یافته تاکنون ناکام مانده اند

●مقدمه

ملت‌گرائی که پس از پایان جنگ جهانی اول و تجزیه امپراتوری عثمانی جنبش‌های ملت‌گرایانه را در سرزمین‌های عربی تا شروع جنگ جهانی دوم رهبری کردند نیروهای به‌اصطلاح انقلابی و خواهان دگرگونی سریع نظام سیاسی و اقتصادی حاکم نبودند بلکه خط‌مشی اصلی آنان اعم ا زحزب وفد در مصر به رهبری سعد زغلول، کمیته عربی فلسطین، بلوک ملی (الکُتلهٔالوطنیه) و اصلاح‌طلبانی نظیر محمد رشید رضا، شکیب ارسلان، جمال‌الدین قاسمی در سوریه (نگاه کنید به Hourani ۱۹۸۳:۳۰۳-۴) گرفتن امتیازهای اندک و تدریجی در جهت کسب استقلال سیاسی از طریق آمیزه‌ای از اعتراض‌های مقطعی، مذاکره و دیپلماسی بود. در واقع سیاست رهبران ملت‌گرا در کوتاه‌‌مدت کسب تمام قدرت سیاسی در سرزمین‌های خود بود. آنها برای کسب استقلال و قدرت سیاسی مبارزه مسلحانه طولانی را تجویز نمی‌کردند بلکه همواره خواهان گفت‌وگو و مراجعه به نهادهای بین‌المللی به‌منظور خروج قدرت‌های استعمارگر از سرزمین‌های عربی بودند. در همین حال این رهبران باید موازنه قدرت را از استعمارگران و گروه‌های سیاسی و اقتصادی که آشکارا با آنان همکاری می‌کردند به‌سوی خود سوق می‌دادند و این سیاست را باید با ظرافتی خاص به اجراء درمی‌آوردند که آشوب و بی‌ثباتی مداوم در جامعه رخ ندهد زیرا در غیر این‌صورت موقعیت ممتاز خود آنان به خطر می‌افتاد. به همین دلیل، سازمان‌های ملت‌گرا در سال‌های میان دو جنگ اول و دوم جهانی بیشترین نیروی خود را صرف رهبری و آموزش مردم سرزمین‌های خود به‌سوی کسب استقلال سیاسی کردند و عمداً بحث اصلاحات اجتماعی و اقتصادی را به دلایل بسیار آشکار مبهم گذاشتند، زیرا اجراء چنان اصلاحاتی نهایتاً و از میان رفتن منابعی می‌انجامید که نفوذ سیاسی و اجتماعی رهبران ملت‌گرا از آنها نشئت می‌گرفت. بنابراین توجه مردم این سرزمین‌ها عمدتاً بر اشغال بیگانه و استعمار و جنبش صهیونیسم متمرکز شد و حداقل به‌طور موقت از مناقشات اقتصادی - اجتماعی داخلی خود منحرف گشت.

اگرچه به‌دلیل نوپائی نظام سرمایه‌داری در خاورمیانه غربی رهبران ملت‌گرا هنوز ویژگی‌های اساس بورژوازی ملی را که خواهان استقلال کامل سیاسی و اقتصادی باشد کسب نکرده بودند (Gordon ۱۹۷۳:۱۹۲-۲۰۳)، ولی بی‌توجه به مسائل اقتصادی نیز نبودند، و حتی برخی از این رهبران می‌کوشیدند اتحاد سرمایه‌داری اروپائی با بازرگانان واردکننده کالا (بورژوازی کمپرادور) نظیر عبود پاشا در مصر را که بر اقتصاد سرزمین آنها حاکم بود از میان بردارند (نگاه به: Vitalis ۱۹۹۰:۲۹۱-۳۱۵)، و مؤسسات ملی و به‌ویژه صنایع جدید ایجاد کنند. در واقع راهبرد آنان برای توسعه اقتصادی سریع اتخاذگونه‌ای از سیاست جایگزینی واردات از طریق تولید کالاهای ساده‌ای بود که وارد کشور می‌شد.

چون اقتصاد مصر در میان اقتصاد سرزمین‌های عربی خاورمیانه از همه صنعتی‌تر و به همین دلیل ملت‌گرائی اقتصادی نیز در آنجا پیشرفته‌تر بود، تاکنون مطالعات فراوانی در مورد مبارزه اقتصادی مصر در برابر امپریالیسم بریتانیا در دوران بین دو جنگ جهانی انجام شده است. بنابراین در این مقاله به مصر نمی‌پردازیم و در عوض نقش ملت‌گرائی را در توسعه اقتصادی سوریه و نقش ویژه دمشق و گسترش مؤسسات ملی و صنایع جدید را بررسی می‌کنیم. چرا که دمشق نه تنها به‌عنوان مهمترین مرکز اقتصادی سوریه بلکه به‌عنوان مرکز جنبش استقلال‌طلبی و ملت‌گرائی و در عین حال جنبش پان‌عربیسم نیز از اهمیت فراوانی برخوردار بوده است.

