جمعه, ۲۱ دی, ۱۴۰۳ / 10 January, 2025
رئالیسم پلید
● نگاهی به زندگی و آثار ریموند كارور
یكی از شیوههای معمول برای تحسینبرانگیز خواندن یك اثر، یافتن كلمات پرمعنا و پر احساس در آن است، این كه پشت هر كلمه، معنایی را بجوییم و یا كلمات با احساس و پر تكلف و نثری پیچیده را دریابیم. اما این، فقط یك نوع نگاه(Approach) است. هنرمند میتواند در سطح اثر خود، لخت باشد، كلماتش عاری از احساس باشد هر كلمه در جای خود، بی معنی باشد ولی در كل ساخت اثر، خود را بیابد. اثر بخشی كلمات باید، فقط در كل بافتار یك اثر هنری باشد، به گونه ای كه همان یك كلمه بی معنی، اگر از اثر، حذف شود، جای خالیاش احساس شود. در آثار ریموندكارور، ما شاهد كلماتی به شدّت برهنه هستیم. كلماتی بی احساس، كه پشت هم قطار شدهاند. اما این قطار شدن (نه در معنای منفی اش) از جوهر ذهن دقیق و موشكافی آمده است و به قول فاكنر، حاصل عرقریزان روح هنرمند است. پس نمیتوان، صرف بیاحساس بودن و لخت بودن كلمات را، دلیلی بر بیارزش بودن یك اثر ادبی دانست. ریموندكارور، ثابت كرده است كه این دید غلط است. ریموندكارور، شاعر و داستاننویس معاصر آمریكایی، در سالهای ۱۹۳۹ چشم به جهان گشود. او زندگی بسیار سختی را پشت سر گذاشت. تا جایی كه همیشه در هراس بود كه «هر دقیقه ممكن است مجبور شود دست از نوشتن بكشد، چون امكان دارد صندلیای راكه رویش نشسته از زیرش بكشند.» اشاره كارور، به گفتههای هنری میلر است كه همیشه از تلاش برای نوشتن در اتاق اجارهای میگفت.
او و همسرش كه بسیار زود با هم ازدواج كردند، فاقد حرفهای برای كسب درآمد بودند. حرفهای كه بتوانند مانند یك شهروند عادی، كسب درآمد كنند كه بتوانند، پولی برای گذران آسان زندگی داشته باشند. امّا اینها به معنی نشستن و ناامید شدن محض نبود. كارور و همسرش با آنكه تحصیلات پر افتخاری نداشتند اما سخت مشتاق تحصیل بودند. همیشه رویاهای بزرگی در سر میپروراندند. فكر میكردند میتوانند سرگرم كار خود باشند و سخت كار كنند، اما اشتباه میكردند. زندگی ماشینی و تكنولوژی امروز. بیرحمتر از آن است كه افرادی چون كارور و همسرش را در خود برتابد. زندگی صنعتی، بسیاری از رویاها را به خاك برده است. شاید همین تلخی زندگی كارور است كه آنقدر آثارش را تلخ و ناامید جلوه میدهد. در اینجا نمیتوان از تأثیرات وجود دو فرزند كارور نگفت, فرزندانی كه قبل از بیست سالگی او به دنیا آمدند. حضور آنها هیچ وقت نتوانست مانع فعالیتهای ادبی كارور شود چه بسا، فرزندانش، مایه تأثیر بسیار او از محیط اطرافش بودند با این اوصاف میتوان قاطعانه گفت كه، اگر كارور، رمانی در كارنامه آثارش ندارد، به خاطر زندگی پرمشغلهٔ اوست. او باید به فكر كارهایی میبود كه در چند شب تمامشان میكرد. نه رمانهایی كه ماهها و سالها وقتگیر خواهند بود. زندگیای كه در آن باید فقط منتظر تغییرات كوچك بود، تغییراتی كه گاهی به چشم هم نمی آیند، زندگیای كه پر از آشوب و هرج و مرج است، زندگیای بی امید، زندگی ای كه هر لحظه امكان فرو ریختنش بود، زندگیای كه روشنبینی و نگاه دوباره نیز علاج دردش نبود زندگیای پر از خشم و تنفّر، زندگی شلوغ و بینظم، زندگیای كه مقدّسترین ارزشهای آدمی را درهم میشكند.
وفاداری و عشق و فضیلتهایی كه انتظار پاداششان هست، از بین میروند. زندگیای پرفرسایش و واژگونی، مسئولیتهایی كه به مقصد نمیرسیدند، گیج و منگی دایمی، الكل، اعتیاد، كار در رختشویخانه، حتی در روزهای تعطیل، بی هدفی محض، این بود زندگی كارور و همسرش. اما این زندگی پرمشقت، برای كارور-شاید برای خوانندگان آثار كارور نتایجی دربرداشت: مجموعه داستانهای كوتاه « میشود لطفا ساكت باشی» (Will You Pleases be quiet?)، «وقتی از عشق حرف میزنیم، از چه حرف میزنیم» (What We Talk a Bout When We Talk a Bout Love) و «كلیسای جامع» (Athedral) و سه مجموعه شعر هم از او برجای مانده است. حضور كارور در شغلهای مختلف سببساز شد كه او پی به درونیات و روحیات انسانها ببرد. چوببری، تحویلداری، انبارداری، كار در باجههای خدماتی، جارو زدن رستورانها و پاركینگها و كار در رختشویخانه، از او یك شخصیت چندگانه ساخت. اما چندگانگی شخصیتش، به چند پارگی نینجامید. حتی مجموعه تأثیر پذیریهای او از نویسندگانی چون «جان كارونز» و «گوردون لیش» نیز او را چند تكه نكرد. ریموند كارور فقط یك نفر است. حساسیتهای او در نوشتن بسیار بود. با این كه وقت زیادی برای طولانینویسی نداشت اما برای بازنویسی و بازخوانی آثارش، اوقات بسیاری خرج میكرد. رئالیسم تلخ او، ناشی از زندگیاش بود. و اینكه او هرگز دنبال دوز و كلك و رمانتیك بازی نبود. زندگی سختش، زندگیای كه همه قهرمانان داستانهای او به هیچ وجه كارهای خارقالعاده و دور از مسیر عادی زندگی انجام نمیدهند. افرادی به شدّت مغموم و مغبون كه فقط در فكر زنده بودن هستند، نه زندگی كردن دنیای آنها، دنیای بیرحمی است كه هیچ دلبستگی ای نمی توان به آیندهاش داشت.
