سه شنبه, ۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 21 January, 2025
اراده معطوف به قدرت
زبانی كه باشد بریده ز جای
از آن به كه باشد دروغ آزمای (اسدی طوسی)
خیلی پیشتر از اینها می شناختیمش. خیلی پیشتر از آن كه در جشنواره كن، مثل بمبی عظیم همه چیز را منفجر كند و همه آدم ها را تحت تاثیر قرار بدهد، یكی از فیلم هایش را دیده بودیم. هرچند نمی دانستیم كارگردان آن كمدی جذاب كه حتی نامش را در فارسی تغییر داده بودند چیست و خبر نداشتیم كه دغدغه اصلی اش سیاست و اجتماع است و هیچ بدش نمی آید كه مثل انقلابی ها، پرچمی به دست بگیرد و در بین آدم هایی كه تظاهرات می كنند و شعار می دهند، ظاهر شود.
آن روزها «مایكل مور» را نمی شناختیم و نمی دانستیم این «عملیات سوسیس كانادایی» كه از تلویزیون ایران پخش می شود، «بیكن كانادایی» او است. بعدها، زمانی كه اسم و رسمی به هم زده بود، وقتی در یكی از ضمیمه های دی وی دی «قصه های عامه پسند» ساخته مشهور و ستایش برانگیز كوئنتین تارانتینو كه برنده نخل طلای جشنواره كن شد. او را دیدیم كه دارد با تارانتینو مصاحبه می كند، خیالمان راحت شد.
خودش است. فقط از آدمی مثل او برمی آید كه دست به چنین كارهایی بزند. این كه به شوخی می گویند حس بویایی خوبی دارد و خوب می فهمد كه كجا باید دنبال سوژه بگردد، بی دلیل نیست. حتی فكرش را هم نمی كردیم كه مستندساز جنجالی این سال ها، در كنار تارانتینو بایستد و درباره فیلمش، سین جیمش كند. وقتی «راجر و من» را ساخت و به جنگی تن به تن با كمپانی معظم فورد رفت، خبردار نشدیم. درواقع، خیلی دیر خبر ساخته شدن این فیلم را شنیدیم، وقتی «بولینگ برای كلمباین» را ساخت آن وقت بود كه ما هم مثل خیلی های دیگر، فكر كردیم كه از قافله عقب مانده ایم و خوب نیست كه چیز زیادی درباره او نمی دانیم. با این همه، حتی نخل طلا هم، آن قدر كه باید، زمینه ساز شهرتش نشد.
وقتی نامش را خواندند كه برود روی صحنه اسكار و مجسمه طلایی را به خاطر بولینگ برای كلمباین بگیرد، دست به كاری یكه زد، كاری كه همه را شوكه كرد. آنها كه در كداك تیه تر نشسته بودند، باور نمی كردند «مرد گنده سینمای مستند» این قدر شجاع باشد كه برود پشت تریبون و توی میكروفن حرف های گنده بزند. اما مایكل مور چنین كرد و در روزهایی كه جورج بوش پسر، به خاطر حمله های نظامی اش، مورد انتقاد روشنفكرهای آمریكایی بود، لباسی رسمی به تن كرد این قاعده آكادمی اسكار است كه شباهتی به شلوار جین و تی شرتش در بولینگ برای كلمباین نداشت.
در حالی كه گونه های برجسته اش از شدت هیجان، از این كه دارد به «آقای رئیس جمهور» ضربه ای كاری وارد می كند، می لرزید گفت: «... ما سینمای غیرداستانی را دوست داریم، ولی در روزگاری ساختگی و قلابی زندگی می كنیم. در روزگاری زندگی می كنیم كه انتخاباتی قلابی داریم و رئیس جمهوری قلابی از آن بیرون می آید. در روزگاری زندگی می كنیم كه مردی با دلایلی قلابی و ساختگی ما را به جنگ می فرستد... خجالت بكش آقای بوش، خجالت بكش... روزگار شما به سر آمده است...» همه آن بازیگرهایی كه در تالار بودند، همه آن كارگردان هایی كه آمده بودند دوستان قدیمی را ببینند، می دانستند كه مور، از جورج بوش خوشش نمی آید و یادشان بود كه در جشنواره كن، زمانی كه یكی از خبرنگارهای فرانسوی از او پرسیده بود اگر او و دوستانش به بوش رای نداده اند، پس چه كسی او را به ریاست جمهوری ایالات متحده انتخاب كرده است مور جواب داده بود كه هیچ آمریكایی عاقلی، آدم كودن و ابلهی مثل بوش را انتخاب نكرده است.
به همین صراحت و با همین كلمه هایی كه زیاد از حد تند و تیز به نظر می رسند. كمی بعدتر، مور شروع كرد به نوشتن نامه هایی كوتاه و بلند برای مردی كه به قول او «كاخ سفید» را اشغال كرده بود و هیچ كس، حتی سازمان ملل متحد، حاضر نبود علیه اش بیانیه ای صادر كند و مجبورش كند كه قدرت را بسپارد به كسی دیگر و برود در یكی از مزرعه هایی كه دارد و آن جا به شغل واقعی و اصلی اش مشغول شود. شاید بد نباشد این جا اشاره كنم كه مور، در مصاحبه اش با گوین اسمیت سردبیر فیلم كامنت، گفته بود كه در انتخابات ۲۰۰۰ حتی به ال گور هم رای نداده بود و دلیل عصبانیتش این است كه جورج بوش و دوروبری هایش انتخابات را دزدیده اند و خود را مالك چیزی دانسته اند كه اساسا متعلق به مردم آمریكا است.
