پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

ذلت پهلوی ها در برابر دخالت انگلیس


ذلت پهلوی ها در برابر دخالت انگلیس

تأثیر حضور مستشاران, کارشناسان و جاسوسان بیگانه در پیشبرد اهداف استعمارگران از دهها لشکر نظامی مجهز به جنگ افزار مدرن بیشتر است این عناصر, به واقع رکن اصلی استعمار در قرون اخیر محسوب می شوند

تأثیر حضور مستشاران، کارشناسان و جاسوسان بیگانه در پیشبرد اهداف استعمارگران از دهها لشکر نظامی مجهز به جنگ‌افزار مدرن بیشتر است. این عناصر، به واقع رکن اصلی استعمار در قرون اخیر محسوب می‌شوند. تاریخ ایران قبل از انقلاب اسلامی نیز هیچ‌گاه از گزند نفوذ این گونه عناصر بیگانه در امان نبوده و مصونیت نداشته است. در این میان انگلیسی‌ها پیشتاز نفوذ استعماری در ایران هستند و در این ویژگی سردمدار قدرتهایی بوده‌اند که از دور یا نزدیک دستی بر آتش سلطه‌جویی و استیلاطلبی در کشور داشته‌اند. دخالت آنان به ویژه در دوران قاجار و سپس پهلوی به اوج رسید و سبب اجرای طرحها و نقشه‌های آنها در سیستم اداری، فرهنگی و اجتماعی ایران گردید.

مقاله حاضر، گزارش مستندی از مهمترین فرازهای دخالت انگلیس در امور داخلی ایران در سالهای حکومت پهلوی است که از منابع مختلف گردآوری شده است.

● فرد مناسب چگونه انتخاب شد؟

«رضاخان یک عامل انگلیس بود و در این تردیدی نیست. کودتای ۱۲۹۹ طبق اسنادی که دیده‌ام و یا شنیده‌ام، در ملاقات ژنرال آیرونساید انگلیسی با رضا، در حضور سیدضیاءالدین برنامه‌ریزی شد و پس از آنکه کودتا صورت گرفت، قریب پنج سال طول کشید تا رضاخان به سلطنت رسید. در این مدت رضاخان سردار سپه و وزیر جنگ و نخست‌وزیر شد. شاپور جی روزی کتاب محرمانه‌ای را به من نشان داد که در یک بند آن نوشته شده بود: «نایب‌السلطنه هندوستان (قائم‌مقام دولت انگلیس) می‌خواست فرد مناسبی را برای ادارة ایران پیدا کند و به دستور او، پدر شاپورجی، این فرد را که رضاخان بود، پیدا کرد و به نایب‌السلطنه معرفی نمود.

منظور شاپورجی این بود که سلطنت پهلوی به دست پدر او تأسیس شده است...»(۱)

● چه کسی آورد و چه کسی برد؟

«... خاطر دارم سردار سپه رئیس الوزرای وقت در منزل من با حضور مرحوم مشیرالدوله و مستوفی‌الممالک و دولت‌آبادی و مخبرالسلطنه و تقی‌زاده و علاء اظهار داشت که: «مرا انگلیس آورد و ندانست که با کی سر و کار پیدا کرد.» آن وقت نمی‌شد در این باب حرفی زد، ولی روزگار آن را تکذیب کرد و به خوبی معلوم شد، همان کسی که او را آورد، چون دیگر مفید نبود، او را برد...»(۲)

● آیرون ساید و رضاخان

سیدضیاءالدین پیوست، تا کودتایی را به راه اندازند و حکومت جدیدی به پادشاه ضعیف قاجار، تحمیل کنند. رضاخان، طرفدار انگلیسی‌‌ها بود. وزیرمختار انگلیس در تهران، به سادگی به شاه قاجار اظهار داشت که باید با او (رضاخان) همکاری کند. او نیز همین کار را کرد. آیرون ساید که در این هنگام کشور را ترک کرده بود، در دفتر خاطراتش نوشت: تصور می‌کنم همه مردم چنین می‌اندیشند که من کودتا را طرح و رهبری کردم. گمان می‌کنم، اگر در معنای سخن دقیق شویم، واقعاً من این کار را کرده‌ام...»(۳)

● پلکان ترقی رضاخان

«انگلیسی‌‌ها در این فکر بودند که آدمی قوی را بر تخت سلطنت ایران بنشانند که خود بتوانند با او کنار آیند. برای انگلیسی‌‌ها پذیرفتن اینکه نفوذشان مداوماً در گرو مذاکرات با رؤسای قبایل باشد، مشکل بود. سرهنگی اهل بریتانیا که در خاورمیانه به مأموریت آمده بود، با فرماندة قزاقان ایران آشنا شد و او را به دولت متبوع خود به عنوان ناجی و راه‌حل مسئله معرفی کرد.

این شخص که نامش رضاخان بود، به تدریج پلکان ترقی را پیمود. زمانی که به وزارت جنگ منصوب شد، ندای جمهوری‌خواهی سر داد، و وقتی زمان آن رسید که تاج بر سر بگذارد، چنان تعارف و تکلف نشان داد که گویی فقط به ضرب «استدعای عاجزانه» مقام پادشاهی را خواهد پذیرفت.(۴)

● پرهیز رضاخان از مذاکره حضوری با انگلیسی‌ها

رضاخان و مقامات انگلیسی واسطه‌هایی داشتند که یکی از آنها خان اکبر و دیگری پدر شاپورجی بود. سردار اسعد بختیاری، که مدتی وزیر جنگ رضا بود، نیز با سفارت انگلیس تماس داشت و شاید او هم مدتی از همین واسطه‌ها بوده است. رضا فوق‌العاده دقت می‌کرد که به طور علنی با انگلیسی‌ها تماس نداشته باشد و حتی در میهمانی‌های دربار شرکت نمی‌کرد. اگر مطلب رسمی مهمی بود، نخست‌وزیر را مأمور ملاقات با سفیر انگلیس می‌کرد. ملاقات نخست‌وزیران رضاخان با سفیر انگلیس در مسائلی خیلی مهم بود، مانند تهیه سلاح و مسائل نفت.(۵)

● دخالت علنی انگلیس در امور داخلی ایران

علی‌رغم اینهمه مشکلات، متفقین که حتی حقوق ارتشیان خود را از پول ایران پرداخت می‌کردند، خواستار آن شدند که پول رایج بیشتری چاپ شده به جریان افتد. قوام پیش از این، از گردن نهادن به این کار خودداری کرده بود، و توضیح داده بود که مجلس هرگز با این طرح موافقت نخواهد کرد. شاه بعدها می‌گوید: «بنابراین یک روز سفیر انگلیس به دیدن من آمد، از من خواست که مجلس را منحل اعلام کنم. پیشنهاد عجیبی توسط نمایندة یک قدرت خارجی بود!» شاه ابتدا از قبول این درخواست خودداری کرد. اما چند روز بعد، پس از آنکه نیروهای انگلیسی وارد پایتخت شدند، و آشوبهای اهالی را که به دلیل فقر و گرسنگی بود، سرکوب کردند، شاه ادعا کرد: «آنها مجلس را تهدید کردند که خواسته‌‌های آنها را برآورده سازد.»(۶)

● نفرت داخلی و خارجی از مداخلات انگلیس

دولت بریتانیا تنها انزجار درونی و مخفی مردم، و همچنین مخالفت روحانیون کشور، را در مقابل خود نداشت: مخالفتهای شدیدتر دیگری هم بود. سایر دول قدرتمند دنیا ـ از جمله روسیه و فرانسه و آلمان ـ با نقشة «تحت حمایت گرفتن ایران از طرف انگلستان» مخالفت شدید داشتند. این نقشه بر اساس دو عامل بود: ترس و فکر گسترش بریتانیا در خاورمیانه. ژنرال ارفع دیدگاه این دورة انگلیس را چنین جمع‌بندی می‌کند:

واضح بود که اگر ایران با بودجة ناچیزی که داشت، به حال خود گذاشته می‌شد، بدون امکانات، بدون پول، بدون نیروی نظامی ـ و با یک دولت مرکزی ضعیف، به زودی طعمه‌ای برای قوای خودمختار می‌گشت که همواره در شکل رؤسای طوایف گوناگون و درگیر در ایران وجود داشتند؛ یا در دست عناصر انقلابی چپ‌گرا می‌افتاد که به تازگی در شمال کشور ظاهر شده بودند، در این صورت احتمال داشت کشور در چنگ بلشویسم کشیده شود و جمهوریهای کمونیست به خلیج فارس، کشورهای خاورمیانه و هندوستان راه یابند.

بنابراین آنچه به نظر می‌رسید موردنیاز است، یک دولت مرکزی قدرتمند در ایران بود که به نحو احسن متمایل به خواسته‌های انگلیس باشد.(۷)

● ورود همزمان سه ارتش بیگانه

اعتماد رضاخان برای انگلیسی‌ها که از درون دربار او اطلاعات دقیق داشتند و از گرایش‌های او به آلمان مدارک مستند داشتند، کافی نبود. منصور در ملاقات نیمه دوم مردادماه ۱۳۲۰ گفت که انگلیسی‌ها می‌گویند اگر شاه راست می‌گوید برای ابراز حسن نیت خود این ۶۰۰ کارشناس آلمانی را با خانواده‌‌هایشان ظرف ۴۸ ساعت اخراج کند! رضاخان نیز ظرف ۲۴ ساعت کارشناسان آلمانی را، که در استان‌های مختلف کار می‌کردند، جمع‌آوری کرد و با اتوبوس از راه ترکیه اخراج کرد و از سفارتخانه‌های متفقین هم خواست که با اعزام نماینده بر خروج آنها نظارت کنند! ظاهراً مسئله حل شده بود و رضاخان تصور می‌کرد که خطر عزل او توسط متفقین منتفی شده است ولی در ملاقات بعد، منصور مسئله کمک‌رسانی به شوروی را مطرح کرد و گفت که سفرای سه‌گانه می‌گویند چون آمریکایی‌ها می‌خواهند مقادیر زیادی سلاح به شوروی کمک کنند، لذا باید خطوط ارتباطی و راه‌آهن ایران در اختیار سه کشور قرار گیرد. رضاخان پاسخ داد که من نه فقط این کار را انجام می‌دهم، بلکه بیش از این نیز با آنها همکاری می‌کنم و مراقبت این راه‌ها را عهده‌دار خواهم شد و حفاظت کامل محموله‌های متفقین را تضمین می‌کنم! منصور پاسخ رضاخان را به متفقین اطلاع داد و چنین جواب آورد که آنها خود می‌خواهند حفاظت راه‌ها را به دست داشته باشند (متن این مذاکرات را مرتباً ولیعهد برای من منتقل می‌کرد). رضاخان که چنین دید سرریدر بولارد وزیرمختار انگلیس و اسمیرنوف سفیر شوروی را به کاخ سعدآباد دعوت کرد و نظر قطعی آنها را خواست. پاسخ همان بود که ارتش‌های سه‌گانه دوستانه وارد ایران خواهند شد و تأمین جاده‌های ارتباطی را رأساً به دست خواهند گرفت. ولیعهد برای من گفت که رضاخان با ناراحتی گفته بود من که چندین سال این مملکت را امن نگه داشتم چگونه نمی‌توانم چند راه را برای شما امن نگه دارم؟ آنها پاسخ داده بودند که طرح ورود ارتش سه کشور به ایران تصویب شده است و از دستشان کاری برنمی‌آید!(۸)

● نقش قوام‌الملک در رفتن رضاخان

قوام‌الملک فقط در کارهای بزرگ با انگلیسی‌ها مستقیماً صحبت می‌کرد. مثلاً در روز ۴ شهریور، رضاخان پس از ملاقات با فروغی، که به او گفت حتماً باید ایران را ترک کند، خواست مجدداً شانسش را آزمایش کند. او از قوام، که در این روزها همیشه او را در کنار خودش نگاه داشته بود، خواست که با وزیرمختار انگلیس تماس بگیرد. قوام‌الملک تلفن کرد و سرریدر بولارد به خانه‌اش رفت. به او گفته بود که رضا چنین درخواستی کرده است، چه جوابی بدهم؟!‌ بولارد می‌گوید که باید برود و هیچ‌کاری نمی‌شود کرد! در مسئله انتقال املاک رضاخان به محمدرضا، چون قوام مأمور انجام این کار بود، مشخص بود که نظر انگلیسی‌ها این است، و لذا رضاخان هم به سرعت امضاء‌ کرد. بعدها، به وسیله قوام‌الملک انگلیسی‌ها خواستند که در کاخ مادر محمدرضا (ملکه مادر) نفوذ کنند. او ترتیب کار را داد، که مادر محمدرضا چند زن و مرد شیرازی را بپذیرد و هر کدام زرنگ‌تر بود، نزد تاج‌الملوک می‌ماند و اخبار جمع می‌‌کرد. یکی از آنها ماندگار شد و او با مأمور اطلاعات سفارت در خانه قوام شیرازی یکدیگر را ملاقات می‌کردند.(۹)

● نقش انگلیس در تبعید رضاخان

جمعه ۵ نوامبر ۱۹۷۶ ـ ۱۴ [آبان ۱۳۵۵]: امروز ناهار را با «جان راسل» صرف کردم که در کمپانی «رولزرویس» کار می‌کند و قبلاً معاون سفارت انگلیس در تهران بوده است.

راسل ضمن ناهار تعریف می‌‌کرد: «موقعی که در تهران بودم، یک روز به شاه گفتم: آیا شما انگلیسیها را به خاطر تبعید کردن پدرتان بخشیده‌اید یا نه؟ و شاه جواب داد:

«نکند فکر کرده‌اید که من اصلاً متوجه ماجرا نبوده‌ام وگرنه مسئله بخشش یا فراموشی مطرح نیست.»(۱۰)

● سیاستهای انگلیسی در هنگام انتخاب محمدرضا برای پادشاهی

ترات، تلویحاً ولی به نحو گویایی، می‌گفت که ما اگر سلطنت را می‌پذیریم، محمدرضا تنها کاندید ما نیست، ما افراد دیگری را نیز در خانواده پهلوی داریم! منظورش این بود که به محمدرضا بفهماند که تو که با پدرت در کنار آلمان‌ها قرار گرفتی و به ما خیانت کردی،‌ حالا صحیح نیست که انتظار داشته باشی استفاده‌اش را ببری!‌ در واقع منظور تهدید بود و محمدرضا هر کاری از دستش برمی‌آمد برای تضمین دادن به انگلیسی‌ها انجام داد. فقط علیرضا نبود، از عبدالرضا هم نام می‌بردند. ولی طبیعی بود که به دلایلی روشن انگلیسی‌ها قلباً محمدرضا را بر علیرضا و عبدالرضا ترجیح می‌دادند و مهم‌ترین دلیل همان تفاوت شخصیت محمدرضا و انعطاف‌پذیری او بود.(۱۱)

● تلاشهای محمدرضا جهت به دست گرفتن سلطنت و فعالیتهای انگلیس

ژنرال فردوست در کتاب خود، ماجرای شهریور ۱۳۲۰ و رایزنی‌هایی که به دستور محمدرضا ولیعهد وقت بین دربار و سفارت انگلستان برای انتخاب محمدرضا به مقام سلطنت انجام داده است، را چنین شرح داده است:

«بعد از ظهر یکی از روزهای نهم یا دهم شهریور، محمدرضا به من گفت: «همین امروز به سفارت انگلیس مراجعه کن. در آنجا فردی است به نام «ترات» که رئیس اطلاعات انگلیس در ایران و نفر دوم سفارت است. او در جریان است و درباره وضع من با او صحبت کن.»

محمدرضا اصرار داشت که همان روز آن کار را انجام دهم. من نمی‌دانم نام «ترات» را چه کسی به او داده و تماس با او را چه کسی پیشنهاد کرده بود. شاید فروغی، شاید قوام شیرازی و شاید کس دیگر.

من به سفارت انگلیس تلفن کردم و گفتم: از طرف ولیعهد پیغامی دارم. او از این موضوع استقبال کرد و گفت: «همین امشب، دقیقاً‌ رأس ساعت ۸ به قلهک بیا و در مقابل سفارت منتظر من باش.»

... به هم که رسیدیم، به فارسی سلیس گفت: «اسمتان چیست؟» گفتم:... گفت: «منهم ترات» بلافاصله پرسید: «موضوع چیست؟» گفتم: «ولیعهد مرا فرستاده و نام شما را به من داده، تا با شما تماس بگیرم و بپرسم: وضع او چه خواهد شد و تکلیفش چیست؟

ترات مقداری صحبت کرد و گفت: «محمدرضا طرفدار شدید آلمان‌ها است، و ما از درون کاخ، اطلاعات دقیق و مدارک مستند داریم. او دائماً به رادیوهایی که در ارتباط با جنگ است، به زبان انگلیسی، فرانسه‌ و فارسی گوش می‌دهد و نقشه‌ای دارد که خود تو، پیشرفت آلمان در جبهه‌ها را در آن نقشه برای او با سنجاق مشخص می‌کنی!»

... من به سعدآباد بازگشتم و جریان را به محمدرضا گفتم. او شدیداً جا خورد و تعجب کرد که از کجا می‌داند من به رادیو گوش می‌کنم و یا نقشه‌ای دارم و غیره!

گفتم: خوب، اگر اینها را ندانند، پس فایده‌شان چیست؟ محمدرضا گفت: «حتماً کار این پیشخدمت‌ها است.» گفتم: حالا کار هر کسی هست، شما به این کاری نداشته باشید. برداشت شما از اصل مسئله چیست؟

محمدرضا گفت: «فردا اول وقت با «ترات» تماس بگیر و با او قرار ملاقات بگذار و بگو که همان شب با محمدرضا صحبت کردم و گفت که: نقشه را بر می‌‌دارم و از بین می‌برم و رادیو هم دیگر گوش نمی‌کنم، مگر رادیوهایی که خودشان اجازه بدهند گوش کنم.»