رویاهای او را میراند. آثاری به مراتب تلختر به دنبال داشت. كارور به شدّت، رئالیستاست. پس میتوان گفت كه تلخی آثارش، باتوجه به رئالیست بودنش، ناشی از زندگیاش بود. زندگی او هیچ وقت اجازه نداد كه او سراغ تخیل و انتزاع برود. رمانتیسم، هیچ وقت نتوانست در ذهن او جایی داشته باشد وسواس زیادی در نوشتن داشت. در این مورد همیشه این گفته «آیزاك بابل» (۱۹۴۰-۱۸۹۴) نویسنده نابغه روسی را سرلوحه كار خود كرده بود كه: «تأثیر بیحس كننده ی هیچ آهنی كه بتواند در قلب آدمی بنشیند, به پای نقطهأی نمیرسد كه در لحظه درست در جای خود قرار میگیرد» چند باره خوانی و چند باره نویسیاش، صدق این مدّعا است. وسواس او تا جایی بود كه عدّه ای از منتقدان زمانش او را «حدّاقلگرا» خواندند.
هر چند به درستی نمی توان گفت كه او به اقتصاد كلمه فكر میكرد و یا این كه ناخودآگاه، این نوع اقتصادی نوشتن در او موج می زد شخصیتهای داستان های كارور شخصیتهای بی ریشهای هستند. كسانی كه حتی از حدّاقل سرگرمیهای زندگی، برخوردار نیستند. قهرمانان داستانهای او به هیچ وجه كارهای خارقالعاده و دور از مسیر عادی زندگی انجام نمیدهند. افرادی به شدّت مغموم و مغبون كه فقط در فكر زنده بودن هستند، نه زندگی كردن دنیای آنها، دنیای بیرحمی است كه هیچ دلبستگی ای نمی توان به آیندهاش داشت. دنیایی بی عشق. در داستان «وقتی از عشق حرف میزنیم: از چه حرف میزنیم» تراژدی بزرگ نسل تكنولوژی زده امروز تصویر میشود. چهار نفر كه میخواهند تعریفی از عشق ارائه دهند. امّا نهایت چیست؟ مازوخیسم، سادیسم و یا هیچ. این پاسخ آنها است. مصاحبهگر «پاریس ریویو» در سال ۱۹۸۳، بعد از مصاحبه با او، در توصیف محیط زندگیاش نوشت: « چیز خاصی جمع نمیكند و اهل یادگاری نگه داشتن و حسرت گذشته خوردن نیست گویی همانطور زندگی میكند كه شخصیتهای داستانش» اشیا در داستانهای كارور به اندازه انسان نقش دارند. با این كه محیطهای آفریده در آثارش، معمولاً خالی هستند و یا اسباب و لوازم كمی در آن محیطها وجود دارد, اما این كم بودن، دلیلی بر بی هویتی اشیا نیست اشیای مورد نظر كارور به اندازه انسانها شخصیت دارند گویا انسانها در اشیا گم شدهاند. اگر شی بی هویت است و هویتش را از درك و شناخت انسان میگیرد در داستانهای كارور، با تراژدی بزرگی روبرو هستیم. در این جا، انسان هویتش را در كنار اشیا بازمییابد. این است انسان امروزه ی دنیایی كه كارور خلق میكند، دنیایی است تحمّلناپذیر و تلخ آدمهایی بی مصرف و بی هویت، در دنیای او زندگی میكنند(زندهاند) داستانهای او از ابتدا تا انتها در یك سطح میگذرند، اگر با نگاهی سهلانگارانه، سراغ داستانهای ریموندكارور برویم، شاید او را بی خبر از اوّلین اصول داستاننویسی، بپنداریم. اما این پله اوّل است. اگر خواننده بتواند دقیق و صبور باشد، فاجعه بزرگ انسانها را در آثار كارور میتواند بیابد ممكن است داستانهای او فاقد یك اتّفاق تكان دهنده و یا یك معما و حل آن باشد ممكن است شخصیتهای كارور كسل كننده باشند و ممكن است كه كلمات او بیروح باشند. اما این سه عامل به گونهأی در كنار هم قرار گرفتهاند كه كارور را یكی از ماندگارترین نویسندگان خواهند كرد. نبوغ كارور در به تصویر كشیدن «نیست»هاست. او هر آنچه را كه نیست. هست كرده است دنیای او بی آینده است. دنیایی است سرشار از نومیدی و فلكزدگی، بیهویتی و تلخی. آیا این مشخصهٔ اصلی دنیای امروز نیست؟ اگر هست، باید به كارور و رئالیسم پلیدش، درود فرستاد و به احترام او از جابرخاست.
احمد یزدانی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست