دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا

درخشش در سادگی


درخشش در سادگی

«فیلم شریف» مناسب ترین ترکیبی است که می توانیم درباره اثری با عنوان «تنهای تنهای تنها» به کار ببریم حتی اگر فیلم را نپسندیده باشیم باز هم نمی توانیم منکر شریف بودن آن بشویم

«فیلم شریف» مناسب‌ترین ترکیبی است که می‌توانیم درباره اثری با عنوان «تنهای تنهای تنها» به کار ببریم. حتی اگر فیلم را نپسندیده باشیم باز هم نمی‌توانیم منکر شریف بودن آن بشویم.

اثری که می توانست واجد مولفه های فیلم های جشنواره ای باشد، آگاهانه از رفتن به این منطقه وسوسه برانگیز پرهیز می کند و خودش را از پرتگاه جشنواره زدگی نجات می دهد. کارگردان می توانست فقر و نداری شخصیت اصلی (رنجرو) و خانواده اش را با تاکید بیشتری نشان بدهد تا بار حسی درام افزایش پیدا کند و فضای خالی بین دو پسربچه بیشتر به چشم بیاید. می توانست دوربین خود را روی نازیبایی های جنوب کشور نگه دارد تا تصویری دلخواه برای آن طرف آبی ها از ایران ارائه کند، اما در شرایط فعلی نماهایی کارت پستالی و شیک از روستای محل اقامت رنجرو می بینیم که اشتیاق مخاطب برای بازدید از آنجا را بیشتر می کند.

تنهای تنهای تنها فیلم شریفی است؛ زیرا به مخاطب خود دروغ نمی گوید و بیش از آن که دغدغه انتقال پیام داشته باشد به چارچوب قصه وفادار می ماند. احسان عبدی پور با شناختی که از آداب و رسوم بومی جغرافیای داستانش دارد، اثری ساخته که در درجه اول با مخاطب داخلی و در مرحله بعد با تماشاگر جهانی ارتباط برقرار می کند. برای این که دریابیم برقراری این تعادل چقدر دشوار است، باید آثار مشابهی را به یاد آوریم که به یکی از این دو قطب منحرف شده است؛ یعنی یا اینقدر روی عناصر بومی مثل خوراک، پوشش، طبیعت، آداب و رسوم و... مکث کرده اند که مخاطب غیربومی حوصله اش سر رفته یا به حدی درگیر حرف های فرامرزی و بین المللی شده که فیلم مصرف داخلی نداشته است. قصه تنهای... زبانی را انتخاب کرده که درکش برای همه مردم دنیا آسان است. شخصیت ها با زبان غیرکلامی با یکدیگر حرف می زنند و خود اثر نیز مخاطبش را دعوت به برقراری چنین ارتباطی می کند؛ ارتباطی که تار و پودش با محبت و دوستی تنیده شده و می تواند بین همه انسان ها با هر رنگ، نژاد و قومیتی برقرار شود. ارتباط دو پسربچه که تصادفی با یکدیگر آشنا می شوند، یادآور این شعر طبیب اصفهانی است که «بنازم به بزم محبت که آنجا/ گدایی به شاهی مقابل نشیند»

تعامل میان دو پسربچه ایرانی و روسی (رنجرو و الگ) با در نظر گرفتن همه تفاوت های فرهنگی که این دو دارند، در تمام لحظاتش گرم و جذاب از آب در آمده است. یکی از سکانس های تاثیرگذار و حسی فیلم جایی است که الگ با چشمانی اشکبار به در خانه رنجرو می رود تا به او بگوید که دارد از بوشهر می رود. این دو نفر حرف یکدیگر را متوجه نمی شوند و پیش خاله (زن روس) می روند تا او برایشان نقش مترجم را بازی کند و...

رابطه صمیمانه این دو نفر در وجه نمادینش می تواند اشاره ای به رابطه بی غل و غش سیاستمداران داشته باشد. در آرمانشهری که فیلم تعریف می کند، اهالی سیاست نیز می توانند در حساب و کتاب هایشان به مسائلی فراتر از منافع مادی بیندیشند و صلح و رفاقت را جایگزین منازعات بی حاصل کنند. این فیلم کودکانه از این منظر با دنیای سیاست ارتباط برقرار می کند؛ درست مثل فیلم «سازدهنی» ساخته امیرنادری که در آنجا هم شخصیت ها و اتفاقات در قالب استعاری شان مفاهیمی چون استثمار و استعمار را منتقل می کردند. در فیلم تنهای تنهای تنها هم کودکان قواعد ساده خودشان را بر دنیای پیچیده بزرگ ترها تحمیل می کنند و از بازی های بچگانه به موضوعات سیاسی و بین المللی می رسند.

فیلم تحسین شده تنهای تنها.. می توانست پایان بندی بهتری داشته باشد. حداکثر خواسته رنجرو این است که پسرک روس در کنارش و همبازی اش باشد. این که بخواهیم او را در حد و اندازه های یک مصلح جهانی نشان دهیم با قراردادهایی که خود اثر بنا کرده نمی خواند. تنهای تنهای تنها یک الگوی مناسب برای فیلمسازان و مدیران شهرستانی است که نشان می دهد می توان با تکیه بر عناصر بومی و خروج از دایره سوژه های کلیشه ای اثری ملی خلق کرد. کافی است فیلمنامه نویسان و فیلمسازان خیالپردازی را از رنجرویی بیاموزند که خواب می دید سفینه ای از آسمان به زمین سقوط کرده است.

احسان رحیم زاده