«شب بعد، به همان ترتیب، با ترات ملاقات کردم و پیام محمدرضا را گفتم: ترات گفت: «خوب است. ببینم که آیا او در این بیانش صداقت دارد،‌ یا نه؟

همان شب من جریان ملاقات دوم را به اطلاع محمدرضا رساندم. او بلافاصله رادیو را کنار گذاشت و دستور داد که نقشه و ریسمان و سنجاق و... را جمع‌آوری کنم و گفت که دیگر در اطاق من، از این چیزها نباشد و بلافاصله هم از من خواست که به ترات تلفن کنم! ...

خیلی دلواپس بود و شور می‌زد. می‌خواست هر چه زودتر تکلیفش روشن شود و در عین حال از علیرضا (برادر ناتنی‌اش) وحشت داشت و می‌ترسید که انگلیس‌ها او را روی کار بیاورند!...

فکر می‌کنم چهار یا پنج روز بعد از اولین ملاقات بود که ترات گفت: «امشب همانجا بیا!» سر قرار رفتم. ترات گفت: «محمدرضا پیشنهادات ما را انجام داده و این خوب است. البته ما نمی‌گوییم به هیچ رادیویی گوش ندهد. به هر رادیو که دلش می‌خواهد گوش بدهد، ولی مسئله نقشه برای ما اهمیت دارد که این چه علاقه‌ای است که او به پیشرفت قوای آلمان داشت!‌ به هر حال، یک اشکال پیش آمده، روسها صراحتاً مخالف سلطنت هستند و خواستار رژیم جمهوری در ایران می‌باشند. آمریکاییها هم بی‌تفاوتند و می‌گویند برای ما فرقی نمی‌کند که در ایران جمهوری باشد یا سلطنت، بیشتر به جمهوری راغبند. ولی خود ما به سلطنت علاقمندیم. به دلایلی که آمریکایی‌ها متوجه نیستند. ولی روسها دقیقاً متوجه‌اند!

آمریکایی‌ها نمی‌دانند که در جمهوری ایران برای آنها مشکلات جدیدی پیش خواهد آمد. لذا من باید نخست با آمریکایی‌ها صحبت کنم و آنها را توجیه کنم و زمانی که مسئول مربوطه قانع شد، کفة ما سنگین می‌شود و دو نفری به سراغ روسها خواهیم رفت. این بحث طبعاً چند روزی طول می‌کشد ولی شما طبق معمول، هر روز تلفن کن!»(۱۲)

● نقش انگلستان در به قدرت رسیدن محمدرضا پهلوی

ماجرای دست نشاندگی محمدرضا، قابل پرده‌پوشی نبود. این مسئله در سنوات نخست سلطنت فرزند رضاخان موجب خفت وی و نفرت عمومی بود. رابرت گراهام در کتاب خود، موقعیت محمدرضا را چنین ترسیم می‌کند:

«کسی که دیده بود، پدرش توسط قدرتهای خارجی از کار برکنار شده و خودش (محمدرضا) به صورت عروسکی توسط همان قدرتها منصوب شده است...»

وی در فرازی دیگر آورده است:

«خطاهایی که رضاخان در قضاوتش مرتکب شده بود، به معنای آن بود که پسرش در ۲۱ سالگی به عنوان عروسک دست قدرتهای متفق بر تخت نشانده شد.»

ویلیام شوکراس، روزنامه‌نگار معروف انگلیسی طبق همان خصلت خاص روزنامه‌نگاری و برخلاف سیاستمداران انگلیسی، به صراحت نقش انگلستان در نصب محمدرضا بر مسند سلطنت را چنین شرح می‌دهد:

«... یک بار دیگر، لندن درباره فرمانروایی ایران تصمیم گرفت. اگرچه محمدرضا به عنوان ولیعهد و برای جانشین پدرش رضاشاه در موقعیتی مساعدتر تربیت شده بود، ولی لندن تأمل کرد.

اعضای کابینه انگلستان بازگشت یکی از افراد سلسله سابق قاجار به تخت سلطنت را مورد بررسی قرار دادند. متأسفانه معلوم شد که شخص موردنظر، یک کلمه هم فارسی بلد نبود. حتی در لندن نیز، این امر یک مانع بزرگ تلقی شد. پاره‌ای از مقامات انگلیسی، محمدرضا را شخصی می‌دانستند ضعیف و ترسو که دست در دست سفارت آلمان دارد. اما سرانجام آنها و روس‌ها تصمیم گرفتند خود او را بر تخت پدرش بنشانند و چنین استدلال کردند که: اگر او خواستهای آنان را انجام ندهد، همیشه می‌توان شخص دیگری را بجایش نشاند...

بدین سان شاه جدید سلطنت خود را در سایه تحقیرهای پدرش به عنوان عروسکی در دست انگلیس‌ها و روسها آغاز کرد...»

انگلیسی‌ها همه چیز را می‌دانند. او همیشه از قدرت انگلستان صحبت می‌کرد و مدعی بود که حتی پس از جنگ دوم نیز قدرت خود را حفظ کرده است.(۱۳)

● شاپور جی،‌ عامل انگلیس در حکومت محمدرضا شاه

شاپور جی بدون تردید برجسته‌ترین و مهم‌ترین مقام اطلاعاتی انگلیس در رابطه با ایران بود. او هیچ‌گاه شغل و سمت خود را در دستگاه انگلیسی‌ها نگفت و بیشتر از ایرانی بودن خود صحبت می‌کرد. ولی روشن است که اهمیت و مقام شاپورجی به خاطر پست و سمت نبود، بلکه به خاطر خصوصیات خود او بود. من در طول حیات خود کسی را ندیده‌ام که مانند شاپور جی نزد انگلیسی‌ها محرم و معتبر باشد. طبق گفته خودش، با ملکه انگلیس بسیار خودمانی بود و «ایادی» در یکی از سفرهای محمدرضا (که من نبودم) وی را در حضور ملکه انگلیس، خیلی صمیمی و خودمانی، دیده بود و به من گفت. باز طبق گفته خودش، در جلسات سالانه محمدرضا با رئیس کل MI-۶ که هر ساله موقع بازی‌های زمستانی در سوئیس برگزار می‌شد، حضور داشت و در تمام ملاقات‌ها و بحث‌ها شرکت می‌کرد. در سال ۱۳۴۹ (اگر اشتباه نکنم) که رئیس کل MI-۶ به تهران آمده بود خودم شخصاً دیدم که در کنار او می‌نشست و شدیداً مورد احترام او بود. به منظر من هیچ‌چیز سیاست انگلیس در رابطه با ایران برای شاپور جی مخفی نبود و او به همه اسرار دسترسی داشت.

مسلماً رؤسای MI-۶ ایران نمی‌توانستند تسلط شاپور جی را داشته باشند و او نقش هدایت‌کننده آنها را به عهده می‌گرفت. شاپور جی به طور مدام در ایران بود، در حالیکه مسئولین MI-۶ سفارت یک دوره ۴ ساله در ایران می‌ماندند و سپس به مرکز بازمی‌گشتند و البته ممکن بود بعدها نیز برای یک دوره ۴ ساله دیگر اعزام شوند. شاپورجی کار اینها را تسهیل می‌کرد و اگر ملاقات با فردی را لازم می‌دانستند، شاپورجی سریعاً ترتیب ملاقات را می‌داد و خود نیز حضور می‌یافت که مبادا فرد انگلیسی اشتباه کند.

شاپورجی پس از ازدواج محمدرضا با فرح، معلم انگلیسی فرح شد و هفته‌ای ۳ بار در کاخ حاضر می‌شد و به او انگلیسی درس می‌داد و سپس معلم انگلیسی پسر فرح (رضا) شد. در نتیجه، انگلیسی فرح خیلی خوب شده بود و به احتمال زیاد این رابطه آنها تا انقلاب هم ادامه داشت. با وجودی که شاپور جی از همه وقایع دربار اطلاع داشت، در ملاقات‌ها با من می‌خواست که از زندگی خصوصی گذشته و حال محمدرضا، زنان و اطرافیان او بیشتر و بیشتر بداند و به این بخش از اخبار علاقه وافر نشان می‌داد. سبک او این بود که خودش شروع به صحبت می‌کرد و چند اطلاع دقیق و دست‌نیافتنی از زندگی محمدرضا و اطرافیان او به من می‌داد که من نمی‌دانستم و برایم جالب بود و بعدها معلوم می‌شد که صحیح است. سپس می‌گفت: شما چه خبر دارید؟ من نیز آنچه می‌دانستم می‌گفتم. روش شاپورجی در بحث این بود که می‌گفت انگلیسی‌ها همه چیز را می‌دانند. او همیشه از قدرت انگلستان صحبت می‌کرد و مدعی بود که حتی پس از جنگ دوم نیز قدرت خود را حفظ کرده است.(۱۳)

● اعترافات شاه و نفوذ انگلیس و روسیه در ایران

شاه در کتاب «انقلاب سفید» فصل «اصلاح قانون انتخابات» در خصوص اعمال نفوذ بیگانگان در مهم‌ترین رکن کشور، اعترافی نموده است که قابل توجه می‌باشد:

«... بعد از رفتن پدرم (شهریور ۱۳۲۰) مدتی مدید، کارها در ظاهر به دست یک عده ایرانی، ولی در عمل، قسمتی به دست سفارت انگلستان و قسمت دیگر به دست سفارت روس انجام می‌گرفت، و به طوری که در کتاب «مأموریت برای وطنم» شرح دادم، صبح مستشار سفارت انگلستان با یک لیست انتخاباتی به سراغ مراجع مربوطه می‌آمد و عصر همان روز، کاردار سفارت روس با لیست دیگری می‌آمد... متأسفانه من بیست سال تمام از دوران سلطنت خودم، با چنین مجلس‌هایی سر و کار داشتم و همیشه می دیدیم که در آنها در برابرهر اقدامی اصلاحی که متضمن نفع اکثریت ملت بود، ولی به نحوی از انحاء به منافع اقلیت حاکمه لطمه می‌زد، سدی از مخالفت‌ها و کارشکنی‌ها پدید می‌آمد که آن اقدام را خنثی و بی‌اثر می‌کرد...»(۱۴)

● بررسی وضعیت مستشاران آمریکا توسط انگلیسیها

بعد از ناهار با کاردار انگلیس ملاقات کردم. اظهار داشت که وزارت خارجه‌اش مشغول بررسی وضع مستشاران آمریکایی در ایران است تا ببیند آیا می‌توان موقعیت مشابهی به نیروهای انگلیسی مستقر در خلیج فارس اعطاء کرد... آن وقت از تصمیم دولت ما برای خرید تانکهای اسکورپیون ابراز خشنودی کرد...(۱۵)

● مداخله انگلیسیها

گزارش دادم که انگلیسیها اجازه می‌خواهند به مدت سه روز پنج ساعت در روز هواپیماهای جاسوسی‌شان بین آستارا و ارومیه پرواز کنند. امیدوارند جابه‌جایی نیرو توسط ارتش سرخ در ماوراء قفقاز را تحت‌نظر بگیرند. شاه موافقت کرد.(۱۶)

● دستور انگلیسیها به شاه برای تبرئه منصور

در خلال محاکمه علی منصور روزی آقای ل. س که از عمال سرسپرده انگلیس بود و در سفارت انگلیس رفت و آمد داشت و بعد از واقعه سوم شهریور وزیر و وکیل تراش شده بود و نظریات سفارت را به اولیای امور بازگو می‌کرد به یکی از دوستان من گفته بود منصور مسلم تبرئه می‌شود چون سفارت می‌خواهد و تذکر داده بود که سفیر انگلیس سرلشکر الف. ح از آجودانهای شاه را خواسته و برای شاه پیغام داده بود که منصور باید تبرئه شود. چون از عمال ما بوده و از دولت انگلیس نشان دارد. آقای ل.س گفت سرلشکر پیغام سفیر انگلیس را به شاه داده و شاه متوجه شده و دیگر از آن اصرار و جدیتی که در محکوم شدن منصور داشت صرفنظر کرده بود. مسلم است که منصور سرسپرده انگلیسیها بود چون بعد از محاکمه چندی نگذشت وزیر پیشه و هنر و بعد رئیس‌الوزراء شد و در واقعه شهریور ۱۳۲۰ وظیفه نوکری خود را در خیانت به شاه و کشور خوب انجام داد و بعد هم به طوری که در یادداشتهای بعد خواهم نوشت استاندار خراسان و بعد استاندار آذربایجان، نخست‌وزیر، سفیر ایران در ترکیه، سفیر ایران در ایتالیا گردید. خلاصه دستور ارباب را به نحو کامل انجام داد. وقتی آقای ل. س این مطالب را به دوست من گفته بود. من در یی از جلساتی که برای کار اداری نزد مرحوم داور بودم جریان را به ایشان گفتم و اشاره کردم که علی منصور نه تنها تبرئه می‌شود بلکه باید بماند و خیانت خود را به کشور و شاه تکمیل نماید. مرحوم داور تعجبی نکرد. به هر حال همانطور که انتظار می‌رفت منصور با سلام و صلوات تبرئه شد و انتقام خود را از رضاشاه در زمان نخست‌وزیری در شهریور ۱۳۲۰ گرفت.(۱۷)

پی‌نویس‌ها:

۱ـ روحانی، فخر، اهرمهای سقوط شاه و پیروزی انقلاب اسلامی، چاپ اول، نشر بلیغ، ۱۳۷۰، جلد اول، صفحه ۱۶۴.

۲ـ روحانی، همان، صفحه ۱۶۵.

۳ـ روحانی، همان، ص ۱۶۲.

۴ـ روحانی، همان، صص ۱۶۳ و ۱۶۴.

۵ـ فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، چاپ هشتم، تهران، انتشارات اطلاعات، ۱۳۷۴، صفحه ۸۲ و ۸۳.

۶ـ لاینگ، مارگارت، مصاحبه با شاه، ترجمه: اردشیر روشنگر، چاپ اول، تهران، نشر البرز، ۱۳۷۱، صفحه ۱۰۵.

۷ـ لاینگ، همان، صص ۳۶ و ۳۷.

۸ـ فردوست، همان، صص ۸۸ و ۸۹.

۹ـ فردوست، همان، ص ۶۵.

۱۰ـ راجی، پرویز، خدمتگزار تخت طاووس، ترجمه: ح. ا. مهران، چاپ چهارم، تهران، انتشارات اطلاعات، ۱۳۶۵، ص ۳۵.

۱۱ـ فردوست، همان، صص ۱۰۵ و ۱۰۶.

۱۲ـ روحانی، همان، صص ۱۶۸ و ۱۶۹.

۱۳ـ فردوست، همان، صص ۲۹۴ و ۲۹۵.

۱۴ـ روحانی، همان، ص ۱۷۷.

۱۵ـ علم،‌ امیراسدالله، گفتگوهای من با شاه، ترجمه: گروه مترجمان انتشارات طرح نو، ۱۳۷۱، جلد دوم، صفحه ۴۷۷.

۱۶ـ علم، همان، ص ۷۳۹.

۱۷ـ گلشائیان، عباسقلی، خاطرات من یا گذشته‌ها و اندیشه‌های زندگی، جلد ۱، چاپ اول، تهران، انتشارات اینشتین، ۱۳۷۷، ص ۳۱۳.

۱۸ـ روحانی، همان، ص ۴۱۷.

۱۹ـ تفرشی، مجید، گزارشهای محرمانه شهربانی (۲۸ـ۱۳۲۷)، چاپ اول، سازمان اسناد ملی ایران، ۱۳۷۱، جلد دوم، ص ۳۰۶.

۲۰ـ تفرشی، همان، صص ۳۰۷ و ۳۰۸.

۲۱ـ طلوعی، محمود، بازی قدرت جنگ نفت در خاورمیانه، ترجمه محمود طلوعی، چاپ دوم، نشر علم، ۱۳۷۱، ص ۴۰۵.

۲۲ـ روحانی، همان، ص ۱۷۲.

۲۳ـ بهنود، مسعود، این سه زن (اشرف پهلوی، مریم فیروز، ایران تیمورتاش)، چاپ اول، تهران، نشر علم، ۱۳۷۴، ص ۱۲۵.

۲۴ـ بهنود، همان، ص ۱۵۱.

۲۵ـ تفرشی، همان، ص ۲۴۵.

۲۶ـ علم، همان، ص ۴۴۰.

۲۷ـ معتضد، خسرو، ناکامان کاخ سعدآباد، چاپ دوم، تهران، انتشارات زرین، ۱۳۷۵، جلد دوم، ص ۸۷۱.

۲۸ـ تفرشی، همان، صص ۳۴۲ و ۳۴۳.

۲۹ـ تفرشی، همان، صص ۲۰۶ و ۲۰۷.

۳۰ـ تفرشی، همان، صص ۳۳۳ تا ۳۳۵.

۳۱ـ نجاتی، غلامرضا، ماجرای کودتای سرلشکر قرنی، چاپ اول، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۷۳، صص ۶۱ و ۶۲.

۳۲ـ فردوست، همان، صص ۳۷۲ و ۳۷۳.

۳۳ـ فردوست، همان، ص ۳۹۱.

۳۴ـ اختریان، محمد، نقش امیرعباس هویدا در تحولات سیاسی اجتماعی ایران (بهمن ۴۳ـ مرداد ۵۶)، چاپ اول، انتشارات علمی، ۱۳۷۵، ص ۱۹۲.

۳۵ـ فردوست، همان، ص ۶۰۹.

۳۶ـ روحانی، همان، ص ۱۱.

۳۷ـ اختریان، همان، ص ۱۱۴.

۳۸ـ فردوست، همان، صص ۵۶۳ و ۵۶۴.

به نقل از:

۱ـ مستشاران و کارشناسان بیگانه

۲ـ دخالت خارجی‌ها در امور کشور

(از مجموع: با بیست‌ساله‌ها ـ مرکز بررسی اسناد تاریخ

منبع: مجله الکترونیکی دوران


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.