یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
سیاست ترجمه
ترجمه شکلی از تفسیر، تاویل، فهم و صورتی از رویارویی با دیگری است. حتی اگر قایل به گسست و شکافی میان خود و دیگری نباشیم همچنان سهم تفسیر، فهم و ترجمه به سان سویههای جداییناپذیر یک فرآیند واحد انکارناپذیر است، اما در نهایت، فرآیندی که از آن صحبت میکنیم ارتباط و نسبتی با امر تفکر برقرار خواهد کرد که گویی پیوندی ناگسستنی با فهم گذشته، خود و دیگری دارد. در واقع ترجمه برای اینکه واجد معنا باشد نسبتی با یک کنش - تفکر برقرار میکند که به یک امر کلی مربوط است. اما آنچه سیاست ترجمه را به ساحت یک کنش - تفکر میرساند، ارتباط با وضعیت است. مراد فرهادپور در کتاب «پارههای فکر» تاکید دارد: «هدف از طرح این ایده که ترجمه یگانه شکل حقیقی تفکر در دوران ماست، رجعت تفکر به وضعیت تاریخی و انضمامی بود و حرکت از نفی انتزاعی به نفی متعین.» از این رو پرسش اصلی در این است که ترجمه به معنای عام کلمه، چه نسبتی با تفکر برقرار میکند؟ اگر اهمیت ترجمه را بهعنوان شکلی از تفسیر و صورتی از تلاش برای فهم دیگری بپذیریم در این صورت تفکر و ترجمه چه نسبتی با هم برقرار کرده و سهم تفسیر و فهم و پیوند با ترجمه و آشفتگی آشکار در زبان ترجمه، بحران تفکر را تا چه حد به بحران زبان نزدیک میکند؟ آیا میتوان بحران تفکر را همان بحران زبان دانست؟
پرسش و تامل درباب ترجمه و تجربه انضمامی ترجمهکردن در وضعیت کنونی، مفهوم دیالکتیکی ترجمه در مقام امر منفی، تنش و شکاف درونی موجود در دل وضعیت و تفکر مدرن را برای ما آشکار میکند. مفهومی که همیشه با تجربه مدرنیته و اجتماعات حاشیهای همراه است. پس باید ترجمه را به عنوان شکافی درک کرد که مانعی است در برابر هرآنچه بناست حفرههای نظام معرفتی موجود را پر کند. از این رو شاید با کمی خطر بتوان مدعی شد ترجمه در وسیعترین معنای خود همانا یگانه شکل حقیقی تفکر برای ماست. باید به ضرورت شکل از ترجمهای فکر کرد که حتی اگر همه بتوانند به زبانهای مختلف بخوانند، اما ضرورت ترجمه به عنوان کنشی تعیینکننده همچنان به قوت خود باقی است. شاید بتوان این کنش را در همان لحظهای جستوجو کرد که دغدغه اصلی سنت ترجمه، صرفا بر سر انتقال معنا نباشد.
به این اعتبار، تنش ذاتی ترجمهشدن که از یکسو ریشه در کارکرد پراکسیس ترجمه در ساحت نمادین دارد و سوی دیگر، در قامت به صحنه در آوردن واژگان حذفشده یا مقاومت در برابر روند انباشت معناها تبیین میشود، باید سیاسی شود. سیاستی که دست آخر، مبتنی بر مفاهمه و معناداری و البته ناظر بر قلمرو اهداف است. اما همانطور که جورجو آگامبن، فیلسوف ایتالیایی، در تز «وسیله بدون هدف» به ساحت وسیله ناب اشاره میکند سیاست، «عمل مشهودساختن نفس یک وسیله» است. سیاست نه ساحت یک هدف فینفسه و نه ساحت وسایل وابسته به یک هدف، بلکه برعکس، سیاست، ساحت یک میانبودگی ناب، بیهیچ هدفی است؛ میانبودنی که بناست حوزه کنش و تفکر بشری باشد.
پس مساله اصلی ما لاجرم این خواهد بود که رابطه ترجمه با سیاست ناب از منظر آگامبن چیست؟ از این رو پرسش اصلی اینچنین طرح میشود که سیاست خود ترجمه بر چه اساسی است؟ سیاستی که مشخص میکند چه کنشهایی از دل ترجمه بیرون میزند و میتواند به محرک پراکسیسهایی بدل شود. آیا ایدهای قادر خواهد بود به صورت بیواسطه در نسبت میان ترجمه و تفکر به امری سیاسی و عامل تغییر بنیادین - تبدیل شود؟
سهند ستاری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست