چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
مجله ویستا

سهروردی شهید راه حكمت


‹‹ شهاب الدین سهروردی معروف به شیخ اشراق , درسال ۵۴۹ هجری قمری یعنی نیمه قرن ۶ درقریه سهرورد از توابع زنجان متولد شد وعمر بسیار كوتاه وبا بركتی داشت و ۳۸ سال بیشتر زندگی نكرد

‹‹‌ شهاب الدین سهروردی معروف به شیخ اشراق ، درسال ۵۴۹ هجری قمری یعنی نیمه قرن ۶ درقریه سهرورد از توابع زنجان متولد شد وعمر بسیار كوتاه وبا بركتی داشت و ۳۸ سال بیشتر زندگی نكرد . اوبعد ازاتمام تحصیلات رسمی خود ، به سیر وسیاحت مشغول می شود ، سفرهای زیادی انجام می دهد وازمشایخ واستادان تصوف دیدن می كند وازاین دیدارها سهم بسیاری می برد ومدت زیادی را به اعتكاف وتفكر و عبادت سپری می كند .

سهروردی درسیره علمی اش بسیار بی پرده سخن می گفته ودر احتجاجات وبیان امور باطنی ، صراحت لهجه داشته است وبرای همین دشمنان زیادی را برای خود به وجود می آورد وصراحت بیان درابراز اعتقادات باطنی اش ، منجر شد كه اورامخالف بااصول دین معرفی كنند علمایی كه به اوحسادت می ورزیدند ، ازملك ظاهر خواستند كه اورابه این جرم بكشد ، اما ملك ظاهرچون شیفته سهروردی بود ، تن به چنین كاری نداد ، آنها به سراغ صلاح الدین ایوبی رفتند وچون اوحمایت این دسته از علما را می خواست ، به ملك ظاهر فرمان قتل سهروردی را داد ، در تاریخ ۵۸۷ ملك ظاهر، سهروردی را به زندان انداخت ودرهمان جا از دنیا رفت ودقیقا معلوم نیست كه چگونه از دنیا رفت ودركتابها از سهروردی به عنوان بنیانگذار مؤسس مكتب اشراق معرفی می شود، فلسفه اشراق زمانی ظهور كرد كه فلسفه مشاءچنان برعرصه تفكر فلسفی سلطه یافته بود كه كسی جرات تردید دراصول فلسفه مشاءرا به خود راه نمی داد والبته این یكی از خطراتی است كه هر اندیشه وتفكری را چه در صحنه علم وچه در صحنه فلسفه تهدید می كند ، این كه همواره اندیشمندان گمان كنند یك فلسفه به تمام پرسشها ومسائل فلسفی پاسخ داده است ودیگر جایی برای تفكر جدید وسامان دادن اصول جدید برای بر پاكردن یك خیمه فلسفه دیگر وجود ندارد ، این وضعیت درفلسفه مشاءرخ داده بود ، یعنی فلسفه مشاءچنان براندیشه ها خیره شده بود كه كسی به فكر این نبود كه یك فلسفه جدید پایه ریزی كند .

این فلسفه جدید ممكن بود از نقد اصول مشاء به بار آید یا امكان داشت دراثر جلوه كردن بعضی از پرسشها ی جدید وقتی درمقام جواب بر آییم ، خود به خود یك فلسفه جدید تاسیس شود . این چیرگی كه دراین فلسفه مشاء بود ، نمی گذاشت كه چنین وضعیتی درذهن اندیشمندان پابگیرد ما اگر دركل تاریخ فلسفه وعلم نگاه كنیم ، گاهی مواقع پرسشها سبب می شدند كه فلسفه های جدید ایجاد شود ، ا زقبیل پرسش رابطه زبان وتفكر ، این پرسش نه این مطرح نبوده ، بلكه مطرح بوده ، اما جدی گرفته نشده است . افلاطون این مساله را در رساله كراتیلوس عنوان می كند ، اما فراموش می شود ، دوباره خودش را رو می كند ونشان می دهد ولذا فلسفه ای مثل فلسفه ویتگنشتاین براین اساس استوار می شود . چنین تفكری كه همه معضلات ومسائل به واسطه یك نظام فلسفی حل شده وبرای آنان پاسخ صحیحی ارائه شده است ،خود تفكر را می سوزاند ، بواقع چنین اندیشه ای خود اندیشه را می سوزاند واز بین می برد وكار دانشمندان وعلمای دیگر فقط درشرح وتوضیح آنچه دیگران در گذشته انجام داده اند ، خلاصه می شود ، این مساله نه تنها درفلسفه كه در علم هم بوده است . بنابراین نسل گذشته ما زحمت كشیده اند وحقایقی را كشف كرده اند واصولی را برهم نهاده اند وبه دست ما رسانیده اند . این ما هستیم كه باید با تلاش خود ، اگر ممكن است خطایش راكشف كنیم ودرصورت امكان اصول جدیدی بر اصول زحمت كشیده دیگران بیفزاییم ، نه این كه هر چه آنها گفته اند ، بگیریم وفكر كنیم كه دیگر هیچ جای پیشرفتی نیست وآنها همه حرفها را زده اند . در این فضای از تفكر بود كه شیخ شهاب الدین سهروردی ظهور كرد . باآمدن شیخ شهاب الدین ، روح وحیات جدیدی به فلسفه دمیده شد ، چون شیخ اشراق با فلسفه مشاء كه روبه رو شد ،چند كار اساسی انجام داد ، یك دسته از اصول آنها رانقض كرد وازبین برد ، یك دسته را اصلاح ودسته ای دیگر را تكمیل كرد ، یعنی علاوه براین كه آنها راپذیرفت ، چیزی راهم برآن افزود . این ۳ كاری بود كه شیخ اشراق بافلسفه مشاءكرد . افزون بر این ، او كارهایی را در فلسفه انجام داد ، به گونه ای كه فلسفه اورایك مكتب بنامد ومامی توانیم بدون هیچ مسامحه ای بگوییم كه فلسفه شیخ اشراق یك انقلاب درفلسفه بود .در فلسفه علم عنوان می شود كه دریك مقطع ودریك پیچشی گاهی علم دچار انقلاب شده است وعین همین را هم درفلسفه می توان گفت . ازاین به بعد بود كه ظهور خود فلسفه اشراق سبب پویایی در فلسفه مشاء شد ، چون فلسفه مشاء درمقابل یك مجموعه چالش ها تهدید هایی قرار گرفته است كه قهرا مدافعان فلسفه مشاءباید درمقابل اینها واكنش نشان می دادند واین چالشها آنان را به فكر جدیدی رهنمون می كرد ، بنابراین ظهور فلسفه اشراق یك پویایی در فلسفه مشاء به وجود آورد . درسی كه از فلسفه اشراق می گیریم ، این است كه به مانشان می دهد فلسفه اسلامی وهمه فلسفه ها یك فلسفه كامل نیستند ، فلسفه چون كاربشری است ، چون مبدا وخاستگاهش ذهن بشرهای غیرمعصوم وغیركامل تلقی شود . فلسفه اشراق نشان داد خود فلسفه اسلامی در تاریخ روبه تكامل است ، بنابراین نمی توانیم یك فلسفه رانشان دهیم وبگوییم این فلسفه اسلامی است ، به گونه ای كه هیچ نقد وابهامی دیگر در این فلسفه راه نداریم كه تمام عناصرآن ماخوذ از وحی باشد ، بلكه فلسفه فیلسوفان مسلمان داریم و چون فلسفه مثل علوم تجربی خاستگاهش خود انسان های معمولی هستند ، انسانهایی كه باتفكر واستدلال پیش می روند تا به حقایق هستی برسند وچون موجودات ناقصی هم هستند ویك مرتبه هم به صورت دفعی به كمال نمی رسند . قهرا آنچه كه دستاورد ما درطول تاریخ باشد ، دچار دگرگونی وتحول می شود . فلسفه مشاء به واسطه فلسفه اشراق وفلسفه اشراق نیز به واسطه ظهور حكمت متعالیه كاملتر شد .این امر بیانگر آن است كه آنچه امروزه موسوم به فلسفه اسلامی است ، نباید با دین اشتباه گرفته شود، چون دین یك حقیقتی است كه مبدا و خاستگاهش خدا و علم مطلق است . اوكامل است پس دین او هم كامل است ، چون معرفی كننده دین خود خداست .


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.