یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

نوزایی دراماتیک یک پرسوناژ تاریخی


نوزایی دراماتیک یک پرسوناژ تاریخی

نگاهی به نمایش شکار روباه نوشته, طراحی وکارگردانی علی رفیعی

هر هنری دارای شاخصه‌ها و سبک و سیاق بیانی خاص خود است و نوع نگرش و نیز چگونگی پردازش هر موضوعی آن را در گونه ادبی معینی قرار می‌دهد؛ مضافاً آن که رویکرد صرفاً تماتیک برای دنیای هنر کفایت نمی‌کند و چگونگی پردازش تم یا موضوع، شیوه بیان، نوع نگرش هنرمند و انطباق و شکل پذیری موضوع با یک ژانر معین و تعریف شده از الزامات تردیدناپذیر هنری بودن یک اثر است. این مقوله در تئاتر و دنیای نمایش شاخصه‌های دیگری را هم اقتضاء می‌کند.

از جمله آن که، اثر باید به تعریف و تبیینی دراماتیک درآید و ضمناً ضرورت‌های زمان اجرا نیز در آن لحاظ شود و اگر موضوع، تاریخی و مربوط به گذشته باشد در آن صورت همه مراحل پردازش و آماده‌سازی یک متن و متعاقباً حتی اجرای آن هم روند پیچیده‌تر و بداعت‌آمیزتری را می‌طلبد، زیرا مخاطب موضوع، موقعیت یا داستان نمایش را می‌داند؛ در چنین شرایطی ساختار متن و شیوه نگارش آن از دیالوگ‌نویسی گرفته تا خلق موقعیت‌های دراماتیک، گره‌افکنی و تعلیق‌زایی و نهایتاً سامان‌دهی و رساندن آن به یک پایانه غیر قابل انتظار کاری بس ‌دشوار، هوشمندانه و همزمان هنرمندانه و تجربی است، که نهایتاً وجوهی پارادوکسیکال نیز پیدا می‌کند: از موضوعی که برای مخاطب آشناست آشنایی‌زدایی می‌شود، طوری که این بار به گونه‌ای متناقض، رازناک و پرغرابت از چنان شاکله و دلا‌لت‌گری نامتعارفی برخوردار می‌شود که تماشاگران آن را به خاطر نوجویی و نوزایی، دلا‌لت‌گری و داده‌های زیبایی شناختی و دراماتیک‌اش به عنوان کامل‌ترین و غایی‌ترین نگره و الگوی تاریخی و نمایشی موضوع مورد نظر می‌پذیرند. ‌

عامل مهم در تحقق چنین رخدادی همانا"نوع نگاه هنرمند" است که با بازاندیشی در مورد یک موضوع کهنه و بدیهیت یافته تاریخی، آن را در حیطه‌ای نو و تجربی، حائز مابه‌ازاءهای روانشناختی، تاریخی، سیاسی، جامعه‌شناختی و زیبایی شناختی قابل تاملی می‌کند و این حقیقت را به اثبات می‌رساند که تاریخ زندگی ملت را تراژدی‌ها، کمدی‌ها و درام‌های تلخ و شیرین به وجود آورده است، که نمایش"شکار روباه" نوشته، طراحی و کارگردانی علی رفیعی هم یکی از انواع این نمایش‌هاست. ‌

"شکار روباه" اثری پرسوناژ محور است که به خصوصیات روحی ـ روانی و نیز اقدامات بی‌رحمانه آغامحمدخان قاجار می‌پردازد و همزمان نگاهی آسیب شناسانه هم به پس زمینه‌های تاریخی و اجتماعی و نیز موقعیت تراژیک و اسفبار خود او دارد. این پرسوناژ به شکل پارادوکس گونه‌ای و به طور همزمان دو احساس متناقض ترس و شفقت را در مخاطب نسبت به خود برمی‌انگیزد. او در وضعیت سه گانه‌ای قرار دارد: به رغم موقعیت کمیکی که برآیند"اخته بودن" و در نتیجه مضحک بودن وضعیت او در جایگاه یک پادشاه است و نیز برخلا‌ف اعمال بی‌رحمانه و دگرکشی‌ها و برادرکشی‌های ترسناک و هیولا‌وارش نهایتاً زندگی و مرگ خودش هم به شکل متناقضی از وجوه تراژیک عمیقی برخوردار است. ‌

علی رفیعی، آغامحمدخان قاجار را که در تاریخ به گونه‌ای سطحی و گزاره‌ای به او اشاره شده، به شکلی عمیق و دراماتیک به بیان و تحلیل درمی‌آورد. او موفق می‌شود آغامحمدخان را کاملا‌ً شخصیت‌پردازی کرده و در نتیجه یکی از پیچیده‌ترین پرسوناژهای ماندگار و چند ساحتی Round دنیای نمایش را خلق کند که تا حد زیادی به قرینه هیولا‌وارش در ادبیات روس، یعنی"ایوان مخوف" شباهت دارد و البته به شکل مضاعفی حین ترسناک بودنش، کمیک و تراژیک هم هست.

اجرای نمایش"شکار روباه" نیز حاوی ویژگی‌های خاص و قابل تاملی است. طراحی سرد و سفید سردخانه که محیط مرگ زایی برای موقعیت‌های متنوع فراهم کرده، بسیار فراتر از واقعیت‌های عینی و ناتورالیستی صرف عمل می‌کند. علی رفیعی واقعیت‌های رئالیستی و تاریخی موضوع را با اجتناب از قرینه‌سازی ناتورالیستی، با بیان و مدیوم‌های عینیت‌گرای خود دنیای نمایش به بیان درمی‌آورد. از این رو، همه چیز حتی پرسوناژهای اثر هم به همین حیطه تعلق دارند؛ لذا تماشاگر دیگر با لباس، معماری و نثر و زبان دوره قاجار روبه‌رو نیست. موضوع و همه عناصر دیگر متن تحت الشعاع دراماتورژی مدرن و بیان امروزین اثر قرار گرفته‌اند که گاهی آمیزه‌ای از فانتزی هم به همراه دارد. ضمناً طراحی صحنه که توسط خود علی رفیعی انجام شده، برخی میزانسن‌های هوایی مثل آویزان شدن"رضا قلی" به تاج بزرگ شاه قاجار که از سقف آویخته شده و نیز حضور و شکل دهی دراماتیک پرسوناژها روی نمایه دیوارها و سقف را امکان‌پذیر کرده و متعاقباً زمینه استفاده نمایشی از تمام فضای صحنه را برای کارگردان فراهم کرده است. ‌

استفاده هوشمندانه و بسیار زیبا از نور و موسیقی، بضاعت نمایشی اجرا را ارتقا داده و دلا‌لت‌گری و نگرش استقرایی به هر دو این عناصر را به اثبات رسانده است. این عناصر به ترتیب در چارچوب یک بیان نمایشی همانند دیالوگ‌هایی بصری و شنیداری به دیالوگ‌های نمایش اضافه شده‌اند و غرابت، هولناکی، تنهایی و اگوتیزم Egotism، یعنی فردگرایی و خودمحوری بیمارگونه آغامحمدخان و نیز مرگ زایی فضای سردخانه را به زبان نمایش به مخاطب تسری می‌دهند. ‌

انتخاب میزانسن‌های متنوع و نمایشی که به شکلی موجز و با در نظر گرفتن سه عنصر دیالوگ، حرکت و موقعیت، شکل‌دهی شده‌اند، تماماً رویکرد ابژه و عینیت‌گرای کارگردان را به نمایش می‌گذارند. او موفق شده حرکت و موقعیت را نه به عنوان ترفندها و تمهیدات ضمنی که در اغلب نمایش‌ها صرفاً برای پر کردن فضای صحنه از آن‌ها استفاده می‌شود، بلکه اساساً به عنوان بیان و محتوای اصلی صحنه،یعنی به مثابه وجوه و شاخصه‌های بارز دراماتورژی متن و اجرا به کار بگیرد. از این رو، هر کدام از صحنه‌ها هم به تنهایی به یک تابلوی بصری شباهت دارند که در آن عناصر، ابزار و آدم‌ها با لباس، بیان، حرکت و موقعیت دلا‌لت‌گر و نشانه‌مندشان به بن‌مایه‌های موضوعی شکل می‌دهند و همزمان عامل کنش‌زایی و کنش‌مندی صحنه هستند. ‌

بازیگران همگی توانمندی‌های بالا‌یی از خود بروز می‌دهند و در صدر آن‌ها می‌توان به بازی سیامک صفری، پانته‌آ بهرام، افشین‌هاشمی، هومن برق‌نورد، هدایت‌هاشمی، علی سلیمانی و زهیر یاری اشاره کرد که درایت و مهارت هنری علی رفیعی را در هدایت آنان به اثبات می‌رساند. سیامک صفری با ارائه یک بازی روش‌مند، بسیار زیبا، هنرمندانه و متکی بر استایل Style به یکی از شاخص‌ترین و ماندگارترین پرسوناژهای دنیای نمایش موجودیت بخشیده است؛ او ثابت می‌کند که بازی خوب، تعریفش متفاوت و مغایر با حرکات بی‌مهار اندام‌ها، ایجاد هیاهو، جلوه نمایی من‌درآوردی و اغراق‌های بیش از حد تاثرگرایانه و صرفاً امپرسیونیستی است. ‌

علی رفیعی در نمایه بیرونی و ظاهری آغامحمدخان قاجار سعی کرده تا حدی از شیوه گروتسکGrotesque و کاریکاتور نیز استفاده کرد. او نمایه ظاهری را نه مانند یک پادشاه، بلکه مثل یک ژنرال به خود تکیده، شکست خورده، بدقواره و حتی ضعیف‌و ترسو و متعاقباً کمیک نشان می‌دهد تا ظاهرش با درون مخافت‌زا و هراس‌انگیزش در تضاد و کنتراست باشد و آن چه که به تدریج از او سرمی‌زند غرابت انگیزتر و فرا انسانی‌تر و هیولا‌گونه‌تر جلوه کند. ‌

رفیعی با رنگ پریده‌نشان دادن آغامحمدخان سردی و مرگزایی یک روح سرگردان را نیز به مابه‌ازاءهای او افزوده است. ضمناً او به خروس اخته‌ای که در سبدی محبوس مانده اشاره می‌کند تا قرینه و تمثیلی جنبی نیز برای آغامحمدخان خواجه ارائه دهد. کودکی‌اش را نیز همواره با او همراه می‌کند تا دو موضوع معصومیت و گناه و نیز چگونگی زایل شدن این معصومیت به قیاسی دراماتیک درآید، ضمن آن که حتی روی صدای زیر و نسبتاً زنانه آغامحمدخان هم تاکید کرده است. ‌

به خودماندگی این پرسوناژ که حین بی‌حرکتی به شکلی پارادوکس‌دار در درونش بسیار پرتحرک و سلطه‌مند به نظر می‌رسد او را به موجود متناقض و پرغرابتی همچون یک ضعیف نیرومند معرفی می‌کند. دیالوگ‌هایش نیز که درونش را به خوبی برون نمایی می‌کنند، سبب شده که او کاملا‌ً شخصیت‌پردازی شود، یعنی از یک تعلق و موجودیت صرفاً فیزیکی به متن به درآید و به یک پرسوناژ شناخته شده و تعریف و تبیین‌پذیر تبدیل شود. ‌

علی رفیعی به عنوان نویسنده و کارگردان دو عنصر زمان و مکان رویداد تاریخی را نادیده می‌گیرد و بنا به الزامات دنیای نمایش و نگره مدرن و تا حدی فانتزیک خود به اجرا برای آن‌ها زمان و مکان نمایشی و امروزین در نظر می‌گیرد که نوعی رویکرد تطبیقی و آدابتوری به متن هم محسوب می‌شود. باید اقرار کرد که برجسته‌ترین عامل در خلق چنین نمایش زیبا و ماندگاری همین نگره متفاوت و متمایز علی رفیعی به دو مقوله مهم تاریخ و تئاتر است. ‌

دیالوگ‌هایی که ارائه می‌دهد همگی در خدمت موضوع و ضمناً تحلیل گرانه هستند:<تو می‌خواهی من دور خودمو با لا‌شه‌های این و اون سنگربندی کنم>، <تو فکر می‌کنی کشتن چهار برادر کار آسونیه>،<سکوت او ترسناک‌تر از هیاهوی اوست>،< پدر خون فرزند می‌ریزد، دوست برای دوست دام می‌گسترد>،< هر چه به زیر پای من آید با من است>، <یادتون باشد هر چیزی بهتر از مردنه>، <من این هنر را دارم که صبر کنم و کینه‌ها را فرو خورم>، <آرزو چیزیه که می‌خواهیش ولی به آن نمی‌رسی> و...

منبع: سایت ایران تئاتر



همچنین مشاهده کنید