مایكل مور در تكه ای از یك نامه به بوش نوشته بود: «اگر از مرغان مقلد فاكس نیوز بگذریم، كسی در آمریكا به خاطر جنگی كه راه انداختی هورا نكشید و خوشحالی نكرد. حرفم را قبول كن. از كاخ سفید بیا بیرون و به هركدام از خیابان های سراسر آمریكا برو. سعی كن پنج آمریكایی را پیدا كنی كه هیجان زده باشند و دلشان بخواهد یك عراقی را بكشند. همچو كسی را پیدا نمی كنی... از پانصد و سی و پنج نماینده كنگره آمریكا، فقط اسم بچه یكی شان در فهرست نیروهای ارتش دیده می شود.
اگر می خواهی برای آمریكا بجنگی، لطف كن و همین حالا دوتا دخترت را بفرست به كویت و اجازه بده لباس های مخصوص شیمیایی را بپوشند... می دانی، باید قبل از رئیس جمهور شدن، خیلی بیشتر از اینها سفر می كردی. بی اعتنایی ات نسبت به دنیا باعث شده كه آدم ابلهی شوی...» مور، حرف های تند و تیزش را در نامه های بعدی هم ادامه داد و اوج حرف هایش، مصادف شد با «فارنهایت ۱۱۹» كه نخل طلای كن را برای او به ارمغان آورد، هرچند آكادمی اسكار، این بار مجسمه طلایی را به او نداد.
شاید داوران آكادمی می ترسیدند كه این مرد گنده، باز هم از پشت تریبون، به بوش حمله كند. اما مایكل مور، علاقه ای به این جایزه ها نداشت. چیزی كه برای او اهمیت داشت، این بود كه آدم های زیادی فیلمش را ببینند و آگاهانه تصمیم بگیرند. به خاطر همه این چیزها بود كه نام مایكل مور در كنار جمعی از مشهورترین چهره های سیاسی و دینی، در فهرست تٲثیرگذارترین افراد جهان از نگاه مجله «تایم» قرار گرفت. مجله تایم، مور را به خاطر ساخت فیلم فارنهایت ۱۱۹ در این فهرست قرار داده بود.
● واقعیت بدون دخل و تصرف
برگردیم به عقب تر، به فیلم بولینگ برای كلمباین كه یكی از محبوب ترین مستندهای تاریخ سینما است. تا پیش از نمایش عمومی بولینگ برای كلمباین، خیلی ها فكر می كردند كه سینمای مستند، سینمای مورد علاقه مردم نیست. می گفتند مردم، تماشاگران واقعی سینما، فیلم های داستانی را دوست دارند. دوست دارند فیلم هایی را ببینند كه داستانی در آن اتفاق می افتد، بی آن كه حواسشان باشد هیچ درامی جذاب تر از واقعیت نیست.
راز موفقیت مایكل مور همین بود. فهمید كه می شود واقعیت را به شكل داستانی جذاب درآورد، بدون هیچ دخل و تصرفی. بولینگ برای كلمباین، فیلم غیرمنتظره ای بود. همه آنها كه سرگذشت غمبار مدرسه كلمباین را شنیده بودند، فكر می كردند قرار است فیلمی درباره آن مدرسه ببینند. اما مور در بولینگ برای كلمباین، به چیزی فراتر از آن مدرسه پرداخته بود.
چه كسی اجازه می دهد آدم ها این قدر آسان به اسلحه ها نزدیك شوند چه كسی اجازه می دهد اسلحه ها در هر مغازه ای، و حتی مسخره تر از همه در بانك ها، پیدا شوند به نظر مور خون بچه هایی كه در مدرسه كلمباین كشته شدند، به گردن آنهایی است كه استفاده از اسلحه را آزاد گذاشته اند. بعد از تماشای بولینگ برای كلمباین، به این نتیجه می رسیم كه در آمریكا، همه می ترسند و ناامنی بیداد می كند. این همه اسلحه، این همه گلوله كه در جعبه های ریز و درشت فروخته می شود، نتیجه این ناامنی است.
اگر فیلم را دیده باشید كه ندیدنش واقعا بعید است، چون چندباری هم از تلویزیون خودمان پخش شده. لابد آن جدال دیدنی و البته نابرابر مایكل مور و «چارلتن هستن» افسانه ای كه رئیس سازمان ملی اسلحه، یا چیزی شبیه به این است را دیده اید. هستن پیر در برابر مور كم می آورد و عملا پاسخی برای سئوال های او ندارد. این خاصیت مایكل مور است كه پیش می تازد و سیل سئوال های تند و تیزش را بر سر مخاطبش می ریزد. فرقی نمی كند كه با بازیگری قدیمی روبه رو است، یا رئیس جمهور آمریكا. مهم این است كه حقیقت را كشف كند. اما كشف حقیقت كه این قدر آسان نیست.
محسن آزرم
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست