دوشنبه, ۲۰ اسفند, ۱۴۰۳ / 10 March, 2025
مجله ویستا

خدا ,خدای مهربان


خدا ,خدای مهربان

از جمله اندیشمندانی كه نقش انكار ناپذیری در شناساندن درست اسلام به دنیای غرب داشته و در نهایت در جهت تحكیم مبانی گفت و گو های بنیادین كوشیده است, مرحوم پرفسور عبد الجواد فلاطوری است

● ماهیت انسان در قرآن

از جمله اندیشمندانی كه نقش انكار ناپذیری در شناساندن درست اسلام به دنیای غرب داشته و در نهایت در جهت تحكیم مبانی گفت و گو های بنیادین كوشیده است، مرحوم پرفسور عبد الجواد فلاطوری است.مرحوم فلاطوری در همین راستا به تاسیس مركزی در آلمان همت گماشت و هر ازچندی سخنرانی هایی را در جهت معرفی بنیانهای فرهنگ اسلامی و قرآنی برای علاقمندان و پژوهشگران مقیم آلمان تدارك می دید. مطلب حاضر، متن ترجمه شده یكی از سخنرانی های وی در باره انسان شناسی اسلامی از دیدگاه قرآن و مقایسه آن با مسیحیت است كه به زبان آلمانی ایراد شده بود.

در اینجا تلاش می كنم سخنانم را به پنج بخش تقسیم كنم: در بخش اول به ماهیت انسان می پردازم. از منظر قرآن و دیگر منابع اسلامی، این، یك پرسش انسان شناسانه است. این تصویر از ماهیت انسان اساسی نكات دیگر است. رنج مطلب دوم خواهد بود. این امر، تمایزی واقعی برای تقسیم اعضای جامعه است. بخش سوم به هشدار، كیفر و امتحان می پردازد. منظور این است كه آیا رنج را، از منظر اسلام، كه به این صورت همیشه هشدار هم دانسته می شود، به عنوان كیفر یا به عنوان امتحان مدنظر قرار می دهیم یا نه. چهارم: پرسش كلی درباره سرنوشت كه همه ادیان سامی مطرح می كنند. پنجم پرسش از معنای رنج.

سؤالی كه به طور اساسی برای من مطرح شد و موضوع این نشست هم هست، پرسشی است كه بیشتر به این صورت مطرح نشده و پاسخ آن را نمی توان در هیچ كتابی یافت. این سؤال برای من هم تازه است؛ اما انسان به طور عجیبی هنگام پرداختن به پرسشهایی از این دست پاسخهایی می یابد كه او را یك گام جلوتر می برند. در این اثنا برایم روشن شد كه: تفاوت بین كتابهای مقدس فارغ از نظم معمول در آثار بشری اند و به همین دلیل نمی توان به قیاس آثار بشری، برای آنها فهرست مندرجات تهیه كرد.. با این حال می توانیم در این نوشته های غیرنظام مند همواره پاسخ های جدیدی برای پرسشهای تازه ای كه برای انسانها مطرح می شوند، بیابیم.

كتابهای مقدس از این طریق، این همه تغییر را پشت سر گذاشتند وتوانستند دوام آورند. در آینده هم چنین خواهد بود. این كتابها ویژگی خاصی دارند: آنها واقعاً از عمق جان انسانها برخاسته اند و همواره پرسشهای حقیقی انسان موضوع آنها بوده است،ازاین رو گاه هنگام مطالعه داستان یكی از پیامبران در یك كتاب مقدس، در آغاز به نظرم می رسید كه این داستان به موضوع مهمی اشاره نمی كند، اما انسان ناگهان با مسأله ای مواجه می شود و به این نتیجه می رسد كه می شد اینجا پاسخی یافت.

● در باب ماهیت انسان

اساساً قرآن به طور صریح عهد قدیم و عهد جدید را تصدیق می كند. محمد (ص) اعراب را از همان آغاز به عهد قدیم و عهد جدید سفارش كرد. او در آغاز دعوتش می گفت: «آنچه من می گویم همان چیزی است كه ابراهیم، موسی(ع) و عیسی(ع) گفته اند.»

تا اینجا محمد(ص) تردیدی ندارد كه قرآن پیوستگی كاملاً عمیقی با كتابهای مقدس دارد. حال، این پیوستگی، پیشرفت تاریخی به معنای مصطلح نیست، به این معنا كه محمد(ص) عهد قدیم و عهد جدید را خوانده و به این یا آن شكل تغییر داده باشد، نه! این پیوستگی به این معناست كه وحی یك منبع واحد دارد و آن منبع خداست. این منبع كه خداست همیشه یكی و همان باقی می ماند. این وحی معنا و پیوستگی عمیقی با دیگر وحی ها دارد. اگر به این صورت نگاه كنیم، پیدایش و خلقت انسان خیلی از آنچه كه ما از عهد قدیم می شناسیم دور نیست، اما در بعضی نقاط، كه برای ما خیلی مهم هستند، با آنها متفاوت است: نخست سؤال از خلقت انسان كه من می خواهم مفهوم آن و نه عین عبارت آن در قرآن را برای شما بیان كنم. هنگام خلقت انسان در قرآن، چنین به نظر می رسد كه خدا جهت آماده سازی فرشتگان برای خلقت با آنها سخن می گوید و به آنها اطلاع می دهد كه می خواهد یك «خلیفه»، كه به معنی «جانشین» یا «قائم مقام» است، یا یك نماینده، در زمین خلق كند. منظور انسان است. فرشتگان ابتدا اعتراض می كنند: «آیا می خواهی كسی را در زمین خلق كنی كه خون جاری می كند، باعث ناآرامی شود...؟» خدا به آنها می گوید: «من چیزی را می دانم كه شما نمی دانید.»(بقره، آیه ۳۰) و این گونه خدا انسان را خلق می كند. انسان از همان هنگام خلقتش دو جنبه خواهد داشت: یك بعد، جنبه زمینی است. او از گل رس آفریده می شود، كه در عمل كاملاً فاقد بعد خدایی است. چنین گفته شده كه بعد از آن كه انسان را به این صورت كامل خلق كرد، از روح خود در او می دمد؛ یعنی انسان از دو بعد مهم تشكیل می شود، آن هم دو عنصر متضاد: یكی خاك و دیگری بعد خدایی، كه مراقب روح است. به این ترتیب می توان گفت كه انسان همیشه حامل عنصری خدایی در خودش است. حال، تفاوت بین این دو ضد آنقدر زیاد است كه می توان پرسید، چگونه جنبه خدایی در روی زمین تحقق می یابد؟ آنگاه بعد سوم اضافه می شود و آن عبارت است از روح ، واژه ای كه در عربی برای روح به كار برده می شود «نفس» است كه به معنای دم نیز هست روح نه تنها وظیفه ای نظری، بلكه همچنین وظیفه ای عملی دارد، كه شكل دادن به زندگی است. این «نفس»، نمادی برای همه احساس ها، خواستها و امیال ما و نیز نمادی برای امكان نبرد با این امیال محسوب می شود. در عمل «نفس» لحظه ای است در انسان كه تازه به واسطه آن، زندگی، زندگی می شود.

این روح است كه باید همه چیز را تحمل كند و بر همه چیز غالب شود. انسان یا به عبارت دیگر روح در معرض تأثیرات بیرونی متفاوتی قرار دارد. گاهی تأثیراتی كه هیجانها و امیال را در انسان بیدار می كنند. این حالت خوب است و باید هم در زندگی بشر این احساسات و لحظات این طور باشند، اما آنها نباید بر جنبه روحانی و خدایی در انسان غلبه كنند. بنابراین ما باید بین آنچه كه برای زندگی لازم است و آنچه كه جنبه خدایی مكرراً از ما طلب می كند، تعادل برقرار كنیم. این مسأله مربوط به روح است. روح در قرآن حداقل به سه شیوه توصیف می شود: یكی نیرو یا روحی كه همیشه ما را به طرف آنچه زمینی و مادی است می كشاند؛ به طرف هوی و هوس، در برابر از آنجا كه جنبه خدایی وارد میدان می شود، جنبه ملامت گر آن هم وجود دارد. ملامت گر به این معنی است كه روح تأمل می كند كه آیا آنچه انجام شده خوب بوده است یا بد و در صورتی كه كار بدی انجام شده، ما را سرزنش می كند، این تقریباً همان چیزی است كه در فلسفه یا الهیات غربی آن را وجدان می نامیم.

اگر انسان از عهده توازن بین این دو جنبه زمینی و جنبه خدایی برآید، در پایان نفس متوازن و مطمئن خوانده می شود. چنین نفسی است كه در قرآن مورد این خطاب قرار می گیرد:«به سوی پروردگارت بازگرد، در حالی كه تو راضی هستی و خدا نیز از تو راضی است.» [«ارجعی الی ربك راضیه مرضیه»] اینها عملاً منازلی هستند كه نفس باید آنها را پشت سر بگذارد. می بینید كه همه چیز به صورت یك فرآیند اتفاق می افتد. در مورد شیوه وقوع این فرآیند الهیات اسلامی شباهت زیادی با اخلاق مسیحی، دارد. به این ترتیب مثلاً بین آنچه اسلام در این باره می گوید و دیدگاههای فلسفی كانت در این مورد، اصلاً تناقض یا تفاوتی وجود ندارد، برعكس هر دو یك چیز را می گویند. البته هر یك به شكل نظام خاص خویش كه متفاوت از هم هستند. آیا انسان به این علت و به جهت این قابلیت، شایسته این می گردد كه جانشین خدا در روی زمین خوانده شود؟ نه هر انسانی، بلكه انسان به طور بالقوه جانشین خداست، یعنی [حتی ] انسانی هم كه از خدا روی می گرداند، قادر است جنبه خدایی را در خود داشته باشد.

او (انسان روی گردان از خدا) از این جنبه خدایی استفاده نابه جا می كند و از آن هیچ سودی نخواهد برد. پیوستگی جنبه خدایی با انسان تا این حد روشن است.

دراینجا مطلبی مطرح می شود كه اسلام را از مسیحیت جدا می كند و ما باید از این اختلاف آگاه شویم، این تفاوت اصلی به تصور اسلام و مسیحیت از انسان برمی گردد. در اسلام ما با انسان شناسی كاملاً متفاوتی سروكار داریم. از آنچه گفته شد، می توان برداشت كرد كه جنبه خدایی- كه نزد همه انسانها یكسان است- با خدا هم به همان شیوه ارتباط دارد. این مطلب در سوره ۳۰ [روم] آیه ۳۰ تأیید می شود، در آنجا كه گفته می شود؛ انسان مجهز به دینی است كه در طبیعت [یا فطرت] او به او داده شده است. انسان در خود حامل دینی نخستین است. این دین نخستین چیزی نیست مگر ارتباط مستقیم با خدا كه من آن را در تعاریفم «روبه سوی خدا داشتن» می نامم. هر انسانی به طور فطری و مادرزاد روبه سوی خدا دارد. معنای لفظی اسلام هم همین است. اسلام تعلیم محمد(ص) به معنای مصطلح آن نیست، اسلام دین نخستین در هر انسانی است، لذا اسلام ابراهیم(ع) را مسلمان می نامد، موسی(ع)، عیسی(ع) و مسیحیان هم مسلمان هستند، زیرا همه كسانی كه دینشان را جدی می گیرند، در خود حامل یك دین نخستین هستند و به این معنا مسلمانند. نتیجه این مطلب، آن است كه انسان در اسلام فطرتاً به هیچ گناهی آلوده نیست. بنابراین گناهكار بودن امری ثانوی است نه اولی. انسان در ابتدا خوب است. او هنگامی كه از عهده تحقق بخشیدن به جنبه خدایی در خود برنیاید، یا در جهت خلاف آن گام بردارد، گناهكار می شود، پس انسان فطرتاً حاصل این دین نخستین است.

اما از جانب خدا به انسان، كه او همواره رابطه مستقیمی با خدا دارد، كمك می شود. به انسان ازطریق نیرویی بیرونی، كه همان پیامها هستند، كمك می شود، پیام خدایی از ازل. این هم نظر اسلام است: آدم هم پیامبر دانسته می شود، یعنی هیچ لحظه ای در روی زمین نبوده كه انسان در آن تنها و به حال خود رها شده باشد. همواره این كمك بیرونی وجود داشته است. در این لحظات بیرونی و درونی در انسان می بینید كه اینها منجر به این می شوند كه انسان كه حامل جنبه خدایی در خود بوده و هست، این امكان را دارد كه به آن تحقق بخشد. این خیلی مهم است. به این جهت خیلی مهم است كه ما در اینجا از انسان شناسی مسیحی جدا می شویم.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.