پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

ابهام و فردیت, جمع گرایی و شفافیت در مسیر پیشرفت


ابهام و فردیت, جمع گرایی و شفافیت در مسیر پیشرفت

تاملاتی بر ارتباط توسعه و هنر

نگاهی که در تلاش است تا جامعه‌ای را تعریف کند برای ایجاد طرحی نو، از رویکردی ساختاری و اندام‌وار به اجزای مختلف جامعه ناگزیر است. توسعه از آن مفاهیمی‌است که طرح و بسطش در جامعه فارغ از نگاه و رویکرد اندام‌وار به آن ناممکن است. به همین سبب عدم توسعه‌یافتگی در حوزه‌های کلان در جزئیات و روزمره زندگی مردم نمودی روشن و قابل مشاهده دارد.

بسیاری از مصائب جامعه عقیم و توسعه‌نیافته در بخش‌های معیوب و پر مشکل آن جستجو می‌شود، نه در مبناها و رویکردهای کلان؛در صورتی که اگر اقتصاد، هنر و فرهنگ، سیاست، تعلیم و تربیت و رفتار عمومی، اخلاق و مسوولیت‌پذیری در یک جامعه در حالتی از تعلیق و بحران فرو می‌رود به دلیل عدم وضوح راهکارهای توسعه و نداشتن رویکردی شفاف نسبت به مسائل مبنایی و کلان جامعه است. مواردی در ظاهر شخصی، همچون اخلاق و رفتار افراد در سطوح مختلف و نبود فرهنگ کار و تلاش در یک افق فردی قابل حل نیست، بلکه اتفاقا آن را باید در نگاهی کلان و عمومی ‌معطوف به امور زیربنایی (همچون علم الاجتماع،سیاست، اقتصاد و...) دید.

جامعه مدرن محصول شفافیت است نه ابهام؛ رکود ذاتا محصول سردرگمی‌ و ابهام در رویکرد است. تکیه بر سنت و احیای آن در جامعه مدرن خود نیاز به نظریه‌پردازی دقیق دارد. یعنی احیای سنت خود ترکیبی مدرن است، چرا که در آن نیاز اصلی و اولین تعریف سنت به حدودی است که آن را جامعه مدرن به ما آموخته است. اگر جامعه به سمت اخلاقی عمومی‌ نرود (حال حتی اگر آن اخلاق ریشه در سنن داشته باشند) و آن را بازتعریف نکند، در مناسبات الزام‌آور جهانی امروز، ناکارآمد خواهد شد و از تکثیر خود باز می‌ماند، نتیجه چنین عدم تکثیر و جمودی هم چیزی جز نوستالژی ذهنی و خودساخته نخواهد بود. هدف از این توضیحات این است که به طور قطع یک جامعه برای داشتن اندامی‌ سالم و هماهنگ نیاز به رویکردی جمعی و شفاف دارد که بر‌آمده از نیازها، دشواری‌ها و نواقص تاریخی و همچنین طبع مردمان است؛ چراکه نمی‌توان طبع مردمان را زیاده هم زد و خورند و پسند آنها را با ساختارهای اجتماعی به فرض درست، اما بی‌پایه در ضعف‌ها و آرزوهای آنها پی نهاد.

اگر تصور اندام‌وار از جامعه را بپذیریم، آنگاه خواهیم فهمید که نمی‌توانیم در اقتصاد در مکتب لیبرالیسم شاگردی کنیم و در فرهنگ و هنر پست‌مدرن باشیم، مروج وجودشناسی‌ هایدگری در اندیشه باشیم و جامعه‌ای بر آمده از اختلاط‌های طبقاتی را با اندیشه‌های چپ تحلیل کنیم. نمی‌توان رمان سیال ذهن و رئالیسم جادویی بنویسیم و در فلسفه از مکتب احیای سنت دم بزنیم. نمی‌توانیم به سمت خصوصی‌سازی برویم و در آن واحد از جامعه آرمانی (بخوانید انتزاعی) بی‌طبقه دم بزنیم. نمود چنین التقاط‌های کشنده‌ای که حتی به باور بنیانگذاران ایران نوین پس از انقلاب فسادانگیز است در ساحت هنر جامعه‌ای بی‌هویت و چند تکه می‌سازد که اساسا از طعم تهی و از ریشه بی‌بهره است.

اما نباید این تضادها و بلاتکلیفی حاصل از آنها را با اختلاف نظر و تنوع سازنده عقاید اشتباه گرفت. ترک‌خوردگی و چندپارگی رویکردی با اختلاف نظر تفاوت فاحشی دارد. ترک‌های رویکردی و چندگانگی در نگرش نسبت به توسعه و فرهنگ عمومی ‌سبب می‌شود که هیچ‌گونه جریان منسجمی‌ با شاکله دقیق و ابعاد گسترده ساخته نشود، عدم استقرار چنین شاکله و ساختاری خود موجب می‌شود تمام نیروهای فکری یکدیگر را خنثی کرده و نتیجه راهکارهای رویین چیزی جز مجموعه مغلوطی از تفکرات متناقض در کنار هم نباشد. درواقع موزاییک‌هایی اتاق فکر را پر می‌کنند که هر کدام، جنس، شکل و رنگی متفاوت داشته و بدون در نظر گرفتن اضطرارها و ایجاب‌های معمارانه کنار هم قرار گرفته‌اند.

● هنر ایرانی و توسعه

در چنین شرایطی هنر از آنجا که در ساحت عمومی ‌تبدیل به گفتمان و پدیده‌ای فرهنگی می‌شود و به سبب تماس با رسانه و ظهور در عالم نقد و تحلیل و گره‌خوردن با حوزه‌های دیگر معرفتی، نمایانگر روزگار خود و تفکر آدم‌های عصر تولیدش است. اما دشواری‌های هنر ایرانی در ۲ عنصری است که در روند توسعه ایجاد خلل کرده است و معرفت‌شناسی و جهان‌بینی انسان‌ها را دچار اعوجاج می‌کند. هنر ایرانی ۲ عنصر اساسی دارد که در اندرزنامه‌ها و کتب اخلاقی‌‌ ـ‌ ادبی هم رسوخ کرده؛

۱‌‌) نگرش فردی‌‌ ـ ‌درونی به انسان،

۲‌‌) تکیه بر ابهام و دوری جستن از شفافیت به عنوان تمهیدی زیباشناختی. این دو نگاه دقیقا با نیازهای جامعه‌ای که رو به توسعه دارد در تضاد است؛ چراکه تفکر مبتنی بر توسعه با اتکا به تفکر جمعی و قانونی دقیق در پی یافتن اخلاقی عمومی‌ است، لذا فرد را در سپهر «فرهنگی جمعی» تحلیل می‌کند.

از سوی دیگر به دلیل نیازهای جامعه به خودآگاهی، اهمیت وضوح هرچه بیشتر می‌شود. از این جهت هنری که به توده‌ها ابهام و در خود فرو رفتن را می‌فروشد، هنری ضد توسعه و باعث کاهلی و بی‌تفاوتی جامعه انسانی می‌شود.

فارغ از معنا و حکمت‌های عمیق ادبیات عرفانی ایران یا هنر سنتی، این هنر با صنعت ابهام و چندلایگی معنایی؛ تولید شده و مفاهیمش همیشه برای خواص دانسته شده است؛ یعنی به هیچ وجه شما در ادبیات و هنر سنتی ایران با ترویج تفکری متکی بر فهم همگانی و زمانمند مواجه نیستید، بلکه هنر همچون گنجی مخفی معرفی می‌شود که مخاطب از هر قشر و طبقه‌ای باید با مرارت و گذراندن دوره‌های مریدی و ریاضت‌های درونی به فهم آن نایل آید.

از سوی دیگر هر جا که اثر عام‌تر شده، محکوم به سکوت گشته و تاریخ پیچیده‌پسند هنر ایرانی آن اثر را مسکوت گذاشته یا غیرجدی معرفی کرده است؛ این البته خود نمایانگر خو و مرامی ‌در متفکران و حتی مردمان است که مانع و مخل توسعه بوده است.

از سوی دیگر هنر سنتی اصلاح را همیشه از فرد شروع کرده و مدام دعوت به فرورفتگی در خود کرده است و همچنین مفاهیمی ‌چندگانه را به شیوه‌ای هنرمندانه در یک اثر فشرده کرده؛ لذا آنچه در نهایت با آن روبه‌رو هستیم، ابهام و گم شدن در هزارتوی فردی در مقابل یک تفکر جمعی و شفاف است. در واقع تمهیدات هنری در هنر رازآمیز سنتی در جهت پنهانکاری است نه آشکاری.

در مقابل این ابهام و خفیه‌نگاری در فرهنگ عمومی، توسعه چاره‌ای جز وضوح و آشکارگی ندارد. از گذر همین وضوح است که هنر تبدیل به امری جمعی و عمومی‌ و البته سندی تاریخی و همگام با زمان می‌شود. گذر از یک نگرش درونی‌‌ ـ‌ فردی و پر از ابهام به نگرشی جدید در هنر ایرانی، اصلی‌ترین مساله نظریه‌پرداز هنری و هنرمند ایرانی در جامعه در حال توسعه امروز ایران است.

اما این حرکت چگونه حاصل می‌شود؟ به نظر می‌رسد در درجه اول از بین بردن نوستالژی بی‌ریشه و تلاش برای معاصر بودن (با توجه به زمان و زبان جامعه خود) و در زاویه‌ای دیگر زیست اجتماعی صحیح و درک پیوند اساسی هنر با سیاست و اجتماع کمک می‌کند تا هنرمند متوجه پیوند روند خلق و تولید اثر خود با مفاهیم کلان و مسائل بنیادین جامعه شود.

تاریخ هنر نمایانگر فرهنگ عمومی ‌یک جامعه و همچنین خرده‌فرهنگ‌ها و حاشیه‌های غیررسمی ‌آن است، لذا در ساختن نگاه آدمیان و تصور آنها از عالم و جهان خود، هنرمند غرق شده در خلوت خود و گم شده در هزارتوی ابهامات و پیچیدگی‌های رمز آلودش فارغ از زندگی در زمان و در نهایت بیرون از جهان می‌ایستد و به سبب تاثیر صرفا حسی اثرش، مخاطبانش را نسل‌ها از تاریخ بیرون کرده و آنها را در خواب غفلت فرو می‌برد.

علیرضا نراقی