پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
برای ابن خلدون
نوشتهای که در ادامه میآید در واقع پاسخی است به مطلبی که عبدالقادر سواری در شماره پیشین ستون هفتگی «جهان ذهن عربی» نگاشته بود. سواری در شماره پیشین در نوشتهای تحت عنوان «علیه ابنخلدون» آرای مبنی بر وجود گسست میان ما و ابنخلدون و ضرورت فرارفتن از او را ذکر کرده بود. احمد فرادی که کتابی از محمد عابد الجابری را در باب ابنخلدون ترجمه کرده است در این نوشتار میکوشد به نوعی به نوشته سواری پاسخ گفته و با تکیه بر آرای جابری از ابنخلدون اعاده اعتبار[حیثیت] کند.
روی هم رفته در قبال یافتن چارهای برای چالشهای معاصر جهان عرب، دو گرایش عمده رودرروی هم صفآرایی کردهاند: گرایش نخست بر آن میرود که اکنون را بر مبنای گذشته و دستاوردهای آن، به عنوان میراثی که تا حد فراوانی، اکنون ما بر پایه منظومههای اندیشگی آن بنا شده، یا دستکم امتدادهایی از آن را در خود دارد، بفهمد. بر همین مبناست که بازگشت به میراث فربه و درخشان نیاکانمان- و نه سلف صالح- لزوم پیدا میکند. بازگشتی نقادانه و مسلح به دستاوردهای اندیشگی معاصر که میتواند و باز میتواند، یاریرسان ما در فهم هرچه بهتر گذشته باشد. این لزوم بازگشت به گذشته- بازگشت به میراث اندیشگی گذشته- خودکامه و سادهلوحانه نیست. چنان نیست که ما را از واقعیت اکنونمان برکند و سرگردان در بیراهههای گذشته رها کند. بل این نگرش اگر هم به گذشته متکی است، فقط و فقط از این حیث است که شباهتهایی بین اکنون و گذشته میبیند که مهمل گذاشتن آن و نادیده گرفتنش، دستکم ما را از دادههایی بنیادین محروم میکند که ما را قادر میکند چالشهای معاصر را به یاری آنها بهتر معالجه کنیم. از سویی دیگر این نگرش باور دارد همان چالشهای گذشته که منجر به انحطاط تمدن اسلامی و فروپاشی آن شده هنوز هم نمودهای آن حیات را دارند و در واقعیت اینک معاصرمان باز نمود مییابند. شرط فرار از این چالشهای قدیم- جدید یافتن راهحلی دو وجهی برای آنهاست که هم اکنون را میکاود و هم از دادههای گذشته سیراب میشود.
در مقابل، گرایش قدرتمند دیگری نیز وجود دارد که این باور را رد کرده و به راه آن میرود که چالشهای معاصر، چالشهای یکسر متفاوتی است؛ دنیایی جدید و عقلانیتی نوین. واقعیت اکنون ما در واکنش به شرایط نوین است که شکل گرفته، شرایطی که هیچکدام از آنها نه در گذشته بود و نه در مخیله گذشتگان میگنجید که وجود یابد. گذشته هر آنچه که بوده، گذشته است و میان ما و میان گذشتگانمان یک گسست معرفتی رخ داده است که التیام نمییابد.
محمد عابد جابری (۲۰۰۸-۱۹۳۶) اندیشمند بزرگ وطن عربی به طور خاص و جهان اسلام به طور عام از نمایندگان، بل نماینده زمره گرایش نخستین است. بر مبنای همین دیدگاه است که نقطه آغاز سنت کاوی را «ابنخلدون» آن مرد جاویدان و بزرگ به تعبیر خویش مینهد. او در نگرش به میراث، روش خاصی را در پیشرو میگیرد که راهبردش نگرش به «متن» به مثابه پدیدهای است که از یکسو در چارچوب زمان خود رخ داده و از سوی دیگر همزمان ماست. این شیوه خوانش گسست و پیوند را دو اصل بنیادین خود میبیند و این همان چیزی است که در کتاب «عصبیت و دولت» شاهد آن هستیم. جابری میگوید کوشیدهام از آن خطای روششناسی که بسی از شیفتگان ابنخلدون، با وجود هشدارهای بسیار در گرداب آن افتادهاند، دوری گزینم: نگریستن از چشمانداز اکنون و اندیشه معاصر برای فهم آرا و نظریههایی که در باب مسایل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در مقدمه ابنخلدون آمدهاند. در حالی که اندیشه اجتماعی همواره با دورهای که در آن ظهور کرده و با دلمشغولی مردمان همان دوره مرتبط است و اگر از دید اینک به آن بنگریم درونمایه و سازوارگی خود را از دست میدهد.
جابری میداند ابنخلدون پایبند اندیشهها و چارچوب منطقی دوران خود بود و سخن آنهایی که میگویند وی شوریدهای علیه منطق قدیم، از نوع شوریدن بیکن و دکارت بر منطق ارسطویی بود را رد میکند. اما باز همو خوب میداند که در اندیشههای ابنخلدون ایدههایی هستند که قابلیت حیاتی دوباره دارند و تا حدود زیادی با اکنونمان همساناند. آیا این واقعیت ندارد که در جامعه کنونی عرب، دولت بر همه عرصههای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و آموزشی بهویژه، تسلط دارد و چیره است؟ آیا با نگرش در آرای ابنخلدون تاکید همان داده را نمییابیم؟ خوانش جابری از ابنخلدون دو فاز دارد: طبق فاز اول هر دورهای عقلانیت خویش را دارد و این سخنی درست است و این همان چیزی است که پیش از جابری و پیش از ما، آن را ابنخلدون بیان کرده بود «از اغلاط پوشیده تاریخ از یاد بردن این اصل است که احوال ملتها و نسلها (عقلانیت و نظام معرفتی) در نتیجه تبدل و تغییر اعصار و گذشت روزگار تغییر میپذیرد.» اما هر اندیشهای مرگپذیر نیست و این هم یک اصل قبول شده است. جابری با تاکید بر همین نکته فاز دوم خوانش خود را آغاز کرده و بر آن میرود که نمیتوان پذیرفت اندیشههای ابنخلدون مردهاند و به اکنونمان ربطی ندارند. در واقع اندیشه خلدونی، اندیشهای فلسفی است و اندیشه فلسفی ناب و اصیل، از دوره خویش فراتر میرود، مقدمه افزون بر آنکه بازتابی روشن از شرایط زمانه خویش است شاید به شکلی روشنتر و ژرفتر ابعاد مهمی از واقعیت عربی اکنون را بازتاب میدهد.
البته پرسشی که در ذهن ما خوانندگان این کتاب پیش میآید و البته پرسش مشروعی است، این است که چه دادههایی در اندیشه ابنخلدون نهفته است که اکنون ما را قابل فهم و تفسیر میگرداند و به سود اکنون میخورد؟ جابری در پاسخ این پرسشمان چنان میگوید، اگر امروز و پس از آن خواب گران شش سدهای خویش بپرسیم که چرا در این دوره نوزایی که ابنخلدون چنین توصیفش میکند که «گویی خلقی تازه و آفرینشی نوبنیاد و جهانی جدید پدید آمده است»، حضور نیافتیم و چرا آن اوضاع اجتماعی، اقتصادی که جهان عربی ما در طی سدههای میانه، سدههای تمدن درخشانمان، به خود دیده بود به اوضاع نوین در حال رشد؛ تحول و تکامل نیافت، در واقع در پی پاسخ به همان پرسشهایی برآمدهایم که ابنخلدون نیز پیش از ما پرسیده بود. جابری در کتاب «ما و میراث فلسفیمان» پا را فراتر مینهد و میگوید: در واقع هرچقدر هم آزمندانه بکوشیم و به مراعات آن فاصله زمانی بپردازیم که ما را از ظرف تاریخی، تمدنی و عمرانی که ابنخلدون در آن زیست، میگسلد باز نمیتوانیم خویشتن را در برابر آن بهت و شگفتی باز داریم که مقدمه در وجودمان میانگیزاند. در واقع سدههایی که ما را از ابنخلدون میگسلد شکلدهنده پردهای میان ما و مقدمه او نیست، شاید ما اغراق نکردهایم اگر بگوییم «مقدمه» (اثر ابنخلدون) یگانه تالیف عربی است که هنگام مطالعه آن احساس میکنیم عملا با ماست که سخن میگوید و عملا از ماست و برای ماست. در نتیجه احساس میکنیم که آن تالیف حتی بیش از خودمان معاصرمان و معاصر واقعیت کنونیمان است. به دیگر سخن، ما آن هنگام که مقدمه را میخوانیم احساس میکنیم همان چیزی را میخوانیم که هنوز ننگاشتهایم و عملا همان چیزی را نیوش میکنیم که هنوز حکایتش نگفتهایم.