● پیدایش پان‌عربیسم

با شکست پان‌اسلامیسم در دوران حکومت عبدالحمید دوم سلطان عثمانی و به‌ قدرت رسیدن ترک‌های جوان در ۱۹۰۸ روابط اعراب و ترک‌ها وخامت بیشتری یافت. اعمال زور توسط نظامیان ترک نوعی از ملت‌گرائی را در سرزمین‌های عربی تحت سطه عثمانی پدید آورد که در ابتدا به شکل پان‌عربیسم یا ملت‌گرائی عربی ظهور کرد (برای تحلیلی از پان‌عربیسم و ملت‌گرائی نگاه کنید به عبدالله‌زاده ۱۳۷۴: ۸۲۷-۸۲۱).

نخستین طغیان پان‌عربی از حجاز آغاز گشت ولی سوریه و به‌ویژه دمشق به مرکز جنبش پان‌عربیسم مبدل شد و برای نخستین بار ایده امت عرب (الامهٔالعربیه) در آنجا مطرح گشت. جنبش پان‌عربیسم آن دوران، برخلاف جنبش‌های پان‌عربی امروز، جنبشی غیرمذهبی بود و رهبران آن در مدارس نوع غربی یا مدارس غیرمذهبی ترک‌های جوان در قسطنطنیه آموزش دیده بودند. هدف این جنبش در ابتدا مبارزه با حکومت عثمانی بود که بخش بزرگی از سرزمین‌های خاورمیانه عربی را زیر سلطه داشت، ولی پس از جنگ جهانی اول و برقراری نظام قیمومت در این سرزمین‌ها رهبران جنبش مبارزه با سلطه اروپائیان را سرلوحه فعالیت خود قرار دادند. در همین دوران است که مشاهده می‌کنیم روشنفکران و نویسندگان پان‌عرب و ملت‌گرا به حمایت از پان‌عربیسم در مقابل پان‌اسلامیسم برمی‌خیزند.

احمد لطفی السید سردبیر روزنامه الجریده ارگان حزب مردم (حزب‌الامهٔ) و از پیروان، عبده، پان اسلامیسم را یک پدیده امپریالیستی و اختراع انگلیسی‌ها برای برانگیختن احساسات اروپائیان در برابر جنبش ملت‌گرائی مصر قلمداد می‌کند (Hourani ۱۹۸۳:۱۷۶). سُطح‌الحُصری نویسنده ملت‌گرای سوری و به شدت ضدایرانی، که در واقع به‌عنوان یک ترک در یک خانواده ترک‌تبار پرورش یافته و به‌سختی توانسته بود زبان عربی را بیاموزد، پان‌اسلامیسم را به‌عنوان مفهومی از علقهٔ برادری می‌پذیرفت ولی محتوای سیاسی آن را رد می‌کرد (Landau ۱۹۹۰:۲۱۴). حصری یک نسل از مردانی را پرورش داد که خشونت را تجویز می‌کردند. یکی از دست‌پروردگان او سامی شرکت بود که به خاطر سخنرانی‌اش با عنوان صنعت مرگ (صناعهٔالموت) شهرت یافت. او در این سخنرانی خشونت جمعی و جنگ را به‌عنوان روشی برای رسیدن اعراب به آرزوهایشان توجیه کرد. این سخنرانی در مدارس سرزمین‌های عربی، به‌ویژه در مدارس عراق، به‌طور گسترده توزیع شد. شوکت می‌گفت که ”خشونت زمینی است که در آن بذر حقیقت‌ جوانه می‌زند“. او حتی معتقد بود که تمام کتاب‌های تاریخ که اعراب را بی‌اعتبار می‌کند باید سوزانده شوند از جمله مقدمه این خلدون (El-khalil ۱۹۸۹:۱۷۷).

رشید رضا از بانیان انجمن نیمه سری موسوم به جمعیّهٔالجمیعه‌العربیهٔ در نشریه با نفوذ قاهرقاهره‌المنار، که سردبیری‌اش را بر عهده داشت، بر جدائی اعراب از ترک‌ها اصرار می‌ورزید (Hourani ۱۹۸۸۳:۳۰۳). مع‌هذا، حتی قبل از ناکامی جنبش پان‌عربیسم در جلوگیری از تأسیس دولت اسرائیل در فلسطین در ۱۹۴۸، برخی از رهبران این جنبش به حمایت از ملت‌گرائی به مفهوم اروپائی‌اش که از اواخر قرن نوزدهم وارد خاورمیانه شده بود برخاسته بودند. استدلال آنها این بود که پیروزی پان‌عربیسم در نهایت منجر به سهیم شدن مردم سرزمین‌های فقیر در ثروت‌های سرزمین‌های غنی خواهد شد.

● آغاز تأسیس دولت‌های ملی

با شروع جنگ جهانی اول بریتانیا امیدوار بود که عثمانی بی‌طرف باقی بماند ولی این امیدواری دوامی نیافت و در پنجم نوامبر ۱۹۱۴ عثمانی وارد جنگ شد. نُه روز بعد، یعنی در چهاردهم نوامبر سلطان عثمانی در برابر نیروهای متفقین اعلام جهاد داد و احتمالاً چنین می‌پنداشت که با این ترفند بریتانیا را که با داشتن شبه قاره هند، بزرگترین ارتش مسلمان جهان را در اختیار داشت به زانو درخواهد آورد. اما چنین نشد و هیچ تمردی در ارتش خاورمیانه بریتانیا رخ نداد. دولت بریتانیا که بیش از سایر دولت‌های اروپائی‌ها با جهان اسلام آشنا بود می‌دانست که اگر بتواند انجام مناسک حج و زیارت شهرهای مقدس مکه و مدینه را برای مسلمانان بدون وقفه و بدون نظارت عثمانی‌ها تأمین کند، رضایت مسلمانان سرزمین‌های زیرسلطه دولت‌های متحد را جلب خواهد کرد.

برای اجراء این سیاست لازم بود فردی را پیدا کنند که دارای مشروعیت و اقتدار مذهبی - سیاسی لازم در شهرهای مقدس باشد و بتواند در برابر عثمانی‌ها به پا خیزد و جهاد مذهبی آنان را نامشروع اعلام کند. در این شرایط بود که شریف حسین که عثمانی‌ها او را به‌عنوان شریف و امیر مکه منصوب کرده بودند ناگهان در مورد توجه دولت بریتانیا قرار گرفت (Brown ۱۹۸۴:۱۱۲).

بریتانیائی‌ها شریف حسین را مردی جاه‌طلب و خواهان قدرت می‌دانستند که شدیداً مخالف عثمانی‌ها بود، از این‌رو، در ۱۹۱۵ پیامی برای او فرستادند بدین مضمون که دولت بریتانیا با تأسیس یک دولت مستقل عربی که بخش‌های بزرگی از عراق و سوریه، اردن و بخش‌هائی از شبه جزیره عربستان را دربربگیرد موافق است به شرط آنکه دولت جدید‌التأسیس از حمایت بریتانیا بهره‌مند شوند. از طرف دیگر، دولت بریتانیا با آگاهی از منافع سنتی متحد خود یعنی فرانسه در کرانه شرقی مدیترانه، عمدتاً نوار ساحلی سوریه و لبنان را از محدوده وعده داده شده به شریف حسین بیرون نگه داشت و علاوه بر آن تأکید کرد که به‌منظور تأمین منافع بریتانیا در جنوب عراق، این بخش نیز باید با ترتیب ویژه‌ای اداره شود. شریف حسین درباره شیوه اداره جنوب عراق اعتراضی نداشت، ولی با هرگونه پیشنهادی مبنی بر واگذاری بخش ساحلی سوریه به فرانسه مخالف بود. او تنها با این موضوع موافقت کرد که بررسی این مسئله به پایان جنگ موکول شود. در ژوئن ۱۹۱۶ شورش در سرزمین‌های عربی شروع شد بدون آن مسئله نوار ساحلی سوریه حل شده باشد (Warner ۱۹۷۶:۱۱-۱۲).

اندکی قبل از آغاز این شورش، یعنی در مه ۱۹۱۶ بریتانیا معاهده سری آسیای صغیر معروف به قرارداد سایکس - پیکو را با فرانسه امضاء کرده بود به‌موجب آن تمام سوریه و لبنان را از محدودهٔ وعده داده شده به شریف حسین بیرون نگه داشت و علاوه بر آن تأکید کرد که به‌منظور تأمین منافع بریتانیا در جنوب عراق، این بخش نیز باید با ترتیب ویژه‌ای اداره شود. شریف حسین درباره شیوه اداره جنوب عراق اعتراضی نداشت، ولی با هرگونه پیشنهادی مبنی بر واگذاری بخش ساحلی سوریه به فرانسه مخالف بود. او تنها با این موضوع موافقت کرد که بررسی این مسئله به پایان جنگ موکول شود. در ژوئن ۱۹۱۶ شورش در سرزمین‌های عربی شروع شد بدون آن مسئله نوار ساحلی سوریه حل شده باشد (Warner ۱۹۷۶: ۱۱-۱۲).

اندکی قبل از آغاز این شورش، یعنی در مه ۱۹۱۶ بریتانیا معاهده سری آسیای‌ صغیر معروف به قرارداد سایکس - پیکو را با فرانسه امضاء کرده بود به‌موجب آن تمام سوریه و شمال عراق جزء منطقه نفوذ فرانسه شناخته می‌شد. از دیدگاه بریتانیا تناقضی بین این قرارداد و آنچه که به شریف حسین قول داده شده بود وجود نداشت، زیرا کنترل مستقیم فرانسه فقط بر بخش ساحلی در نظر گرفته شده بود ولی وقتی حکومت بلشویکی روسیه پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ متن قرارداد سایکس - پیکو را منتشر ساخت. حقایق به‌گونه‌ای دیگر برای اعراب آشکار شد. فرانسویان به تمام سوریه چشم دوخته بودند و پس از موافقتی که در دسامبر ۱۹۱۸ با بریتانیا به‌عمل آوردند و طی آن شمال عراق و فلسطین را (که به‌موجب قرارداد سایکس - پیکو باید منطقه بین‌المللی اعلام می‌شد) جزء منطقه نفوذ بریتانیا به رسمیت شناختند، دیگر مانعی نمی‌دیدند که از ادعای خود بر سراسر سوریه چشم‌پوشی کنند. ولی دولت بریتانیا قبل از گرفتن این امتیاز از فرانسه، در اکتبر ۱۹۱۸ فیصل، فرزند سوم شریف حسین را به رهبری دولت موقت عربی در دمشق گمارده بود که این امر از نظر فرانسویان تلاش ”انگلیسی‌های خائن“ برای جلوگیری از تأمین حقوق فرانسه در آن سرزمین محسوب می‌شد (Warner ۱۹۷۹:۱۲).

با وجود این، بریتانیا که خواهان متزلزل شدن موقعیت خود در عراق نبود و به دلایلی که به خاورمیانه مربوط نمی‌شد درصدد دلجوئی از فرانسه برآمد و سرانجام پس از گفت‌وگوهای طولانی در کنفرانس سن رِمو در آوریل ۱۹۲۰ موافقت کرد که سوریه و لبنان براساس نظام قیمومیت جامعه ملل به فرانسه، و عراق و فلسطین و بریتانیا واگذار شود. در پی این توافق، بریتانیا از حمایت حکومت فیصل در دمشق دست برداشت و تقریباً سه ماه بعد ارتش فرانسه سوریه را اشغال و او را از آنجا بیرون کرد (Brown ۱۹۸۴:۱۲۱).

در سقوط فیصل، که بعداً بریتانیا او را به پادشاهی (۱۹۳۳-۱۹۲۱) دولت تازه تأسیس عراق گماشت، علاوه بر عامل خارجی، عامل داخلی نی زدخیل بود. در واقع، ملت‌گرایان عرب ساکن هلال خصیب (اردن، سوریه، عراق، فلسطین، لبنان) که غالباً مسیحی بودند از حکومت فیصل و خاندان شریف حسین حمایت نکردند. زیرا بیم داشتند که این خاندان به خاطر داشتن روابط گسترده با کشورهای نیرومند مانند بریتانیا و برخورداری از حمایت آنها، بر جنبش استقلال‌طلبی آنها مسلط شود و در واقع آنچه را که متعلق به آنها است و از نظر تاریخی بر مبارزات خاندان شریف حسین تقدم دارد و به‌نام خود مصادره کند. بدین‌ترتیب، با برچیده شدن بساط هاشمی در سوریه و استقرار نظام قیمومت فرانسوایان، ملت‌گرایان سوری مبارزه خود را برای کسب استقلال نه با شوریه و استقرار نظام قیمومت فرانسویان، ملت‌گرایان سوری مبارزه خود را برای کسب استقلال نه با شیوه‌های سیاسی بلکه از طریق فعالیت‌های اقتصادی آغاز کردند.

محمود عبدالله‌زاده


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.