جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

یاس به سمت عاشقی می رود


یاس به سمت عاشقی می رود

موسیقی رپ به عنوان یک سبک موسیقایی مثل پاپ و راک که الان آلبوم های زیادی در قالب آنها منتشر می شود هنوز خیلی روی زمین آفتابی نشده

موسیقی رپ به عنوان یک سبک موسیقایی (مثل پاپ و راک که الان آلبوم های زیادی در قالب آنها منتشر می شود) هنوز خیلی روی زمین آفتابی نشده. گرچه تک قطعه هایی در تلویزیون و رادیو توی این سبک و سیاق پخش شده و تک تراک هایی هم از برخی خواننده های موجه رپ مجوز دارند. اما هنوز مثل سایر سبک های موسیقی عرصه ای برای جولان ندارد.

با این حال در زمانه ای که فاصله های پیشین میان مجاز و غیرمجاز خیلی مثل سابق معنا و مفهوم ندارد. برخی ازخوانندگان رپ محبوبیت زیادی بین مردم و اهالی موسیقی پیدا کرده اند. کار و جنس این گونه خوانندگان اما بسیار باهم متفاوت است. تعدادی از آنها که معلوم است به کل قید مجوزدارشدن راه زده اند بی هیچ پروایی همه پرده ها را دریده و همه آب ها را ریخته اند و در فضایی مسموم کلماتی به خورد مردم می دهند که شایسته زبان و هنر موسیقی نیست.

اما برخی دیگر هم در همین ظرف، محتوایی قابل تامل ریخته اند و حتی گاهی بیشتر از خواننده مجوزدار حریم هنر و موسیقی و عرف جامعه را رعایت می کند. به همین خاطر هم میان مردم وجهه قابل قبول و در میان اهالی موسیقی و حتی مسئولان شخصیتی قابل احترام یافته اند که به عرف و هنجارهای جامعه خویش بی اعتنا نیستند.

یاسر بختیاری که به یاس معروف شده، معروف ترین خواننده این طیف از خوانندگان رپ است. کسی که خیلی از خوانندگان مجاز و حتی اهالی سینما هم گاهی پا در میانی می کنند تا او با ارائه کارهای همیشه موجه و قابل قبولش فضای مسموم و زیرزمینی رپ در ایران را اندکی سم زدایی کند.

تماشا هم با همین هدف سراغ او رفته؛ خواننده فعلا نیمه مجازی که دغدغه های اجتماعی و موسیقایی اش گاهی از خیلی از خوانندگان مجوزدار همن قابل قبول تر و موجه تر است.

اسم آشنایی در موسیقی ایران هست که حتی غریبه ها و هواداران دورادور این موسیقی هم می شناسندش؛ یاس. خواننده جوانی که از راه رسیده و نرسیده طرفداران بسیاری را برای خود دست و پا کرده و به یکی از مطرح ترین خوانندگان نسل نو ایران بدل شده. رپر موفقی که دوستدارانش نه فقط به خاطر ریخت و لباس و ادا، که به خاطر نوع نگاه و دغدغه های اجتماعی اش او را دوست دارند و کارهایش را تعقیب می کنند.

این همه مسئولیت پذیری در قبال جامعه ای که در آن زندگی می کند باعث شده با وجود کارهای محدود تاییدشده و مجوزدارش یکی از هنرمندان مورد توجه حتی از سوی مسئولان موسیقی باشد. کسی که اگر از سیاهی ها هم یم خواند دردی در صدا و کلامش هست که هم را به واکنش وامی دارد.

تحسین و تاثیری که او در مخاطب برمی انگیزد غیرقابل انکار است و به خصوص انعکاسی که کار آخر او داشت ما را برانگیخت تا سراغش برویم. ترانه زیبا و تکان دهنده ای که برای بچه های مدرسه آتش گرفته دورودزن خوانده است. قطعات تاثیرگذار «یاس» به قدری موردتوجه قرار گرفته که باتوجه به رویکرد مثبت او در آثار و دوری از هرگونه بحث های غیراخلاقی در کارهایش، همگان انتظار داشته باشند خیلی زود آثار بیشتری از او منتشر شود. اتفاقی که هنوز نیفتاده تا علامت سوال ها درموردش بیشتر شود.

خواننده ای که محوریت تمام کارهایش مضامینی چون فقر، اعتیاد، بیکاری و دوری از مسائل غیراخلاقی بوده و همین وجه مثبت و همیشه قابل احترام او باعث شده در بین اهالی موسیقی از او به عنوان شخصیتی مقبول یاد شود. بهانه اصلی این گفت و گو، واکنش های گسترده ای بود که آخرین قطعه او «از چی بگم؟» در جامعه به وجود آورد.

بسیاری از مسئولان که خبری درمورد این آتش سوزی بزرگ در مدرسه «دورود زن» نداشتند وارد عمل شدند و واکنش نشان دادند؛ اتفاقات خوب و خوشحال کننده ای که باعث شد بسیاری به تحسین او و آثارش بپردازند.

یک شب سرد پاییزی، در استودیویی در غرب تهران «یاس» یک ساعت و نیم رو به روی من نشست و زا هر دری سخن گفت. از دلتنگی ها و آرزوهایش. از اهداف و نگاهش به آینده... تصویری که از این گفت و گو در ذهنم مانده، نیم خیزشدن های گاه و بیگاه «یاس» حین صحبت هایش بود که هیجان کار را چندبرابر می کرد و باعث می شد لذت این گفت و گوی پرهیجان خیلی بیش از آن چیزی باشد که فکرش را می کردم. حرف او را بخوانید. بی هیچ کم و کاستی. با این ذهنیت که خودش هم ایده جالبی برای تیتر این مصاحبه داشت و آخر صحبت هایمان گفت تیتر بزن: «باز یاس داستان داره برات...!» داستانش را از دست ندهید...

▪ دوران سکوت «یاس» معمولا خیلی طولانی تر از بقیه است. تو معمولا مدت زمان زیادی پیدایت نیست و بعد از یک دوره سکوت طولانی، با «هیت» تمام عیار می آیی و تب «یاس» دوباره اوج می گیرد. درباره این دوران طولانی سکوت بین کارهایت بگو.

- سوالت را دوست دارم. به این سوالات می گویم «سوال تکمیلی». یعنی همه اتفاقات گذشته و قبل تمام شده و ما باید راجع به آینده صحبت کنیم. در این دوران سکوت که می گویی، همیشه در لاک خودم هستم. فکر می کنم و روی واقعیات و داستان هایی که به گوشم می رسد، تمرکز می کنم.

سال های ۸۸ و ۸۹ سال های سکوت من بود. البته من کسی نیستم که سکوت درازمدتی داشته باشم و به محض اینکه حس کنم وقتش رسیده، کارم را می کنم. تا رسیدم به سال ۹۰ و این سکوت با یک بازگشت قوی شکسته شد. با «سرباز وطن» و «از چی بگم؟»

▪ فکر نمی کنی ۱۰ سال بعد، حسرت همه این روزهایی را بخوری که سکوت کرده بودی و خبری ازت نبود؟

- شاید. ولیت در حال حاضر فکرم این است که یا کاری را منتشر نکنم و اگر قرار است کاری منتشر کنم، باید خودم صددرصد از آنراضی باشم. یعنی همه سخت گیری هایی را که خیلی ها برای یک آلبوم دارند، برای یک قطعه دارم.

آهنگ و تکست را بارها عوض می کنم تا به آن چیزی که می خواهم برسم. در هر قطعه ای دنبال یک هدف هستم. این موضوع و بحث را خود من به ندرت در آرتیست های دیگر دیده ام. به بازتاب های بعد از هر کاری فکر و روی آنها زوم می کنم و به شدت درگیرش می شوم.

▪ دو سال زمان زیادی برای این فکر کردن و عمیق شدن نیست؟

- نه. به نظرم ۱۰ سال هم می توانی برای نتیجه گیری بهتر منتظر بمانی ولی با یک کار قوی و تاثیرگذار برگردی. می توانی همه چیز را کن فیکون کنی.

▪ خب الان نسبت به آینده کاری ات چه فکر می کنی؟ بعد از دو کار قوی دوباره سکوت ات ادامه پیدا می کند؟

- همیشه به آینده با امید نگاه می کنم. الان هم همین طور است. همان طور که ۱۰ سال پیش امیدوارانه به رپ فارسی نگاه می کردم و حالا می بینم که این شده. الان هم به بین المللی شدن این سبک فکر می کنم. اتفاقی که به نظر من نه ۱۰ سال دیگر، که قطعا تا یکی دو سال آینده رخ خواهد داد.

▪ فقر، اعتیاد و مسائل روزمره اجتماعی جزو کاراکترهای اصلی اکثر کارهای تو است و خیلی کم سمت فضاهای حسی و عاشقانه رفته ای، فضاهایی که این روزها در بازار موسیقی کشور به طرز عجیبی همه گیر شده و یکی از فاکتورهای موفقیت در بازار همین عاشقانه خواندن هاست. تو مخاطب عام را رها کردی و سراغ مخاطبان خاص رفتی و آنها را با خودت به سمت دغدغه هایت کشیدی. این انتخاب هوشمندانه بوده؟

- دوست داشتم همه کسانی که صدای من را می شنوند درگیر مسائلی کنم که خودشان هم با آن برخورد داشته اند و بهتر بتوانند آن را لمس کنند. دردهای مشترک را خوانده ام. امکان ندارد تو ۴۰ ترانه از من را گوش کنی و در سه چهار تا از آنها با من همدرد نباشی. واقعا امکان ندارد. یعنی صددرصد به تو هم ربط دارد. قطعه «باید بتونیم» صددرصد به تو ربط دارد. تو خودت را در آن می بینی و خودت را در آن شرایط حس می کنی.

▪ ولی من فضاها و لحظه های عاشقانه فراوانی هم در زندگی ام داشته ام و آنها را تجربه کرده ام...

- فضاهای عاشقانه فضاهای زیبا و دلچسبی هستند. کاملا به این فضاها احترام گذاشته و می گذارم. خواننده هایی را که واقعا و به صورت واقعی از عشق می خوانند همیشه دوست داشته ام. ولی تو فرض کن یک نفر دیگر برای فلان خواننده شعر می گوید، یک نفر ملودی می سازد و او هم صرفا به واسطه صدای خوب آن را می خواند. پشت آن صدای خوب و شعر عاشقانه و ملودی خوش ساخت هیچ چیز واقعی و بکری وجود ندارد.

عنوان «عشق های مصنوعی» را به این قبیل آثار می دهم. این یک جور ادادرآوردن است. هنرمند باید به چیزی که می خواند، اعتقاد داشته باشد. اگر در ترانه ات می خوانی «برات می میرم» باید واقعا مرده باشی و بعد آن را بخوانی. ولی تو دروغ می گویی و هرگز عشقت آن قدر عمیق نبوده و چه بسا حتی آن را تجربه هم نکرده ای و ادا درمی آوری.

ولی من از قصه واقعی زندگی ام گرفته تا حقایق اجتماعی را که همان تندی و داغی که هست، عنوان می کنم. با موسیقی ای که نت به نت آن حرارت دارد. وقتی من از فقر می گویم تجربه های شخصی ام در محله ناصرخسرو را تو می شنوی. وقتی از اعتیاد می خوانم، این واژه ها همه و همه دوروبری های نزدیک من اند که جلوی چشم های تو رژه می روند.

▪ بخش های پایانی آثارت و چند جمله آخرت در قطعاتی که خوانده ای، همیشه نوعی امید و شور زندگی را در شنونده به وجود می آورد. این احتمالا به همان صحبت ات که به آینده همیشه خوش بینی برنمی گردد؟

- همیشه چیزی را که می بینم می خوانم. امکان ندارد چیزی را بخوانم که به آن اعتقاد نداشته با شم. این شخصیت من است. اصلا یاس یعنی امید به زندگی، یعنی امید به آینده. در همه روزهای تلخی که در گذشته داشتم فقط یک چیز من را زنده نگه داشت و آن هم امید بود. برای یک آ ینده خوب باید همیشه به امید اعتقاد داشت و برایش جنگید.

▪ کدام قطعاتت زاییده درون افرادی است که آنها را از نزدیک دیده ای؟

- یک روز در جمعی بودیم که آقایی همین طور بی مقدمه سراغم آمد و در جمع به من گفت: «من چه کار می توانم برای شما انجام دهم؟» من هم متوجه نشدم و گفتم چطور؟ آن آقا با لحنی عجیب و ناراحت کننده به من گفت: «من قصد خودکشی داشتم ولی با شنیدن قطعه «با من باش» تو به زندگی برگشتم. مهندسی قبول شدم و حس موفقیت خوبی در من جاری شده». «باید بتونیم» قطعه ای بود که از درون پشت کنکوری هایی زاییده شد که حالا آخرین سال های دانشگاهشان را می گذرانند.

▪ شش هفت سال قبل تب رپ به شدت همه جامعه را دربر گرفت و به شدت همه گیر شد. رپ حتی موسیقی پاپ را هم زیر سلطه خود کشید ولی به مرور این تب خوابید و بزرگان رپ یکی یکی از ایران خارج شدند. تو ولی جزو معدود رپرهایی بودی که هیچ وقت از ایران خارج نشد.

- نه، اشتباه نکنم. من هم رفتم ولی خیلی زود برگشتم. برای چه کسی قرار است بخوانم؟ نمی توانم فقط به عشق فعالیت آزادتر و کنسرت از ایران بروم. دوست دارم در این خیابان ها قدم بزنم و این مردم را ببینم. منبع الهامم همین مردم و همین خیابان ها هستند.

▪ حتی اگر به قیمت این باشد که نتوانی به خاطر همین مردم که به خاطرشان در ایران مانده ای، مجوز بگیری و کارهایت منتشر شود؟

- لفظ غیرمجاز را دوست ندارم. در همین به قول تو غیرمجاز بودنم، یکسری چهارچوب هایی دارم که از خیلی خواننده ها که آلبوم منتشر می کنند، سفت و سخت تر است. اینها زاییده فکر و تفکر من است و از کسی بابت آنها اجازه یا خط نگرفته ام. خودم آنها را برای خودم تعریف و به آنها عمل می کنم.

▪ درباره تب رپ نگفتی. چرا با این سرعت خوابید؟

- هر چیزی که به یکباره اوج بگیرد و بالا بیاید، به همان سرعت هم می خوابد و سقوط می کند. البته آن تب که درموردش می گویی، تب شش و هشت رپ بود.

▪ هیچ تعریفی درمورد آن سبک ندارم. دوست داری اول درمورد انواع رپ در همه این سال ها صحبت کنیم؟

- ما در دسته بندی رپ داخلی مجبوریم بعضی واقعیت ها را درنظر بگیریم. مثلا نوعی رپ واقعی داشتیم. کارهای خود من هم در همین دسته بندی جای داشت که لحن گزنده ای دارد نسبت به اتفاقات اجتماعی. در کنار این رپ واقعی، خب خیلی ها هم بودند که برای خوشحال کردن مردم و به حرکت درآوردن آنها کار می کردند. دغدغه شان این چیزها بود که البته برای من طرز فکر آنها هم قابل احترام است. بالاخره باید به همه احترام گذاشت تا احترام دید.

زمانی که تو بخواهی در جمعی خودت را همه کاره و صاحب آن سبک تلقی کنی و بقیه را نفی کنی، مطمئن باش آنها خیلی بهتر و زودتر از تو بزرگ می شوند. هرکسی به این جمع آمده، خوش آمده. اگر کارش خوب باشد، شنونده خواهد داشت و اگر کارش خوب نباشد، بالطبع کنار می ماند.

▪ جایی از تو خوانده ام که گفته بودی دوست دارم حامد بهداد نقش من را در فیلم زندگی ام بازی کند. چه رفتارها و کاراکترهایی در او دیده ای که باعث شده این حرف از طرف تو عنوان شود؟

- اولا اینکه نگفته بودم دوست دارم حامد نقش مرا بازی کند. گفته بودم مناسب ترین فرد برای این نقش فقط حامد بهداد است. حامد را هم خیلی دوست دارم و هم همه مولفه های یک آرتیست واقعی را در او می بینم؛ همان چیزی که در بخش های قبلی گفتم. تو باید همان چیزی باشی که می گویی. واقعا حامد را به عنوان یک آرتیست قبول دارم.

▪ چه مولفه های مشترکی بین خودت و حامد می بینی که این جمله را گفتی؟

- شاید جسارت های مشترک مان. او هم مثل من ترسی از ردشدن از بعضی مرزها ندارد. برای همین چیزهاست که دوستش دارم.

▪ و بچه های مدرسه دورود زن... از آنها چه خبر؟

- بگذار قصه اش را برایت تعریف کنم. معمولا آخر شب ها ایمیلم را چک می کنم و در همین «چک میل ها» نمی دانم چه شد که یکی از این ایمیل هایی که برای همه می آید و جنبه تبلیغاتی هم دارد را باز کردم. خبر و عکس های همین بچه های مدرسه بود که سر و صورت شان در این حادثه سوخته بود با همان عکس تخته سیاهی که روی آن نوشته شده بود: «نرگس برای عکاس نمی خندد...» در آن میل نوشته شده بود که داروهای مداوای این بچه ها هیچ کدام دولتی نیست و هزینه زیادی برای معالجه آنها لازم است.

خواندن این متن برایم به شدت ناراحت کننده بود و مرا بدجور تحت تاثیر قرار داد. برای یک لحظه خودم را گذاشتم جای این بچه ها. اصلا کارم این است که خودم را جای بقیه بگذارم تا بتوانم آن شرایط را درک کنم. به این فکر کردم که من در این حالت عادی نشسته ام و از همه چیز گلایه دارم. حالا این بچه را ببین که چه حس و حالی دارد. او حتی نمی تواند در آیینه هم خودش را ببیند. ما به این اتفاق می گوییم واقعه، آنها می گویند فاجعه.

▪ ماجرای دکتری که برای درمان این بچه ها پیش قدم شده بود تا همه آنها را جراحی زیبایی کند، صحت داشت؟

- نه. یکی می خواست از این طریق سوءاستفاده کند.

▪ تو زندگی شخصی خیلی سختی داشته ای و با مشکلات فراوانی دست و پنجه نرم کرده ای. کدام یک از قطعاتی که خواندی، بیشتر از بقیه به خودت نزدیک است؟ یعنی وقتی کدام ترانه از یاس را می شنویمف باید این حس را داشته باشیم که این قصه زندگی خود خواننده است؟

- آهنگ های زیادی هستند. «چه روزای سختی رفت»، «درد دل»، «درکم کن»، «با من باش» و خیلی از قطعات دیگرم کارهایی هستند که ردی از من در پس زمینه شان وجود دارد. مثلا ترانه «تمومش کن» که با موضعیت اعتیاد بود را برای یکی از دوستانم خواندم که الان مربی پارکور است. این برای من باعث افتخار است. او کسی بود که واقعا در حال نابودشدن بود ولی الان دوباره همان آدم است.

▪ دوست دارم تلخ ترین تصویر از زندگی خودت را که به هر نوعی در کارهایت ظاهر شده به من بگویی.

- «من روزای خوبی تو زندگیم نداشتم / خواستم ولی دشمنا نذاشتن / نترس خدا تو رو واسه درد انتخاب کنه / چون این دردا قبلا روی یاس امتحان شده...» این تلخ ترین جمله همه کارهایم است که واقعا هیشه اذیتم می کند؛ یک واقعیت بکر و ملموس درباره زندگی خودم که با تمام وجود آن را تجربه کرده ام.

▪ در همه این سال هایی که فعالیت کرده ای. بعضا آثار دوصدائه و چندصدائه یا همان «فت»های مشترک زیادی با آدم های مختلف داشته ای. بعضی از این همکاری ها هنوز هم برای خیلی ها قابل درک نیست. خودت درباره این انتخاب های بعضا نادرست صحبت می کنی؟

- خب این همکاری ها عمدتا در اوایل دوران کاری ام بوده که بخش بزرگی از این کارهای دوصدائه مربوط به «آمین» مخفف «آرش ملک» است که در حال فعالیت است. او در ابتدای کار من به نعی پارتنرم محسوب می شد و صدای او را در بسیاری از قطعات آن دوره من مثل «سی دی رو بشکن» و «هویت من» و خیلی کارهای دیگر شنیده اید یا «نیما» درواقع نیما علامه که این روزها شنیده ام ظاهرا در حال اخذ مجوز است و آلبومش به زودی منتشر می شود بقیه همخوانی ها را هم بهتر است دیگر درباره شان صحبت نکنیم.

▪ گفته می شود خود یاس هم چندان تمایلی برای انتشار کارهایش ندارد و دوست ندارد رسمی تر شود.

- می دانی چرا؟ چون خیلی وقت پیش رفتم دنبال مجوز، سال ها پیش. زمانی که زلزله بم اتفاق افتاد. هشت سال پیش، عذابی کشیدم. باور کنید. به قدری رفتم و پس زده شدم که دیگر خسته شدم.

▪ پس صحبت هایی که درمورد تو می شود، از کجا می آید؟ اینکه تو حامیان بزرگی در پشت پرده داری. حامیان قوی ای که تا همین لحظه هم تو بازیگر آنها بوده ای؟

- اگر حامی داشتم، الان باید کنسرت هایم یکی پس از دیگری برگزار می شد و من بیزنس خوبی داشتم. حمایت را در چه چیزی می بینی؟ در اینکه هنوز ایرانم؟ اگر اینها را حمایت های ویژه می دانی، بله حامی بزرگ دارم، آن هم خداست.

▪ یک روز عادی «یاس» چطور می گذرد؟

- ۱۲ شب به بعد زمان کار من است. یک موسیقی آرام را Play می کنم و ایمیل هایم را چک می کنم و به آنها جواب می دهم. چرخی در اینترنت می زنم و این زمان بهترین زمان برای نوشتن و خلق ترانه برای من است. ساعت ۶ صبح تا ۱۰ می خوابم. بیدار که شدم ناهار را با خانواده هستم و بعد سری به استودیو می زنم. دم غروب هم گاه به بام تهران می روم و قدمی می زنم و آرامش می گیرم و... همین. زندگی من زیاد باآدم های دیگر فرق نمی کند.

▪ از دلبستگی هایت می گویی؟ کتاب و موسیقی و فیلم های مورد علاقه ات. قهرمانان زندگی ات.

- درمورد یکی از قهرمانان زندگی ام فقط به تو می گویم که در همه سال های زندگی ام به شدت تحت تاثیر شخصیت یکی از عموهایم هستم. دیده اید بعضی بچه ها وقتی کسی را دوست دارند، به رفتارها و کارهای او دقت می کنند؟ همین الان هم درمورد این عمویم این حس را د ارم و خیلی به او نگاه می کنم. از لبخندها و به موقع خندیدن هایش واقعا درس می گیرم . از اخم ها و رفتارهای تندش هم لذت می برم. می توانم او را یکی از قهرمان های زندگی ام لقب بدهم.

▪ قله آرزوهای یاس کجاست؟ چیزی که همیشه به آن فکر می کنی و درپی اش هستی؟

- هدف طمع می آورد. یعنی تو اگر برای خودت هدفی را تعریف کنی، به محض اینکه به آن رسیدی، بالاتر از آن را می خواهی. این خیلی جاب و خوب نیست ولی کلا دوست دارم رپ فارسی را به دنیا بشناسانم و به همه بفهمانم که کلمه ریتم نیست و محتواست. باید بیشتر از اینکه به ریتم حساسیت نشان بدهی، در پی محتوا باشی.

می دانی؟ ما هنوز هم که هنوز است می بینیم که برای مولانا در همه دنیا احترام قائل اند و دوستش دارند، چرا؟ چون به محتوا پرداخته و برایش مهم است. ولی همیشه در پی سوپرایزکردن هستم. دوست دارم همیشه ناشناخته باقی بمانم. هیچ وقت مردم فکر نکنند همه لایه های درونی «یاس» را شناسایی کرده اند و توانسته اند او را کامل بشناسند. در آینده و جهه های جدیدی از من خواهید دید که باعث شگفتی خیلی ها خواهد شد.

▪ بخش کوچکی از این غافلگیری ها را به ما نمی گویی؟

- شاید در کار بعدی ام، برای اولین بار به سمت فضاهای عاشقانه بروم. همین و تمام! دیگر سوالی در این مورد نپرس!

▪ در همه این سال ها در بازار موسیقی کشور کاری بوده که تو را شگفت زده کرده باشد؟ که تو را مجبور کند لحظه به لحظه و با دقت بنشینی و رویش زوم کنی؟

- برای همه کسانی که در ایران کار می کنند احترام قائل ام و هنرشان را در این رشایط تحسین می کنم. ولی کاری بود از آقای «اصفهانی» با نام «مرو ای دوست» که واقعا روح و روان من را به فنا داد. آن کار واقعا حیرت آور بود. یا یکی از ترانه های محسن چاوشی که جدیدا برای خرمشهر خوانده بود.

▪ نخل های بی سر؟

- بله «نخل های بی سر». با آن خستگی خاصی که در صدای محسن بود، واقعا چیز عالی ای از آب درآمده بود. یا قطعه «کاش» محسن یگانه واقعا شعر و ملودی قابل توجهی داشت که به شدت من را به سمت خودش کشید.

▪ نکته ای که هست، همه به این موضوع اذعان کرده اند که صدای تو و محسن چاوشی، صدایی خسته و عصیانگر است. قطعه ای دوصدائه با حضور تو و محسن قطعا خیلی می تواند دستپخت جالبی شود.

- محسن دوست خیلی خوب من است و خیلی با هم بوده ایم و دیدار داشته ایم. به هر حال او یک خواننده مجاز است و هنوز من چنین عنوانی ندارم ولی تا به حال درمورد کار با هم صحبتی نکرده ایم. خدا را چه دیده اید. شاید هم در آینده این اتفاق افتاد.