پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

رابطه میان فرهنگ, سیاست و اقتصاد


رابطه میان فرهنگ, سیاست و اقتصاد

مارکس اعتقاد داشت که اقتصاد زیربنا و فرهنگ روبنا است به این معنا که هر جامعه ای که از حیث مواهب طبیعی, آب و هوا و اقلیم با برکت و نعمت بیشتری روبه رو باشد طبعا ساعات کمتری را صرف کار برای تامین معاش خواهد کرد, لذا فرصت بیشتری را به سایر امور از قبیل هنر, ادبیات و فلسفه و به طور کلی فعالیت هایی که سبب پیشرفت های علمی خواهند شد, اختصاص خواهد داد

مباحثه میان <کارل مارکس>‌و <ماکس وبر> برای همه کسانی که رابطه میان فرهنگ و اقتصاد را بررسی می‌کنند آشنا است. مارکس اعتقاد داشت که اقتصاد زیربنا و فرهنگ روبنا است. به این معنا که هر جامعه‌ای که از حیث مواهب طبیعی، آب و هوا و اقلیم با برکت و نعمت بیشتری روبه‌رو باشد طبعا ساعات کمتری را صرف کار برای تامین معاش خواهد کرد، لذا فرصت بیشتری را به سایر امور از قبیل هنر، ادبیات و فلسفه و به‌طور کلی فعالیت‌هایی که سبب پیشرفت‌های علمی خواهند شد، اختصاص خواهد داد. در نظر او فرهنگ میوه درخت اقتصاد است زیرا به دست کسانی گسترش می‌یابد که اوقات فراغت بیشتری دارند. ‌

سال‌های متمادی این دیدگاه بر اندیشه بسیاری از دانشمندان علوم اجتماعی حاکم بود، لیکن رفته‌رفته نمونه‌های بسیاری از جوامع انسانی دیده شد که به‌رغم برخورداری از مواهب طبیعی فراوان و استعدادهای بالقوه کشاورزی و تولیدات صنعتی هیچ‌گونه پیشرفتی نکرده‌اند و فرهنگی مترقی از خود برجای نگذاشتند. سرزمین آمریکای شمالی که یکی از سرشارترین و غنی‌ترین سرزمین‌های جهان است، که هم دارای آب و هوای متنوعی بوده و هم سرشار از منابع زیرزمینی و سوخت‌های فسیلی است، قرون متمادی متعلق به اقوام سرخ‌پوستی بود که پا را از زندگی شکاری و سنتی اجداد خود فراتر نگذاشتند، هیچ ابزار شکار پیشرفته‌ای اختراع نکردند، هیچ خط زیبایی نداشتند، با زبانی بسیار بدوی تکلم می‌کردند که قابلیت تکامل نیافت و حتی ارتباط زبانی میان قبایل همسایه آنها نیز با مشکل روبه‌رو بود. از این قبایل هیچ فیلسوفی برنخاست و هیچ‌کس نتوانست روابط سیاسی و حتی دفاعی آنان را ارتقا دهد.

نمونه قبایل بومی آمریکای شمالی در بسیاری از سرزمین‌های سرشار از نعمت و فراوانی دیده شده است. چنان‌که در سرزمین فراخ و ثروتمند استرالیا نیز گروهی از قبایل بومی می‌زیسته‌اند که با گذشت زمان تجربه نمی‌اندوختند، آموزه‌های خود را ثبت نمی‌کردند و همواره نسل‌های آینده ناگزیر بودند تمامی اطلا‌عات موردنیاز خود را باز از نو بیازمایند و تجربه کنند. از این رو می‌توان گفت میراث فرهنگی شایسته‌ای از نسل‌های پیش از خود دریافت نکردند تا خود نیز بر ژرفای آن بیفزایند و به نسل‌های پس از خود اهدا کنند.

به نظر می‌رسد دیدگاه ماکس وبر و بسیاری از فیلسوفان، جامعه‌شناسان و اقتصاددانانی که اعتقاد دارند فرهنگ تعیین‌کننده سطح پیشرفت‌های سیاسی و اقتصادی است از اعتبار بیشتری برخوردار باشد وغالبا در جامعه ما کلا‌ف درهم‌تنیده دشواری‌های اقتصادی را به عنوان بخشی از سیاست استثماری کشورهای مسلط قلمداد می‌کنند .

در تشریح علت عقب‌ماندگی اقتصادی کشورمان غالبا گفته می‌شود که ما در طول تاریخ مورد هجوم اقوام و قبایل وحشی‌ای قرار می‌گرفته‌ایم که فرهنگ و تمدن ما را درک نمی‌کردند و نمودهای فرهنگی همچون کتابخانه‌ها، کاخ‌ها، بندآب‌ها و شبکه‌های آبرسانی ما را ویران می‌کردند.

مگر فرهنگ چیست؟ آیا فرهنگ چیزی جز برقراری صلح، سازش و همزیستی مسالمت‌آمیز با همه کشورهای همسایه است؟ آیا فرهنگ چیزی جز قدم گذاشتن در راهی است که به همکاری و پیشرفت منتهی شود، نه قدم گذاشتن در راه‌هایی که تمام نیروهای یک ملت را صرف فرسایش، تخریب و جنگ با همسایگان کند؟ ‌

بدین ترتیب به نظر می‌رسد مارکس و هواداران وی هنگامی که اقتصاد را زیربنا می‌دانستند در اشتباه بودند. واقعیت آن است که فرهنگ زیربنای هرگونه پیشرفت اقتصادی در طول تاریخ بوده است. به شرایط کنونی کشور بازمی‌گردیم. فهرست بلندبالا‌یی از دشواری‌های اقتصادی روی میز کار مسوولا‌ن کشور قرار گرفته است. یارانه‌ها که تقریبا همه سیستم کالا‌ها و خدمات را آلوده ‌کرده‌اند، بیکاری آشکاری که اخیرا به دلیل تغییر تعریف رایج گذشته برای ۱۹ استان کشور کمتر از ۱۰ درصد خوانده شده، بیکاری پنهانی که طبق آمار رسمی ۲/۵۸ درصد از کل نیروی انسانی واقع در سنین کار نه شاغل هستند و نه در جست‌وجوی شغل! ترافیک و راهبندان‌های خردکننده و رسیدن خیابان‌ها و حتی کوچه‌های کلا‌ن‌شهرهای کشور به بن‌بست کامل، کسب رتبه اول جهانی در بیماری ‌MS و انواع سرطان‌ها و بیماری‌های دیگر و... همه و همه مشتی از خروار دشواری‌های اقتصادی‌ای است که گریبان این ملت را می‌فشارد. ‌

در نگاه اول ممکن است این دشواری‌ها بعضا بهداشتی، اقتصادی یا مهندسی باشند، لیکن در حقیقت تماما از جنس سیاست و فرهنگ هستند.

ناگزیر هستم نمونه ملموس و عینی آن را ارائه کنم. در ۱۶ سال پیش از آغاز مجلس هفتم و دولت نهم، به‌خصوص در طول اجرای برنامه چهارم اقتصادی کشور مصوب شده بود که معضل یارانه‌ها که سبب اتلا‌ف تمامی منابع اقتصادی کشور شده است به‌صورت تدریجی برطرف شود. بر اساس قانون برنامه دولت باید هر سال ۱۰ درصد بر قیمت بنزین و فرآورده‌های نفتی بیفزاید و به‌منظور کاهش هزینه‌های دادوستد این رقم را <سرراست> یا گرد کند. از این رو در برخی از سال‌ها با افزایش ۱۲ تا ۱۴ درصدی قیمت این قبیل کالا‌ها مواجه بودیم که تدریجا بدون آنکه کشور دچار تنش شود، سیستم یارانه‌ها اصلا‌ح می‌شد، لیکن در انتخابات مجلس هفتم و پس از آن ریاست‌جمهوری نهم، بازیگران عرصه سیاست اقتصاد را وجه‌المصالحه قرار دادند و شبکه گسترده‌ای از دولتمردان اصولگرا در سراسر کشور چنین شایع کردند که علت گرانی و تورم و سبب محرومیت طبقات مستمند جامعه افزایش سالا‌نه قیمت بنزین و به‌طور کلی کالا‌های یارانه‌ای است.

برخی رسانه‌های گروهی و همچنین رسانه ملی نیز وانمود می‌کردند که علت گرانی سایر کالا‌ها نیز همین افزایش قیمت بنزین است و چنان جو تبلیغاتی شدیدی به‌راه‌انداختند که مردم حتی متوجه نشدند نرخ تورم نسبت به همه سال‌های پس از انقلا‌ب به شدت نزول کرده و بدون آنکه تعریف تورم دستخوش تغییر شود به تورم تک‌رقمی گرایش یافته بود.

بدون شک چنان‌که مجلس هفتم و دولت نهم بر موج تبلیغاتی تورم به منظور رسیدن به پیروزی سوار نشده بودند و طبق برنامه‌های گذشته قیمت سوخت‌های فسیلی، آب و برق به صورت ملا‌یم و سالا‌نه تصحیح می‌شد اکنون با چنین حجم گسترده‌ای از یارانه‌ها در کنار تورم وحشتناک و لجام‌گسیخته واردات گسترده و سیر رو به رشد ورشکستگی صنایع روبه‌رو نبودیم. ملا‌حظه می‌شود که بخش اعظم مشکلا‌تی که ظاهرا اقتصادی است در حقیقت سیاسی و در نهایت فرهنگی است، زیرا اگر اصولگرایان به بهانه تورمی که رفته‌رفته در حال رخت بربستن از اقتصاد ایران بود برای استمرار و افزایش یارانه‌ها تبلیغ نکرده بودند، امروز مملکت به این نقطه نمی‌رسید. یا چنان‌که رای‌دهندگان قدرت تجزیه و تحلیل مسائل اجتماعی و معادلا‌ت اقتصادی را داشتند و به چنین شعارهای سیاسی‌ای رای منفی داده بودند، باز هم وضعی بهتر از امروز و آینده‌ای روشن‌تر از فردا را شاهد بودیم.

نمونه دیگری از این واقعیت که مشکلا‌ت به ظاهر اقتصادی کشور ما در حقیقت سیاسی و در نهایت فرهنگی است مساله کنترل موالید است.

در طول ۱۶ سال پیش از دولت نهم ارگان‌های تبلیغاتی نظام نسبت به فرهنگ‌سازی و متقاعد کردن مردم به منظور موالید کمتر زحمت زیادی کشیدند. وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی نیز تمام توان خود را به کار گرفت تا رشد جمعیت کشور را متناسب با سال‌های خشکسالی، حوادث غیرمترقبه و آفت‌زدگی فرآورده‌های کشاورزی تنظیم کند والحق در این راه به موفقیت‌های خیره‌کننده‌ای دست یافته بودند، به‌طوری که در محافل خصوصی بهداشتی جهان از این رویداد با عنوان <معجزه ایران> یاد می‌شد

عبدالحسین ساسان