شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

باورهای نادرست اقتصادی


باورهای نادرست اقتصادی

نقد از منظر اقتصاد

هر جامعه‌ای می‌خواهد مطمئن شود که ‌ارائه و تدارک جمعی برخی خدمات از قبیل دفاع و دادگستری به حد کافی است. این موضوع ربطی به این ندارد که حمل و نقل ریلی یا سلامت هم لزوما باید توسط بخش عمومی تولید شود.

در هر صورت، نیروهای بازار می‌توانند نقش بسیار بزرگی حتی در ارائه خدمات عمومی «اصلی» ایفا کنند. برای مثال بیش از نصف پلیس انگلستان خصوصی هستند. آنها برای بنگاه‌های امنیت خصوصی کار می‌کنند که وظایف پلیس را انجام می‌دهند. اکثر کارهای نظامی به بنگاه‌های خصوصی پیمانکاری یا برونسپاری شده است شامل نگهداری پایگاه‌های نظامی و تامین و خدمت‌دهی تجهیزات.

از گذشته‌های دور عدالت خصوصی در رویه‌های رفع اختلاف جایگزین به‌کار می‌رفت که بنگاه‌ها در قراردادها تصریح می‌کنند در صورت اختلاف، از یک میانجی توافق شده استفاده کنند. زندان‌های با مدیریت خصوصی در ایالات‌متحده استفاده گسترده‌ای پیدا کرده است و در انگلستان نیز با موفقیت معرفی شده است. حتی بانک مرکزی که بسیاری فرض می‌گرفتند وظیفه اصلی دولت است را یک بار بانک خصوصی سوفولک با قدرت انجام داد.

یک نسل قبل در انگلستان، مردم فکر می‌کردند در بین ده‌ها فعالیتی که دولت اداره می‌کرد فقط دولت است که می‌تواند نامه‌ها را تحویل دهد، مکالمات تلفنی را به هم وصل کند یا زباله‌ها را جمع‌آوری کند،. اما اینک بنگاه‌های خصوصی این کارها را می‌کنند.

قلمرو برای استفاده بیشتر از نیروهای بازار آزاد در بسیاری حوزه‌های تدارک‌رسانی اجتماعی وجود دارد. دولت تمایل به تضمین کردن عرضه دارد اما او معمولا متوجه می‌شود استفاده از بنگاه‌های خصوصی برای تولید عملا کارآتر است. علت برتری بنگاه‌های خصوصی این است که آنها مجبورند رقابتی عمل کنند به ترجیحات مصرف‌کننده توجه کرده و نوآوری‌ها را در تجهیزات و خدمات حفظ کنند. آنها همانند عملیات دولتی در معرض اسیر شدن نیستند. ورود نیروهای بازار هر جا که ممکن باشد حتی در وظایف اصلی دولت، تصمیمی‌معقول است.

اقتصاد بازار چیزی بیش از یک زندگی مادی‌گرایانه بدون احساس ‌ارائه نمی‌دهد‌.

آنچه اقتصاد بازار آزاد به مردم ‌ارائه می‌کند انتخاب‌ها و فرصت‌های بیشتر است. اقتصاد بازار به مردم اجازه می‌دهد تا ثروتی به دست آورند که با این ثروت چیزهای زیادی در اختیارشان قرار می‌گیرد. در برخی موارد، اینها حقیقتا چیزهای مادی هستند. اگر یک شخص بتواند به حد کافی ثروتمند شود تا مسکن مناسب، غذای لازم، پوشاک و کفش کافی خریداری کند، همه اینها بهتر از نداشتنشان هستند. اما یک اقتصاد بازار چیزهایی بیش از این به ارمغان می‌آورد. اقتصاد بازار به مردم اجازه می‌دهد تا چیزهایی را خریداری کنند که زندگی را ارزشمند و رضایت‌بخش می‌کند. آنها می‌توانند از موسیقی لذت ببرند، با دیگران راحت‌تر ارتباط برقرار کنند، به مکان‌هایی مسافرت کنند که قبلا دور از دسترس بوده است. اینها همچنین نتیجه امور مادی هستند. اما بیانگر مادگرایی بی‌احساس نیستند چون که شانس بهبود تعاملات اجتماعی زندگی و فرصت‌های بازکردن ذهن را می‌دهند. برای لذت بردن از موسیقی و بازدید از مکان‌های شگفت‌انگیز، به اشیای مادی نیاز داریم، اما کسی که به اینها دسترسی دارد به زندگی بدون احساس رهنمون نمی‌گردد.

ثروت ایجاد شده با اقتصاد بازار حتی فراتر از دارایی شخصی است و می‌تواند به تجربیات زندگی بیفزاید، مردم را قادر به داشتن خدمات بهتر از قبیل سلامت و تحصیلات کند. ثروت بیشتر به مردم امکان می‌دهد تا محیط اطراف را با معماری زیبا تزیین کنند. تحصیلات بهتر، درها را به روی فرصت‌های زندگی باز می‌کند و تندرستی، امکان فعالیت‌هایی از قبیل ورزش و سرگرمی را فراهم می‌سازد. عملی شدن همه اینها نیاز به کالاهای مادی دارد، اما فرصت‌هایی که در اختیارمان می‌گذارند به هیچ وجه مادی‌گرایانه نیست.

ثروت یک ابزار است. دارنده ثروت امکان مبادله آن را با سایر چیزهایی دارد که فکر می‌کند ارزش دارند. برخی حقیقتا ثروت را برای تحصیل دارایی‌های بیشتر استفاده می‌کنند؛ این انتخاب آنها است. برای سایرین ثروت جهت لذت بردن از هنر، تئاتر و موسیقی استفاده می‌شود. برخی ممکن است رضایتمندی خود را در اشیای زیبا از قبیل اشیای هنری قدیمی جست‌وجو کنند. ثروتی که با رشد اقتصادی به وجود می‌آید اجازه دسترسی به همه اینها را می‌دهد و به ما اجازه می‌دهد تا شخصیت‌مان را با انتخاب‌هایی که می‌کنیم ابراز نماییم.

وقتی دولت به ما حقوقی می‌دهد، ما در قبال آن مسوولیت‌هایی داریم.

دولت به ما هیچ حقی نمی‌دهد؛ این ما هستیم که به دولت قدرت می‌دهیم. حقوقی که ما از آن بهره می‌بریم حقوق سیاسی نیستند که مقام دولتی سخاوتمندی به ما داده باشد؛ آنها حقوقی هستند که ما به همدیگر به عنوان موجودات انسانی مدیون هستیم. هر حقی، وظیفه مرتبط با خود را دارد. حق حیاتی که یک نفر دارد، مرتبط با تعهد سایرین است که جان آن شخص را نگیرند. حق یک نفر بر مالکیت اموال، به وظیفه شخص دیگر در ندزدیدن آن تبدیل می‌شود.

جوامع برای آسایش و راحتی زندگی، دولت‌ها را انتخاب می‌کنند هر چند در برخی جوامع بدشانس و بدبخت، دولت با خشونت بر آنها تحمیل شده است. دولت‌ها از حقوق ما ریشه می‌گیرند نه اینکه منشا حقوق ما را تشکیل دهند. در یک جامعه آزاد، انسان‌ها برای راحتی خود، حق قضاوت کردن را به یک مقام بی‌طرف واگذار می‌کنند که از هم قطاران آنها است. انسان‌ها با همدیگر متشکل می‌شوند تا قادر به دفاع مشترک علیه تجاوز دشمنان باشند. اینگونه است که قدرت‌های در اختیار دولت به‌وجود می‌آید.

ما نسبت به همدیگر مسوولیت داریم. مهم‌تر از همه اینکه ما به دیگران تعهد داریم که به حقوقشان احترام بگذاریم. اما مسوولیتی در قبال دولت نداریم؛ این دولت است که در قبال انجام عادلانه و درست وظایفی که ما به آن واگذار کرده‌ایم مسوولیت دارد. دولت ارباب ما نیست که بخواهد ما را در صف نگه دارد و هر از گاهی برخی از حقوق‌مان را به خودمان بدهد. دولت خدمتکار و نوکر ما است، که توسط ما استخدام شده است تا آنگونه که تعلیم داده شده عمل کند.

در سنت قانون عرفی انگلستان این مساله به رسمیت شناخته می‌شود که مردم می‌توانند هر آنچه را قانون صراحتا ممنوع نکرده است انجام دهند. اما در سنت قانون ناپلئونی اروپایی، مردم فقط می‌توانند آنچه را قانون صراحتا اجازه داده است انجام دهند. این باعث می‌شود تا مردم به اشتباه تصور کنند این دولت است که به آنها این حقوق را داده است، در حالی که درست‌تر است بگوییم دولت این حقوق را به رسمیت شناخته است. مسوولیت ما برای عادلانه و شرافتمندانه رفتارکردن موضوعی است که ما به سایر مردم و نه به دولت مدیون هستیم.

نویسنده: ماسن پیری

مترجم: جعفرخیرخواهان