ابنخلدون از دید جابری بهگونهای بسیار روشن و ساده سعی میکند اسباب تمدن و انحطاط را در جامعه عربی گذشته، معاصر و آینده خود ببیند و نقش عوامل مختلف را در این فرآیند تاریخی بسنجد. این همان چیزی است که از میراث ابنخلدون امروز میتواند به کار ما بیاید. چیزی که جابری آن را «خلدونیت» نامیده است؛ همان عناصری از اندیشه ابنخلدون که صلاحیت آن را دارند که زیستی از نو و متجدد بیابند. خلدونیت روش بررسی آن واقعیت عمرانی- تمدنی است که ابنخلدون آن را به عنوان موضوع اندیشیدن اتخاذ کرده بود. واقعیتی که هنوز امتدادهای آن در جامعه ما وجود دارد... در واقع تناقض ابنخلدون هنوز معاصر ماست، یعنی قابلیت دارد در تناقضهای کنونیمان انوماج یابد و قابلیت دارد به آن واکنش متقابل نشان دهد و در توضیحش مساهمت جوید و شروط ضروری فرا رفتن از آن را فراهم کند.
ابنخلدون خود نیز به نوعی از گشودگی اندیشه خود به آینده و ناتمام ماندن پروژهاش برای نقد واقعیت تمدن عربی ـ اسلامی و اسباب صعود و افول آن آگاه است. شاید برای همین باشد که در جایی در پایان «مقدمه» به روشنی سخن از این ناتمام ماندن رانده و مسوولیت اتمام این پروژه را بر عهده آیندگان مینهد. او چنین مینویسد که بهتر آن است که اکنون به موضوع این کتاب نخست که موضوع آن، طبیعت اجتماع و حوادثی است که در آن روی میدهند، خاتمه دهیم. ما درباره مسایل آن به حدی که گمان میکنیم کافی باشد، بهطور جامع و وافی گفتوگو کردیم و شاید کسانی که پس از ما بیایند و از جانب خدا به اندیشه درست و دانش آشکار و روشن موید باشند تا بیش از آنچه ما در اینباره نوشتیم در مسایل آن کنجکاوی و تعمق کنند، چرا که مبتکر و استنباطکننده یک فن ملزم نیست در مسایل آن پیجویی کند و آنها را به نهایت برساند بلکه باید موضوع آن علم و تقسیم فصول آن را تعیین کند و آنچه را که درباره آن سخن میرود نشان دهد و متاخران مسایل را پس از مبتکر آن بخش به بخش بدان میافزایند تا رفته رفته تکمیل شود. ابنخلدون در پیشروی ما یک واقعیت عمرانی را مینهد و از ما میخواهد در آن به غور بپردازیم، آن هم به وسیله مطالعه و کنکاشی بیش از آنچه او انجام داده بود. او اعلام کرد که به مقام بلند پیشاهنگی بسنده کرده است و آیندگان باید این پروژه ناتمام را به منزل برسانند.
این سپردن مسوولیت به متاخران برای ادامه راه توسط ابنخلدون درست همان نکتهای است که جابری مسوولیتش را برعهده میگیرد. جابری در کتاب «التراث و الحداثه» و کتابهای دیگرش در باب ابنخلدون بر آن است که تئوری ناتمام ابنخلدون در مورد دولتهای عربی اسلامی را بکاود و این پروژه ناتمام که به شدت معاصر ماست را به سرمنزل رساند چرا که بر آن است که این پروژه به کار اکنون ما میآید. جابری با بازگشت به ابنخلدون در واقع میخواهد اکنونمان را در سایه فهم آثار امتداد یافته آن پدیدههای پیشینی تفسیر کند و جانی دوباره در کالبد خفته «خلدونیت» بدمد.
احمد فرادی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست