جمعه, ۲۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 10 May, 2024
مجله ویستا

پلیس های برتر تاریخ سینما


پلیس های برتر تاریخ سینما

مارتین ریگز در سری فیلم های «اسلحه مرگبار», جان مکلین در فیلم های «جان سخت» و از پلیس های به یادماندنی دنیای سینما هستند

مارتین ریگز در سری فیلم‌های «اسلحه مرگبار»، جان مکلین در فیلم‌های «جان‌سخت» و... از پلیس‌های به‌یادماندنی دنیای سینما هستند.

آن‌ها خوب مبارزه می‌کنند، از پس پست‌ترین ضدقهرمانان برمی‌آیند و به نتیجه دلخواه خود هر چه باشد، می‌رسند.

آنچه می‌خوانید پلیس های برتر تاریخ سینما به انتخاب هفته‌نامه بریتانیایی آبزرور است:

مارتین ریگز / «اسلحه مرگبار» (۱۹۸۷)

سال ۲۰۱۲ فیلم پلیسی «End of Watch» با بازی جیک جیلنهال و مایکل پنا به خاطر ارائه تصویر واقع‌گرایانه از اداره پلیس لس آنجلس با تحسین روبرو شد، اما آنچه این درام اکشن به کارگردانی دیوید آیر را تا حد زیادی قابل باور کرده، دو همکار پلیس آن است. فیلم از نظر دراماتیک مدیون مارتین ریگز (مل گیبسن)، کهنه‌سرباز جنگ ویتنام در فیلم «اسلحه مرگبار» است که به عنوان همکار راجر موتو (دنی گلاور)، کارآگاه پلیس انتخاب می‌شود. موتو و خانواده‌اش به تدریج جایگزین خانواده‌ای می‌شوند که ریگز به شکلی تراژیک از دست داده است. این دو، بامزه، نترس، دلگرم‌کننده و عملا بهترین زوج پلیس دنیای سینما هستند.

اکسل فولی / «پلیس بورلی هیلز» (۱۹۸۴)

اکسل فولی، پلیس زبل و آشنا به چم و خم زندگی که اهل دیترویت است، به بورلی هیلز می‌رود تا قاتلان بهترین دوستش را دستگیر کند. او حد اعلای یک پلیس کمدی است. نقش فولی، امضای ادی مورفی شد، نقشی که کسی مانند سیلوستر استالونه می‌توانست به آن شکل یک تراکتور خراب بدهد. خوشبختانه مورفی در این نقش، بسیار سریع و بامزه است و حضورش به طرح داستانی شل و ول فیلم جان می‌دهد.

مارج گاندرسن / «فارگو» (۱۹۹۶)

شخصیت مارج گاندرسن با بازی فرانسس مکدارمند، مثل بقیه پلیس‌ها نیست. او دائم‌الخمر نیست، یک آدم سخت‌کوشِ متلک‌پران هم نیست که قوانین را زیر پا بگذارد و کار خودش را بکند، حتی یک روز به بازنشستگی‌اش نمانده است. در عوض، بزرگ‌ترین مخلوق برادران کوئن یک کمیسر پلیسِ مبادی آداب و باردار است. حتی در پایان فیلم وقتی او با مردی که به اتهام قتل شش نفر بازداشت شده، حرف می‌زند، مثل یک معلم، مودب صحبت می‌کند: «زندگی از یه کم پول مهم‌تره، می‌دونی؟» او عصبانی نیست، فقط ناامید است.

روبوکاپ / «روبوکاپ» (۱۹۸۷)

«روبوکاپ» به کارگردانی پل ورهوفن با الهام از «قاضی درد» و «بلید رانر» ساخته شد. این فیلم یک واکنش طنزآمیز به همه چیزهایی است که برای ژانر پلیسی از نوع محافظه‌کارش، عزیز است. داستان در شهر پر از جرم و جنایت دیترویت روی می‌دهد، جایی که پس از قتل فجیع یک مامور پلیس به نام الکس مورفی، بقایای او برای ساخت یک روبات پلیس مورد استفاده قرار می‌گیرد. روبوکاپ نه تنها در خدمت نگاه فیلم به کاپیتالیسم و مردانگی است، بلکه سرگردانی اگزیستانسیالیستی هویت انسانی را به نمایش می‌گذارد.

جان مکلین / «جان‌سخت» (۱۹۸۸)

هری کثیفِ کلینت ایستوود زمانی نماد یک پلیس با تکیه کلام خاص بود. کسی که می‌توان او را میراث هری کثیف دانست، جان مکلین است، یک پلیس نیویورکی با سر و صورت خونی و بدن کبود که ظاهرا زیرپیراهنی را به لباس رسمی ترجیح می‌دهد. این پلیس تک‌رو و بددهن همیشه جایی که نباید باشد، هست، آن هم در بدترین زمان ممکن، مردی الکلی که رعایت مقامات مافوق را نمی‌کند. با تمام این کلیشه‌ها، این شخصیت با بازی بروس ویلیس، یک پلیس هشیار، بامزه و سرگرم‌کننده است، کسی که کمتر پلیسی از این نظر به پایش می‌رسد.

ورجیل تیبز / «در گرمای شب» (۱۹۶۷)

به جرات، ورجیل تیبز به لحاظ فرهنگی، مهم‌ترین کارآگاه این فهرست است. «در گرمای شب» سه سال پس از تصویب قانون حقوق مدنی در ایالات متحده روی پرده رفت. سیدنی پواتیه برای بازی در نقش تیبز، اولین بازیگر مرد سیاه‌پوست شد که اسکار گرفت. تیبز یک کارآگاه زیرک و صریح فیلادلفیایی است که درباره یک قتل در شهری نژادپرست در میسی‌سیپی تحقیق می‌کند. لحظه تعیین‌کننده زمانی است که یک مظنون سفیدپوست به او سیلی می‌زند. در کتابی که «در گرمای شب» از روی آن ساخته شد، تیبز جواب او را با سیلی نمی‌دهد، اما در فیلم این اتفاق می‌افتد.

کلاریس استارلینگ / «سکوت بره‌ها» (۱۹۹۱)

هانیبال لکتر با بازی آنتونی هاپکینز شاید این فیلم را دزدیده و حتی خورده باشد، اما کلاریس استارلینگ با بازی جودی فاستر مجرای واقعی برای ترس ما بود. او که کارآموز اف‌بی‌آی است (یعنی در اصطلاح پلیس نیست)، برای تحقیق درباره قتل‌های زنجیره‌ای، لکتر (آنتونی هاپکینز) را که یک قاتل زنجیره‌ایِ آدم‌خوار است، مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌دهد. لکتر هم او را تجزیه و تحلیل می‌کند. در همان حال که کلاریس، نابخردانه سفره دل خود را برای لکتر باز می‌کند، ما نگاهی لایه‌دار به کسی می‌اندازیم که نه تنها سرسخت بلکه عذاب‌دیده هم هست. فاستر استادانه این تلفیق را انجام داده است. او بهترین انتخاب برای نقش کلاریس بود.

جیمز گوردون / سه‌گانه «شوالیه تاریکی» (۲۰۱۲-۲۰۰۵)

کمسیر جیمز گوردون تا پیش از سه‌گانه «شوالیه تاریکی» به کارگردانی کریستوفر نولان، بیشتر رفیق بتمن بود، اما او در این سه‌گانه یک پلیس است که بین آنچه درست است و آنچه ضروری است، تردید دارد. نولان این تنگنای اخلاقی را از یک قصه مصور فرانک میلر وام گرفت که درباره اولین سال خدمت گوردون در شهرفاسد گاتام است. تصویری که گری اولدمن از یک مرد نجیب در دورانی نانجیب ارائه می‌دهد، به این شخصیت عمق بخشیده است. از دید گوردون، نگهبان واقعی شهر گاتام کسی است که چهره خود را پشت نقاب پنهان نکرده باشد.

وینسنت هانا / «مخمصه» (۱۹۹۵)

در مرکز همیشه سوزان فیلم «مخمصه»، ستوان وینسنت هانا با بازی آل پاچینو را داریم که کارآگاه واحد قتل اداره پلیس لس آنجلس است. تعهد او به کارش زندگی شخصی‌اش را ویران کرده است. هانا با بازی پاچینو نه تنها بسیار سرگرم‌کننده است، بلکه احترام توام با بی‌میلی او به نیل مکالی (رابرت دنیرو)، خلافکار هم سن و سال خودش، زمینه‌ساز یک رویارویی نهایی سنگین و پرتعلیق می‌شود. پاچینو و دنیرو برای اولین بار در یک فیلم مقابل هم نقش‌آفرینی کردند. این تقابل در صحنه به‌یاد‌ماندنی رستوران به اوج می‌رسد، جایی که هانا می‌گوید: «برادر، زمین می‌خوری».