چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
من و دایی جان و ناصر
تلویزیون ملی ایران بعد از چاپ ششم یا هفتم داییجان ناپلئون به فکر افتاد که از آن یک فیلم/سریال بسازد و بعد از موافقت من، کار را بر عهده ناصر تقوایی گذاشت. من تقوایی را از خیلی پیشتر میشناختم و از نخستین برخوردمان، که در اوین اتفاق افتاد، تحتتاثیر شهامت او قرار گرفته بودم. ولی در باب سینما یا کارش آشنایی چندانی نداشتم. در دوران برآمدن او در هنر هفتم، غالبا در ماموریت خارج از مملکت بودم. البته «آرامش در حضور دیگران» را دیده بودم، ولی آنچه آنموقع در نظرم حائز کمال اهمیت بود، ایجاد حالوهوا و فضای داستان مربوط به سیوچند سال پیشتر بود و از خودم میپرسیدم که با کمبود مدارک و شواهد و تصاویر درباره ظواهر زندگی آنسالها، آیا سینماگر جوانی که هنگام وقوع حوادث داستان احتمالا کودک خردسالی بوده، از عهده برخواهد آمد؟تقوایی به من پیشنهاد کرد که در فیلم، نقش آدمی که بعد از سالها خاطرات گذشته خود را حکایت میکند، بازی کنم که به علت گرفتاری اداری عذر خواستم. در مرحله بعد پیشنهاد کرد که نوشتن سناریو را بر عهده بگیرم. جواب دادم که چون تخصصی در نوشتن سناریو ندارم، از این کار معذورم، ولی آماده هر نوع همکاری هستم.
به او یادآوری کردم که من در سراسر داستان تقریبا هیچ توصیفی از قیافه ظاهری و موقعیت اجتماعی پرسوناژها نکردهام و این کار را بر عهده دیالوگ گذاشتهام. در این جهت رعایت اصالت دیالوگ در بخشهایی از رمان که انتخاب میکند، نهایت اهمیت را دارد. از گفتوگوهامان در این زمینه دانستم که خود او هوشیارانه به این موضوع توجه کاملی کرده است. به پیشنهاد او هفدهبخش سناریو را که او شخصا نوشت، خواندم و بدون دخالت در انتخاب او، دیالوگ را هرجا که از خط کمی خارج شده بود، اصلاح کردم. مهمترین دلگرمیام را در انتخاب بازیگران نقشها موجب شد. در این بابت حکایتی که غالبا برای دوستان گفتهام این است که وقتی قرارومدار تهیه فیلم گذاشته شد، من به فکر افتادم که تصویری از شکل و شمایل پرسوناژهای داستان آنطور که در ذهنم مصور بودند روی کاغذ بیاورم که کمک تقوایی برای انتخاب بازیگران باشد.
چندین شب وقت صرف این کار کردم. چون از نقاشی و تصویرگری سررشته ندارم، کار بسیار سختی بود. ولی هر طور بود تابلویی تهیه کردم که تجسم خانواده داییجان به صورت یک عکس دستهجمعی بود. داییجان روی صندلی نشسته بود و همه بستگان و نزدیکان پشت سرش ایستاده بودند. وقتی این تابلو حاضر شد و آخرین دستکاریها را میکردم که آن را به تقوایی برسانم، خبردار شدم که انتخاب بازیگران انجام گرفته و دیگر به درد نمیخورد، اما وقتی صورت بازیگران را شناختم، شادمانیام، تاسف بر وقت تلفشده برای نقاشی را از یادم برد؛ زیرا شباهتی که بین صورتهای ذهنی من و هنرمندان منتخب او وجود داشت واقعا حیرتانگیز بود. اما، اگر این انتخاب بجا موجب راحتی خیالم شد، از جهت دیگری به فکرم انداخت. بیشتر بازیگران منتخب برای نقشهای اول را میشناختم. هنرمندان والامقامی که هر کدام به تنهایی برای موفقیت یک فیلم کافی بودند. از خودم میپرسیدم تقوایی چطور این بزرگان صحنه و اکران را اداره خواهد کرد؟برای مثال نصرت کریمی آیا زیر بار صحنهپردازی این کارگردان نازکاندام خواهد رفت؟
البته، همانطور که پیشتر گفتم شهامت تقوایی را در اوین دیده بودم، ولی آنجا مقابله دیگری بود. اینجا، در برابر نصرت کریمی، چه اندازه موفق خواهد بود؟اینجا، به عنوان پرانتز، درباره نخستین برخوردم با تقوایی در اوین توضیح بدهم که سوءتعبیر سیاسی نشود. خیلی پیش از این، یکی از دوستان ما، در اوین باغی داشت که بعدها زیر ساختمان تاسیسات تادیبی رفت. یک جمعهیی با چند نفر از دوستان در آن باغ به پیکنیک رفته بودیم. ناصر تقوایی را، که با آن دوستان دوستیای داشت، من در این پیکنیک شناختم. باغ دوست ما حصار درستی نداشت. یک وقتی سه/چهار جوان برومند آمدند آنطرف باغ لنگر انداختند. صاحبخانه چیزی نگفت و کسی به حضور آنها اعتراض نکرد، اما طرف عصر، این آقایان به اقتضای جوانی و شاید تحت تاثیر نوشیدنیها، برای خودنمایی و جلبتوجه دختران و زنان جوان جمع ما، بنای مزاحمت را گذاشتند.
دوستان ما که غالبا از هنرمندان بودند، به حکم اینکه هنرمند نباید با مردم بیهنر جلیس باشد، نظر دادند که زودتر به پیکنیک خاتمه بدهیم و راه بیفتیم. اما، ناصر تقوایی این راهحل را نپسندید و خودسرانه به مقابله و دفع آن جمع کمر بست و نمیدانم با اندام نازک و مقوایی آن موقع، چه هیبت و هیمنهیی از خود نشان داد که چند جوان معترض متجاوز را از آن محل راند. البته خود او هم مدتی ناپدید بود و تا ظهور مجددش سخت نگرانش بودیم. پرانتز را میبندم و به تقوایی کارگردان فیلم داییجان ناپلئون برمیگردم. دلگرمی بعدی من انتخاب محل بود. تقوایی خانهیی را که بعد از مدتها صحبت و جستوجو انتخاب کرده بود و شبیهترین خانه به خانه مفروض داییجان بود را به من نشان داد. (بین لالهزار و فردوسی) هنگام فیلمبرداری سر دو، سه صحنه فیلم حضور داشتم، ولی از فیلم جز دو، سه سکانس دو، سه دقیقهیی موقع صداگذاری، چیزی ندیده بودم. وقتی فیلم آماده نمایش شد، رادیو/تلویزیون به مناسبت این واقعه یک میهمانی ترتیب داد که من هم دعوت داشتم. وقتی وارد سالن شدم، جوان برومند خوشقیافهیی، بعد از یک برخورد گرم با من، پرسید: «مرا شناختید؟» و با جواب منفی من، با خنده گفت: «بنده دوستعلیخره!» داورفر بود که متاسفانه تا آنموقع نمیشناختم و بعد، بازی فوقالعاده خوب او را دیدم که با قیافه جذاب و هیکل متناسب، به بهترین وجه به یک پرسوناژ آنتیپاستیک و کراهتانگیز جان داده بود. هفته پیش از شروع نمایش، رادیو/تلویزیون ملی یک مصاحبه تلویزیونی با حضور من و بازیگران فیلم ترتیب داد. در این جلسه من و اکثر بازیگران- منهای نقشینه و صیاد که جایی بازی داشتند - در یک ردیف نیمدایره در برابر کادر جا گرفته بودیم.
یادم نمیرود که در جواب مصاحبهکننده ژاله کاظمی- که نظرم را درباره پرسوناژهای رمان پرسید، گفتم که مشقاسم غیاثآبادی را از همه بیشتر دوست داشتم، و حالا که سایه پرویز فنیزاده هم روی صورت او افتاده، عاشقش شدهام. لبخند دلپذیر فنیزاده، که چهرهاش را زیر عینک شاخی درشت مثل یک نوجوان هفدهساله میکرد، جواب او به این ابراز اخلاص من بود. سالهای بعد بسیار تلاش کردم بلکه یک کپی ویدئو از این مصاحبه را به دست بیاورم، ولی موفق نشدم و همچنان آرزومند آنم. باری، فیلم آماده شد و موفقیتی که میدانید کسب کرد. تقوایی وقایع چندساله داستان را در چند ماه فشرد، ولی بههرحال هنر بزرگش ایجاد همان فضا و حالوهوای رمان بود که مسلما کار آسانی نبود و درخور تحسین و تقدیر است. من نهتنها برای ساختن پرسوناژها از افراد اطرافم مدل گرفته بودم، که وقایع داستان را در فضایی شبیه باغ و باغچه مسکونی خودم جا داده بودم. تقوایی در فیلم، در بسیاری از صحنهها، آنچنان فضای مشابهی با آنچه در ذهن من بود، به وجود آورده بود که هنگام تماشا، خودم را در میان بازیگران و در خانه داییجان احساس میکردم.
