پنجشنبه, ۱۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 6 February, 2025
مجله ویستا

عیادت


به عیادت او رفته بودیم. سکته کرده بود. هم فشار خون بالا داشت هم دیابت داشت. هم نقرس داشت و هم کلسترول خون او بالا بود. هم اوره و هم اسید اوریک. بانوی منزل در ظرفی شیرینی چید و در برابر …

به عیادت او رفته بودیم. سکته کرده بود. هم فشار خون بالا داشت هم دیابت داشت. هم نقرس داشت و هم کلسترول خون او بالا بود. هم اوره و هم اسید اوریک. بانوی منزل در ظرفی شیرینی چید و در برابر ما روی میز گذاشت و رفت به طرف آشپزخانه که چای بیاورد. ظرف شیرینی، شوهر را وسوسه کرد. چشم او را که خلوت دید در یک آن به سمت شیرینی یورش برد ویک شیرینی درشت خامه ای را در دهان گذاشت و به سرعت جوید. خواست که قورت بدهد. زن رسید و گلوگاه او را در میان دستهایش گرفت. پا در میانی کردم که: اگر آدم بخورد و بمیرد بهتر از آنست که نخورد و نمیرد. زن همچانکه تقلا می کرد خرده های شیرینی را از لا ی آرواره های شوهر بیرون آورد پاسخ داد: ای کاش «خدا از زبانت می شنید ولی ما از این شانس ها نداریم! او می خورد و نمی میرد و مکافاتش می ماند برای ما!»

نویسنده : عبدالحمید حسین نیا