پنجشنبه, ۲۸ تیر, ۱۴۰۳ / 18 July, 2024
دعای باران...
به دلیل خشکسالی شدید، گروه کوچکی از کشاورزان محلی دور هم جمع شدند تا برای این معضل چارهای بیندیشند. در نهایت به این نتیجه رسیدند که از کشیش محل تقاضا کنند دعای باران را بخواند.
در روز موعود عدهای به کلیسا آمدند. جمعیت به صف وارد کلیسا میشد و کشیش هم به بیشتر آنان خوشامد میگفت. او در حین رفتن به سوی میز خطابه جلوی کلیسا بود تا مراسم رسمی را شروع کند که متوجه شد، اغلب مردم در حال گپ زدن با دوستانشان هستند. وقتی به میز خطابه رسید، به فکر افتاد حضار را به سکوت دعوت و مراسم دعا را شروع کند.
همان طور که چشمانش به جمعیت بود، ناگهان چشمش به دختری یازده ساله افتاد که بیسر و صدا در ردیف جلو نشسته بود. صورت او از ذوق و شوق میدرخشید. در کنار او یک چتر قرمز باز قرار داشت. زیبایی و معصومیت این دختر به قدری کشیش را تحت تأثیر قرار داد که بیاختیار لبخند بر لبانش آمد. در بین آن جماعت ، هیچ کس جز او با خودش چتر نیاورده بود.
نویسنده: باربارا رز
تعمیرکار درب برقی وجک پارکینگ
دورههای مدیریتی دانشگاه تهران
فروش انواع ژنراتور دیزلی با ضمانت نامه معتبر
مسعود پزشکیان ایران دولت چهاردهم محمدجواد ظریف دولت سیزدهم دولت علی باقری ترور ترامپ انتخابات پزشکیان رئیس جمهور رهبر انقلاب
هواشناسی سلامت پلیس راهور تهران قتل شهرداری تهران تب دنگی پلیس تعطیلی ادارات زلزله تیراندازی عزاداری محرم
قیمت خودرو قیمت طلا قیمت دلار واردات خودرو خودرو بازار خودرو حقوق بازنشستگان اربعین مالیات بازنشستگان سایپا سهام عدالت
عاشورا تلویزیون فرهاد مشیری سینما سینمای ایران دفاع مقدس فیلم صداوسیما لیلی رشیدی وزارت ارشاد
آزمون سراسری فناوری
دونالد ترامپ جو بایدن آمریکا رژیم صهیونیستی غزه ترامپ اسرائیل فلسطین جنگ غزه روسیه چین طوفان الاقصی
فوتبال پرسپولیس استقلال تراکتور علیرضا بیرانوند سپاهان رئال مادرید باشگاه پرسپولیس نقل و انتقالات مهدی طارمی لیگ برتر ایران نقل و انتقالات لیگ برتر
هوش مصنوعی سرعت اینترنت تیک تاک ناسا اینترنت شیائومی اپل ربات سامسونگ
دیابت رژیم غذایی گرمازدگی کاهش وزن نوشابه خیار افسردگی صبحانه