هر وقت نظر مرا راجع به فیلم سریال داییجان ناپلئون پرسیدهاند، چیزی جز تمجید و تحسین نشنیدهاند. اگر بخواهم در باب عیبجویی، مته به خشخاش بگذارم، فقط میتوانم از چند صحنه کوتاه که در آنها غفلت از توجه به دیالوگ آزارم داد، یاد کنم، برای مثال؛ وقتی مشقاسم در توصیف سر بیموی آسپیران غیاثآبادی، با اشاره دست به سمتوسوی جهات اربعه میگوید: «سر آسپیران از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب خالی از موست»؛ که به کلی خارج از زبان و بیان اوست.
البته این نوع تجاوزات به دیالوگ زیاد نبوده و احتمالا تنها من متوجه غرابت آنها شدهام و دیگران توجه زیادی نکردهاند. آنچه مایه تاسف خیلیها است این است که چرا از داییجان ناپلئون یک فیلم سینمایی به کارگردانی تقوایی ساخته نشده است. بهخصوص اخیرا که متن انگلیسی رمان به وسیله ناشر جدیدی به خوانندگان عرضه شده و انتشار آن به زبانهای تازهیی در دست تهیه است. مکرر در این باره مورد سوال قرار گرفتهام. توضیح میدهم: «رمان، که قبلا به زبانهای انگلیسی، آلمانی و روسی منتشر شده بود، سال گذشته با قرارداد جدیدی که انتشارات «راندوم هاوس» نیویورک با «میبج پابلیشرز» ناشر اولیه My uncle Napoleon بست، چاپ کاملا تازهیی از رمان را منتشر کرد. تقریبا همزمان، قراردادهایی برای انتشار کتاب به زبانهای فرانسوی، یونانی، کرهیی و... به امضا رسیده که به زودی منتشر میشوند.
یکی از مدیران موسسه انتشارات فرانسوی که مشغول آمادهکردن چاپ فرانسه داییجان است، در صحبت با من اظهار تعجب میکرد که کتابی که تا این اندازه در وطنش موفق بوده و سیوچند سال بعد از انتشار همچنان مطرح است و بازار دارد علاوه بر سریال تلویزیونی، سوژه یک فیلم سینمایی قرار نگرفته است؟ در آن صورت، کتاب انتشار خارجی سریعتر و وسیعتری پیدا میکرد. تذکر این فرانسوی به یادم آورد که تقوایی هنگام ساختن سریال به فکر تهیه یک فیلم سینمایی هم افتاده بود و از آنجا با من صحبت کرد. نفهمیدم به چه مانعی برخورد کرد که عملی نشد. باید اضافه کنم که موسسات مختلفی بهخصوص در کالیفرنیا، از سالها پیش، بدون اجازه من و تقوایی به تجارت ویدئوکلیپ قاچاقی سریال داییجان ناپلئون پرداختهاند و حالا به DVD رسیدهاند. گفتنی است که در این کار خلاف اخلاق و قانون، آنچنان خود را ذیحق میدانند که هر کدام در سراسر فیلم اسم و آدرس موسسه خود را با حروف درشت اضافه کردهاند. این یادآوری را میخواهم با یک ابراز تاسف تمام کنم و آن، این است که از فعالیت سینمایی تقوایی تازگیها چیزی نشنیدهام. خدا کند بیخبری من از سنگینی گوشم باشد.
ایرج پزشکزاد
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید بلیط هواپیما
ایران احمد وحیدی وزیر کشور مجلس شورای اسلامی بابک زنجانی مجلس خلیج فارس دولت دولت سیزدهم شورای نگهبان حجاب لایحه بودجه 1403
روز معلم حج تمتع سلامت تهران هواشناسی قوه قضاییه شهرداری تهران سیل آموزش و پرورش دستگیری فضای مجازی شورای شهر تهران
بانک مرکزی ارز دلار خودرو قیمت دلار قیمت خودرو ایران خودرو سایپا قیمت طلا مالیات چین بازار خودرو
تلویزیون سریال پایتخت سینمای ایران سینما نون خ موسیقی تئاتر دفاع مقدس فیلم کتاب رسانه ملی
اسرائیل رژیم صهیونیستی جنگ غزه غزه فلسطین آمریکا حماس روسیه نوار غزه نتانیاهو ترکیه افغانستان
فوتبال پرسپولیس استقلال رئال مادرید سپاهان تراکتور بایرن مونیخ باشگاه استقلال لیگ برتر فوتسال تیم ملی فوتسال ایران بازی
هوش مصنوعی تبلیغات ناسا اینستاگرام اپل فناوری همراه اول آیفون گوگل
داروخانه مسمومیت دیابت کاهش وزن قهوه بارداری خواب سلامت روان چاقی