چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

مرا به خاطر بسپار


مرا به خاطر بسپار

خطایی دیگر از حاکم پیشین بازی های ماجرایی ژاپنی

عنوان: Remember Me پلتفرم: Xbox۳۶۰، PS۳، PC ناشر: Capcom سازنده: Dontnod Entertainment سبک: اکشن امتیاز: ۰/۶

«صدای ضجه‌هایش در فضا طنین می‌‌اندازد. در حالی که خاطرات یک به یک از حافظه‌اش پاک می‌شوند، به خود می‌پیچد. او از تمام گذشته‌اش فقط نام خود را به خاطر دارد. او نیلین است و دیگر هیچ. به سمت دستگاه تخریب حافظه هدایتش می‌کنند، اما با کمک فردی به نام اِج از مهلکه می‌گریزد و خود را در تونل فاضلاب‌ منطقه فقیرنشین شهر می‌یابد. دیری نمی‌پاید که چشمانش به «خیزندگان» می‌افتد؛ طرد شدگانی که همه به سرنوشتی مشابه آنچه قرار بود برسر نیلین بیاید، دچار شده و چهره‌هایی کریه و بدمنظر پیدا کرده‌اند؛ کسانی که به نوعی عاملان شرمساری ساکنان نئو ‌ـ ‌پاریس قلمداد می‌شوند. نیلین در مقابل این مجنونان که دائم کلمات نامفهوم و بی‌معنی پشت سر هم ردیف می‌کنند، چاره‌ای جز مبارزه نمی‌بیند. به هر زحمتی هست خود را به سطح شهر می‌رساند تا با تصویر مخوف نئو‌ ـ‌ پاریس سال ۲۰۸۵ روبه‌رو شود.

شهری آلوده به فاصله طبقاتی که شقاوت در آن بیداد می‌کند. معتادان درمانده و پریشان کنار جوی‌ها کز کرده و خیزندگان از سر و روی شهر بالا می‌روند. از طرفی آن سوی شهر پر است از ساکنان مرفهی که فارغ از هر دلمشغولی روزگار می‌گذارنند. اِج، نیلین را نجات‌دهنده عصر کنونی و رهبر «جنبش خطاجویان» خطاب می‌کند؛ گروهی که در حال مبارزه با کمپانی عظیم ممورایز هستند. نیلین درگیر تقلایی بی‌پایان برای کشف نقاط تاریک حافظه خود و پی بردن به هدف حقیقی جنبش می‌شود. کارهایی که مجبور می‌شود برای تحقق اهداف جنبش مرتکب شود، وجدانش را می‌آزارد و او را تا فرط جنون پیش می‌برند. در واقع، در این بازی که نیلین بی‌حافظه به آن گرفتار آمده و نیلین گذشته رهبر آن بوده، درست و غلط ملاک نیست؛ بد و بدتر و موثر و خنثی است که مفهومی جدی می‌یابد. «این خلاصه‌ای از داستان بازی «مرا به یاد داشته باشید» است.

شالوده داستان برای خلق اثری فوق‌العاده، کافی است و ایده اصلی آن با عنوان‌هایی همچون بایوشاک برابری می‌کند. دنیای «مرا به یاد داشته باشید»، دنیایی تلخ و وهم‌آلود است. شرکت ممورایز با ساخت دستگاهی به نام سِنسِن، این امکان را برای افراد فراهم آورده تا خاطرات خوش را با عزیزان خود قسمت کرده، خاطرات بد و ناخوشایند را از حافظه خود بزدایند. اما مانند هر فناوری عظیم، سِنسِن نیز دستاویزی برای شرکت ممورایز شده تا جمعیت را تحت کنترل خود در آورند. قسمت دردناک ماجرا اینجاست که سازندگان در تبدیل این شالوده بالقوه به یک شاهکار بالفعل، ناکام مانده‌اند.

صحنه‌های آغازین بازی به لطف کارگردانی خوب و صداپیشگی، واقعا گیرا کار شده و بازیکن را در خود غرق می‌کنند. اما به مرور از انسجام داستان کاسته شده و همه چیز محدود به مثلا حرکت از نقطه یک به نقطه دو می‌شود. مراحل انتهایی بازی نیز از خلق یک فلسفه قدرتمند و قابل تامل بازمانده و فقط لذتی به مثابه سه‌گانه‌های سینمایی چون Serenity، که با همان قسمت اول پایان خود را مقدر کردند، به مخاطب القا می‌کند. با همه آنچه که تا اینجا گفته شد، این فضای قابل توجه از مطلب به داستان بازی اختصاص داده شده است؛ زیرا حتی اگر این بازی به قسمت دوم نرسد، این پایان «مرا به یاد داشته باشید» نیست. طولی نخواهد کشید عناوین متعددی را با ایده‌های مشابه ببینیم. طراحی بصری بازی قابل‌تامل ستودنی است. در تمام هیبت بازی، دو عنصر خیزندگان و شهر نئو ‌ـ ‌پاریس برجستگی خود را به رخ می‌کشند.

شهر با جزئیات فراوان طراحی شده؛ اما سازندگان آن طور که شایسته است از پس تبدیل آن از کاغذ به گرافیک سه بعدی برنیامده‌اند. بیشتر بازی نیز متاسفانه در فضاهای بسته رخ می‌دهد. این کار که بوضوح حاکی از سرهم‌بندی‌کردن سازندگان است، نه‌تنها موجب یکنواخت‌شدن بازی شده، بلکه به عنوان یک خطای ابتدایی در ساخت عنوان اکشن سوم‌شخص، سبب دردسرهای عذاب‌آور بازیکن در تعامل با دوربین شده است.

موسیقی بازی به سبک الکترونیک کار شده است. اُلیویه دریویه (که موسیقی Obscure ۲ و تنها در تاریکی را در کارنامه خود دارد) توانسته بخوبی از پس خلق یک موسیقی خاص، برای یک دنیای خاص برآید. بیشتر صداپیشگان اصلی کاری آبرومندانه ارائه می‌کنند، گیم‌پلی بازی شدیدا شبیه بازی «کیش قاتل» است. البته اگر بخواهیم این دو را مقایسه کنیم، باید بگوییم که کیش قاتل، آب پرتقال تازه است و «مرا به یاد داشته باشید» مانند پودر پرتقال که طعم هر چیزی را می‌دهد جز پرتقال! سیستم مبارزه عینا همان «بزن و جاخالی بده» است با این تفاوت که هیچ حرکتی برای ضدحمله تعبیه نشده و همین مبارزات را بشدت تک‌خطی می‌کند. سیستم کمبوها هم از بازی God Hand، شاهکار میکامی به عاریه گرفته شده است.

بازیکن چند زنجیره کمبوی خالی پیش‌رو دارد که می‌تواند با پیشر‌وی در بازی به انواع مشت و لگد دسترسی پیدا کرده و به هر ‌یک از خانه‌های خالی الصاق کند. تنها تفاوت این بازی در داشتن خصلت‌های ویژه برای هر ضربه است. برخی ضربه‌ها با اصابت، سلامت بازیکن را افزایش داده، برخی دیگر از زمان شارژ قدرت‌های ویژه می‌کاهد.

متاسفانه تعداد زنجیره‌های کمبوها بشدت کم است که با وجود این آزادی عمل در ساخت کمبو، واقعا مسخره است. می‌شد ۵۰ زنجیره کمبو در اختیار بازیکن قرار داد، اما بازی به چهار عدد اکتفا کرده است. چند قدرت ویژه نیز در دسترس بازیکن قراردارد. همگی را، مانند بمبی که دشمنان را گیج می‌کند، یا هک‌کردن یک ربات برای حمله به دشمنان دیگر را بارها در بازی‌های دیگر دیده‌ایم و فقط سبک اجرایی شدن آنها متفاوت است. یک سلاح دورزن هم در اختیار بازیکن قرار می‌گیرد که بودن و نبودنش اصلا مهم نیست، اما درخشان‌ترین قسمت بازی، که تا انتها فقط چهار بار سعادت تجربه‌کردن آن را داریم، دستکاری‌کردن خاطرات افراد است.

در این قسمت‌های جذاب، یک بار خاطره فرد مورد نظر را از ابتدا تا انتها مشاهده کرده، سپس باید نوار را به ابتدا برگردانید و سعی کنید با ایجاد تغییر در خاطره فرد، نتیجه دلخواه را رقم بزنید تا او را متقاعد به انجام مقصود خود کنید. این تغییرات شامل جابه‌جا‌کردن میز، انداختن شیشه نوشابه، آزاد‌کردن ضامن سلاح، تغییر محلول سرم تزریق و... می‌شود که عمدتا به مرگ یکی از عزیزان هدف (البته به شکل کاذب) در خاطره وی منجر می‌شود. در نهایت این بازی را به کسانی که توقع زیادی از محصولات سرگرمی ندارند و هدفشان گذران وقت است، همچنین آنهایی که دوست دارند از ظاهر و باطن بازی‌های جریان‌ساز مطلع باشند، توصیه می‌کنیم.

سیاوش شهبازی