یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
خاستگاه های دوران نو
۱) اندیشه نوین در جهان عرب از چه هنگامی آغاز شد؟ ما از چه زمانی به بعد در جهان عرب با گونهای از اندیشه و سامانه دانش روبهرو بودهایم که میتوان آن را سامانه مدرن و نوین اندیشه نامید؟ این پرسش سادهای است که نمیتوان پاسخ سادهای به آن داد. هر تاریخی که قایل به گسست تمام و کمال میان دو دوره باشد، تاریخی یاوه و نابجاست. این را تزوتان تودوروف در کتاب فتح آمریکا نگاشته است. درست هم آن است که نمیتوان برای هیچ پدیدهای آغازی مطلق انگاشت و گفت که تاریخی هست که گسستی کامل در آن میان دورهای پیشینی و دورهای پسینی اتفاق میافتد. از یکسو هر نوع تعیین یک مبدا تاریخی برای یک پدیده به معنای فروکاستن واقعیت به نمادهاست و به معنای آن است که ما واقعیتی پیچیده و چند لایه را که در آن آغازهایی متفاوت برای یک پدیده واحد میتوان جست را به یک سطح ساده فرو کاستهایم که میتوان روی کاغذ نقاط گسستی مطلق را در آن جست. از دیگر سو تعیین مبداء تاریخی برای یک پدیده، امری کاملا پسینی و آگاهانه است. به هر حال اینگونه نیست که آدمیان یا حتی عقلای جامعه بشری بنشینند و آگاهانه تصمیم بگیرند که از روزی مشخص چرخشی تمامعیار در اندیشه و واقعیت خویش ایجاد کنند. این کار مورخان است که بعدها بیایند و به شیوهای اعتباری و تقریبی نقطه آغازی برای یک پدیده بیابند. چیزی از این دست را خود تودوروف در کتاب فتح آمریکا مورد تاکید قرار داده و بر آن میرود که تاریخی بهتر از سال ۱۴۹۲ نمیتوان برای آغاز دوران نو (با تمامی معانی که «آغاز» ممکن است داشته باشد) جست؛ یعنی همان سالی که کریستوف کلمب از اقیانوس اطلس گذشت.
۲) تودوروف به دقت سخن از تاریخی میگوید که میتوان آن را سرآغاز دوران نو در حوزه غرب نامید اما سخن از تاریخی چنین دقیق در حوزه جهان عرب ناممکن است. اجماعی بر سر چنین تاریخی در بین اندیشمندان عرب نیست. در یک سو برخی از تئوریسینها حمله ناپلئون به مصر را مبدا چنین ضدتاریخی میدانند؛ حملهای که افزون بر جنبههای نظامی در حوزه ادبیات و اندیشه نیز آثاری عمیق بر جامعه مصر و عموم جامعه عرب آن روزگار نهاد و زخمهایی عمیقتر بر پیکر مردمان عرب برجا گذاشت. معروف است که ناپلئون علاوه بر آن همه سپاهی به همراه خویش، چاپخانهای هم آورد و کسانی همین چاپخانه را مقدمه ورود اندیشه نو به جهان عرب پنداشتهاند؛ تفسیری که البته نمادین بودن آن کاملا هویداست. در همین چاپخانه بود که کسانی کمر به چاپ کتابها و مجلاتی بستند و به پراکندن نگرشی نو در جامعه پرداختند. افزون بر این مورخی همچون جبرتی در نوشتههای خویش به وضوح سخن از تاثیر فرنگیان و فرنگیمآبانی میگوید که همراه با ناپلئون ورود آنها به جامعه مصر شروع شده بود: نوع پوشش آنان و خاصه آنجا که به زنان مربوط میشد؛ گونه برخورد آنان با زنان و چیزهایی از این دست همگی برای مردمان مصر جالب و عجیب بود و میتوانست منشاء بازنگری در حوزه مصر و جامعه عربی آن روزگار شود و شد. خاصه آنکه فرنگیان این بار از موضع مسلط با مسلمانان برخورد میکردند و عربهای مصر از پایین به آنان نگریسته و منفعل بودند. در دیگر سو نیز کسانی ایستادهاند که نقطه آغاز دوران نو را چند دهه پس از آن و همراه با اقدامات محمدعلی پاشا حاکم وقت مصر میدانند؛ حاکم استقلالگرایی که سودای جدا کردن مصر از بدنه فرسوده امپراتوری عثمانی را در سر میپخت و اقداماتی در جهت نوسازی و بنای دولت مدرن در مصر انجام داد. از جمله اقدامات او یکی نوکردن سازمان ارتش در مصر بود که از کهنگی و فرسودگی در رنج بود؛ خاصه آنکه هنوز خاطره شکست مصریان در برابر ارتش ناپلئون در ذهنها بیدار بود. گویی محمدعلی پاشا پیشرفت غرب را در پیشرفت نظامی آن میدید و خواهان پیشرفتی چنین برای جامعه مصر بود تا مدخلی بر پیشرفتی فراگیر باشد اما هر چه باشد محمدعلی تنها به اقدامات نظامی بسنده نکرد و افزون بر همه کارهایی که در راستای تقویت دولت نو کرد، کاری انجام داد که نمادی بود از آغاز اندیشه نو: فرستادن کسانی به غرب تا دانشهای غربی را بیاموزند. اگرچه محمدعلی، سودای آن داشت که اینان دانشهایی را بیاموزند که سودی نظامی داشته باشد اما این تمام ماجرایی نبود که پیش آمد. اینان به غرب رفتند و در کنار دانشهای نوین نظامی نگرشهای نوینی را در غرب آموختند و به مثابه تحفهای با خود به دیار خویش آوردند.
۳) در کنار این دو گروه که بر مصر به عنوان نقطه آغاز دومینو نوشوندگی و مدخلی به دوران نوین عربی تاکید میکنند، گروه سومی هستند که جامعه عرب آن روزگار را جزیی از یک کل بزرگتر میبینند که نمیتوان آن را به مصر فروکاست. کل بزرگتر از دید اینان، همان جامعه عثمانی بود که سرزمینهای عربی بخشی از آن به شمار میرفتند. هر تغییری در ارکان عثمانی رخ میداد از دید اینان لاجرم در سرزمینهای عرب و در میان مردمان عرب رخ مینمود و بر آنان اثر مینهاد. از دید این دسته چه بسا بهتر آن است که سرآغاز دوران نو در سرزمینهای عرب را همان «تنظیمات» معروف باب عالی دانست که در اوایل سده نوزدهم انجام شد و سودای نوکردن قبای ژنده دولت عثمانی را در سر میپخت. این گروه، ناخودآگاه بر لایههای اسلامی سرزمینهای مسلمان که قدر مشترک آنان و عثمانیان بود، بیشتر تاکید میکردند.
۴) به هر حال ما به راه پذیرش هر کدام از این سه تاریخ به عنوان مبدا دوران نو برویم، چندان دور از هم نرفتهایم. این هر سه، در فاصلهای ۳۰ساله رخ دادند و نمود دورهای از اصلاحطلبی به شمار میروند اما مهمتر از این همه، آن آثاری است که این آغازگاهها بر ساختار اندیشه و عقلانیت نوین عربی داشتهاند. در بخش بعد این آثار را مرور خواهیم کرد.
عبدالقادر سواری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست