پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

لطفاً با ملایمت اعتراض کنید تا کسی نرنجد


لطفاً با ملایمت اعتراض کنید تا کسی نرنجد

من نه ورزشکارم و نه هیچ علاقه یی به فوتبال دارم که از آن بیزارم, باور کنید حتی وقتی مسابقات جام جهانی فوتبال برگزار می شود آنگاه که بسیاری از مردم تا پاسی از نیمه های شب گذشته بیدارند و بی قرارند و حرص و جوش می خورند و نعره ها می زنند و متاسفانه عده یی سر از بخش اورژانس بیمارستان ها درمی آورند من در خواب ناز هستم کاملاً آسوده

۱)

من نه ورزشکارم و نه هیچ علاقه یی به فوتبال دارم که از آن بیزارم، باور کنید حتی وقتی مسابقات جام جهانی فوتبال برگزار می شود؛ آنگاه که بسیاری از مردم تا پاسی از نیمه های شب گذشته بیدارند و بی قرارند و حرص و جوش می خورند و نعره ها می زنند و متاسفانه عده یی سر از بخش اورژانس بیمارستان ها درمی آورند من در خواب ناز هستم کاملاً آسوده.

به طریق اولی تکلیف فوتبال و فوتبالیست های خودمان مشخص است، «نه قرمز نه آبی،» پاسخ من است به دوستی اگر کنجکاوی کند که طرفدار کدام یک هستم. باور کنید به طریق اولی در اولی، اسامی بازیکنان این دو تیم یا حتی تیم ملی را نمی دانم چه برسد به تیم های دیگر.

صفحه ورزش روزنامه صفحه یی است که بی درنگ از آن می گذرم و همیشه آرزو کرده ام ای کاش به جای آن موضوعی دیگر در روزنامه گذاشته می شد.

غرضم از این مقدمه این بود که به خواننده بنمایانم که به روش مرسوم زمانه قصدم جانبداری از کسی به هر قیمتی و با هر وسیله یی و بردن او به عرش نیست و کوبیدن و له کردن و به خاک سپردن رقیب.

۲)

اما جار و جنجالی که با برکناری آقای علی دایی سرمربی اسبق تیم ملی فوتبال و انتصاب آقای محمد مایلی کهن سرمربی سابق تیم ملی فوتبال به راه افتاد، اگر گوش فلک را کر نکرد توجه مرا به خودش جلب کرد؛ از گذاشتن و مونتاژ کردن تصویر آقای علی دایی به جای آن عکس مشهور ناپلئون بناپارت گرفته تا چاپ اعلامیه ترحیم برای ایشان و نامه نگاری آقای مایلی کهن و گذاشتن کاریکاتوری از آقای مایلی کهن در کنار کاریکاتوری از خانم رکسانا صابری در صفحه اول یکی از روزنامه های اصلاح طلب.

۳)

به یاد نامه های آقای دکتر عبدالکریم سروش افتادم. آن زمانی که نثر آقای دکتر سروش تا مدت ها برای من الگویی بود و آرزو داشتم بتوانم همانند ایشان بنویسم. از نثر آقای دکتر سروش و توانایی ایشان در نوشتن سخن می گویم بی آنکه بخواهم از عقیده ایشان دفاع کنم یا به آن بتازم؛ آن را قبول داشته باشم یا رد کنم. تا اینکه معلمی مهربان در کلاس ادبیات در دانشکده به ما آموخت نویسنده نباید شاخ و برگ زیادی به نوشته اش بدهد. گفت؛ «یا می خواهید به مخاطب پیامی بدهید یا نمی خواهید. اگر می خواهید، مقصودتان را کاملاً صریح و روشن بگویید تا به سادگی مخاطب آن را بفهمد و بگیرد و هیچ به خطا نرود. اگر هم نمی خواهید پیامی بفرستید بهتر است ننویسید. خواننده نباید اسیر قالب پیام نویسنده شود.» نثر آقای دکتر سروش کجا و نوشته آقای مایلی کهن کجا.

۴)

همانند اکثر خوانندگان روزنامه اول چشمم به عنوان خبر افتاد؛«سرمربی تیم ملی با ادبیاتی توهین آمیز سرمربی استقلال را خطاب قرار داد».

وقتی نامه را خواندم از مهارت نویسنده که توانسته بود به خوبی مقصود و منظورش را بیان کند تعجب کردم. بی پرده می گویم هیچ گمان نمی کردم ورزشکاری بتواند دست به قلم ببرد و مقصودش را به وضوح بیان کند. نامه را چندین بار خواندم. «توهین» مرا به یاد دادگستری و دادگاه رسیدگی به جرائم مطبوعاتی انداخت. آن ادعایی که فلان نشریه یا نویسنده با گفتن و نوشتن چنین و چنان مقاله یا ترسیم تصویری بد توهین کرده است یا اذهان عمومی را مغشوش. به یاد بحث ها و جدل های شغلی یا خانوادگی افتادم که کسی دیگری را متهم می کند با گفتار یا رفتارش به او توهین کرده است. به یاد قضاوت های عجولانه خودمان افتادم که چگونه قول یا فعلی توهین تلقی می شود و با چه ملاک و معیاری توهین سنجیده می شود. آیا کلمات فی نفسه مدنظر قرار می گیرند و هیچ نظری به قصد گوینده و نویسنده و شرایط و اوضاع و احوال محیطی که این عمل در آن رخ داده است، نمی شود. یا قصد گوینده و شرایط و اوضاع و احوال را باید درنظر گرفت یا همه را با هم؟ متاسفانه قضاوت های ما «عینی» نیست. ملاک و معیاری ندارد. قضاوت هایمان «شخصی» است. «هر کسی از ظن خود» بدون آنکه به درون رود و جست وجوی اسرار و کشف علت کند اظهارنظر می کند. قانونگذار، مدعی، دادستان، قاضی و مامور اجرای حکم خودمان هستیم و از این گذشته به خود حق می دهیم بر سر هر کوی و برزن کوس رسوایی متهم - خصم بیچاره - را بکوبیم و برای مظلومیت خودمان تبلیغ کنیم. افسوس،

۵)

نامه را بارها خواندم. بدون توجه به توصیفی که دیگران از آن کرده اند که آقای محمد مایلی کهن توهین کرده است. در نامه اش اصولاً اشکالی ندیدم؛ به جز چند کلمه کوتوله، گنده باقالی، شعبان بی مخ ها و نوچه. اگر به جای کوتوله می نوشت حقیر یا کوچولو یا ریزه یا فسقلی، به جای گنده باقالی می نوشت ببر کاغذی یا مترسک و به جای شعبان بی مخ به روش مرسوم اراذل و اوباش به کار می برد یا می نوشت جاهلان آیا باز هم کسی مدعی می شد کلماتش توهین آمیز بوده است؟ اینها اکثراً کلماتی است که هر روز به کار می رود، برای اشاره به کسانی که رفتار و گفتارشان سالیان سال است مانع شده تا زنان و دختران علاقه مند به فوتبال به ورزشگاه بیایند چه کلماتی باید به کار برد؟ آیا به این اندیشیده اید؟ آیا کلماتی دیگر غیر از آنچه بدان ها اشاره کردم می توان به کار برد؟

اگر در خیابان در مجامع عمومی گوش تیز کنیم مردم از این اصطلاحات به کار نمی برند؟ قبول دارم در نثر معیار اگر این کلمات به کار رود اشکال دارد چون فرهیختگان و دانشگاهیان راستین این کلمات را به کار نمی برند. اما اینها مگر چند درصد جامعه را تشکیل می دهند؟ سوالم را این گونه تکرار می کنم که کلمات مودبانه برای بیان مقصود یعنی اشاره به آن اشخاصی که مخاطب نویسنده بودند، چیست؟

۶)

«دادخواهی حق مسلم هر فرد است.» هر کس حق دارد به رفتار دیگران اگر آن را نامناسب و غیرعادلانه دید اعتراض کند. بسته به رنجی که معترض دیده است درجه اعتراض فرق می کند. یکی در برابر مجلس خودش را می سوزاند، یکی دیگر نامه یی می نویسد و در آن گوشه و کنایه یی به مخاطب می زند. اصولاً هر معترضی باید ادب و هنجارهای مرسوم جامعه را رعایت کند اما اگر کارد به استخوان آدم رسید آیا توقع داریم ملاحظه دیگران را بکند؟ ملاحظه کسانی را که هیچ اعتنا و ملاحظه یی به معترض نکردند که عالماً عامداً به او فحش داده اند. وقتی نامه دوم ایشان نوشته شد از دوستی فوتبال دوست پرسیدم شعار مقدس توپ تانک فشفشه یعنی چه؟ گفت بعد از آن فحش های کشدار می دادند و دیگر به من نگفت چه می گفتند.

بهترین داور و قاضی کسی است که خودش را به جای متهم بگذارد و بسنجد که اگر به جای متهم بود چگونه رفتار می کرد. واکنش آدم معمولی و معقول در مواجهه با رفتاری که با آقای مایلی کهن شد به نظر شما چیست؟ چشم هایش را می بندد و خودش را به کوچه علی چپ می زند؟ بحثی اخلاقی طرح می کند که آن رفتار پسندیده نیست و شأن گوینده را به وی تذکر می دهد؟ کتک کاری راه می اندازد و با همان وزن و لحن شروع به سر دادن شعار می کند؟ راه دادگستری را در پیش می گیرد و از یک ورزشگاه شکایت می کند؟

در اینکه در رفتار و گفتار باید ادب را رعایت کرد هیچ تردیدی نیست و من هم به هیچ وجه قصد ترویج بی ادبی را ندارم. اما این حکم عقل و اخلاق وقتی مواجه با رفتار آزاردهنده یک ورزشگاه مملو از آدم می شویم، به هر روزنامه یی که نظر کنیم نوشته هایی در مذمت انتخاب آقای مایلی کهن به مقام سرپرستی تیم ملی در آن چاپ شده و اگر برنامه های ورزشی صدا و سیما را بنگری هم کلی حرف و حدیث وجود دارد، آیا به سادگی قابل اجرا است؟

۷)

چرا توقع داریم هر نوشته یی با منشآت قائم مقام فراهانی پهلو بزند و در آن نوشته شود؛ «مخدوم مهربان من، قربان وجود مبارکت شوم، احتراماً به استحضار می رسانم...»

پر از حرف هایی باشد که در دل هیچ اعتقادی به آنها نداریم و هیچ به معنای آن نیندیشیده ایم. چرا همیشه باید آن گونه بنویسیم که مبادا به مقامی رسمی گزک بدهیم که به بهانه حفظ منافع عموم، حفظ احساسات و ارزش های مقبول جامعه به میدان بیاید و خودی نشان دهد و اصل موضوع را از بیخ و بن بر کند. چرا نباید با یکدیگر رک صحبت کنیم؟ چرا نمی توانیم از همدیگر گله کنیم؟ چرا ما ایرانیان در لفافه صحبت می کنیم و برای آنکه حرفی بزنیم باید انواع و اقسام ملاحظات را در نظر بگیریم و مقدمه چینی کنیم؟ لطفاً به این کمی بیندیشید که آیا بجاست و می شود از آدم رنجیده- شخص خاصی مد نظرم نیست- بخواهیم با زیباترین کلمات با مخاطب سخن بگوید. به گونه یی سخن نگوید که مبادا طبع لطیفش آزرده شود؟

۸ )

شگفت زده شدم از کسانی که به قول معروف آقای مایلی کهن را نقد کردند که چرا دوباره سرمربی تیم ملی شده است. ایشان که قبلاً آزموده شده اند و موفق نبوده اند چرا از کسی یا کسانی که ایشان را انتخاب کردند این سوال نشد؟ چرا نیاموخته ایم به کنه مسائل و مشکلات نگاه کنیم و فقط دنبال ظاهر هستیم؟ چرا کسی نپرسیده اشکال کار کجاست؟ آیا اگر این شخص برود دیگری بیاید وقتی برنامه یی در کار نباشد مشکل حل می شود؟ این که می آید چگونه کار می کند؟ چه اشکالی در کار مدیر و مربی سابق بود؟ آیا اشکال فقط در سرمربی بود و اعضای تیم هیچ اشکالی نداشتند؟ چرا به کسانی که کارشان فقط وارد کردن یک توپ به داخل دروازه حریف است هیچ نگفتند و فقط باید سرمربی را که از کنار میدان کار آنها را تماشا می کند برکنار کرد؟ آیا در این دیار نمی توان تیمی دیگر انتخاب کرد که بتوانند «بازی» کنند و اصطلاحاً هر روز «حاشیه سازی» نکنند؟ مگر بازی فوتبال در سطح ملی کشف داروی ایدز است یا شکافتن هسته اتم یا به هوا فرستادن ماهواره که فقط چند نفر به خصوص می توانند این کار را بکنند؟ چرا عرصه یی ایجاد نمی کنیم که آن اشخاص محترم یا به قول دوستی نسبتاً محترم، فوتبال دوست حاضر در ورزشگاه وارد میدان شوند و بازی کردن را به بازیگرنماها و مربی شان نشان دهند. مرا ببخشید تا هم نوآمدگان بتوانند خودی نشان بدهند و به قول معروف از بیرون گود لنگش کن لنگش کن نگویند و بفهمند یک من ماست چقدر کره دارد و از سوی دیگر آنها که در میدان بوده اند و از بسته بودن محیط استفاده کرده اند و بر منصب فعلی با قدرت تمام نشسته اند، بدانند که اگر مفید نبودند باید بدون هیچ جار و جنجالی میدان را ترک کنند. رفتار صحیح و شایسته سالاری را به جوانان اگر نمی توانیم در کلاس درس بیاموزیم اجازه بدهید در میدان ورزشی نشان دهیم.

۹)

می خواهم بپرسم آیا بار اول است که در دیار ما مدیری یا مربی که قبلاً در جای دیگر امتحان داده است، ناموفق بوده و به جای آنکه از عرصه کنار برود کار دیگری در جای دیگری به او سپرده اند؟ آیا سرمربی تیم ملی تنها کسی است که کارکردش به نظر عده یی ناخوشایند و ناموفق آمده است و باید از عرصه خارج شود تا فضا برای دیگران ایجاد شود؟ پیشتر از این عزل و نصب ها نشده است؟ چرا آنجا کسی اعتراض نمی کند یا کاریکاتوری از آن کس که سابقاً برکنار شده و از آزمون ناموفق بیرون آمده نمی کشد؟ «گر حکم کنند که مست گیرند/ در شهر هر آن که هست گیرند». چرا آقا یا خانم کاریکاتوریست یک بار هم که شده تصویری از خودش در روزنامه نمی کشد تا دیگران ببینند نظر کاریکاتوریست نسبت به خودش چگونه است؟ چرا ما کور عیوب خود هستیم و بینای دیگران؟ آیا در مدینه فاضله زندگی می کنیم؟ آیا همگان خوب هستیم، همه چیز در همه جا درست است اما فقط یک محمد مایلی کهن دوباره انتخاب شد و نظم کائنات را بر هم زد؟ چرا از سرسلسله نمی پرسیم چرا اینچنین انتخابی کردی؟ چگونه اطمینان داری که انتخابت درست است؟ از کجا معلوم زیر حرف هایی که زدی نمی زنی و تشخیصت درست است؟ می خواهم بپرسم مگر سرمربی تیم ملی فوتبال یا دیگر ورزشکاران محترم دیپلمات هستند که توقع داشته باشیم مراقب باشند با چه کسی دست بدهند، با که ندهند؟ جواب سلام چه کسی را بدهند، به چه کسی پشت کنند؟ چه کسی را در آغوش بگیرند و به مجلس یادبودش دوان دوان بروند یا در کنارش بایستند و عکس یادگاری بگیرند؟ نامه بنویسند یا ننویسند؟ «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل،»

کدام مربی ورزش در میدان مسابقه یا در باشگاه با شاگرد خودش به صیغه دوم شخص جمع و با خواهش و تمنا سخن می گوید؟ شماره ۱۰ لطفاً بزرگواری کنید و بدوید، شماره ۱۰ بدو، صیغه یی و لحنی است مرسوم و خواهش و تمنا کردن های چاپلوسانه تصنعی و نامرسوم.

۱۰)

اگر قرار است رفتار و گفتار کسی را ارزشیابی کنیم به یاد داشته باشیم اول قاعده رفتار را بیابیم بعداً بی طرفانه با در نظر گرفتن شرایط و اوضاع و احوال چنین کاری کنیم.

در لحن و نوشته آقای مایلی کهن صداقتی دیدم که در لحن و نوشته بسیاری از مردم متاسفانه نمی بینم.

گیرم که ایشان کارش بد بوده و توهین کرده باشد و من هم آبروی خودم را با این اظهارنظر برده ام اما می خواهم توجه شما را به یک نکته جلب کنم. تا جایی که من خبر دارم آقای محمد مایلی کهن اولین کسی است که در دیار ما از شغلی که پذیرفته بود کناره گیری کرد تا راه برای دیگران باز شود. علت این کناره گیری می تواند اعتراض مردم باشد یا زیرکی خودش یا ... این چندان اهمیت ندارد. همین مردی که صراحتاً گفت «دست کسی را نبوسیدم» می توانست مثل آن کسانی که وجود خودشان را برکت می دانند و باید بمانند تا خدمت کنند، محکم منصب خودش را نگه دارد و مخالفان و منتقدان خودش را تهدید کند که مراقب خودشان باشند اما محمد مایلی کهن چنین کاری نکرد، بر سر هیچ کس منت نگذاشت و از میدان کناره گرفت.

همین حرکتی به جلوست. آفرین.

محمد کاکاوند

مدرس دانشگاه