شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

انسان معاصر و سینما


انسان معاصر و سینما

یوندهای بین سینما, دانشگاه و نهادهای تصمیم گیری را قوی تر کنیم

مساله اساسی مردم‌ شناسی امروز، رابطه میان انسان وجوامع شهری است. مفاهیم انسان و شهر، دو مفهومی هستند که از لحاظ زبان‌ شناسی و در سیستم زبانی و شناختی ما بسیار قدیمی ‌اند. ما از دوره باستان تا کنون چیزی داشته ‌ایم به عنوان انسان و همچنین از دوران باستان یعنی لا اقل از هفت هزار سال پیش چیزی تحت عنوان شهر و تمدن نیز داشته ‌ایم که در متون تاریخی و همه روایت‌ها و اسطوره‌ها و حتی در ادبیات کلاسیک تا دوره معاصر از شهر نام برده شده است. اما شهر و انسان شهری و رابطه ‌ای که امروز از آن نام می ‌بریم یک رابطه متاخر است، و نهایتا برمی ‌گردد به انقلاب صنعتی و انقلاب‌های سیاسی قرن نوزده که شهرنشینی را به شکل غالب زندگی انسان تبدیل می‌ کنند. پیش از آن شهر و انسان داشته ‌ایم اما معمولا تعداد اندکی در شهر زندگی می‌ کردند و محل اقامت نخبگان و افراد خاص بوده است. از قرن نوزده با انقلاب صنعتی که صنعت و کارخانجات را که اشکال تولیدی شهری هستند و در شهر شکل می‌ گیرند تبدیل می ‌کند به شکل اصلی معیشت انسان‌ها و زیستگاه اصلی انسان‌ها را از روستا به شهر منتقل می کند و به تجارت رونق می‌ دهد، شاهد موج گسترده مهاجرت از روستاها به شهرها هستیم و روستاها به مرور یا از بین می ‌روند و یا تبدیل به شهر می‌شوند. تمام جوامع انسانی هرچه بیشتر به سوی شهرنشینی رفته ‌اند. کسی که در یک شهر زندگی می‌ کند در حال زیستن در قالب‌های روزمره است. یعنی این انسان، رابطه ای فضایی و زمانی تکرار شونده و متعارف با شهر دارد. یعنی این فرد در جایی زندگی می ‌کند که به آن سکونتگاه یا زیستگاه می ‌گوییم، در جایی کار می ‌کند که به آن، محل کار می ‌گوییم، از یک سری شریان‌های شهری عبور می‌ کند که به آنها شریان‌های حمل و نقلی می ‌گوییم و به جز سکونت و کار باید تفریح، استراحت و اوقات فراغت هم داشته باشد و این اوقات فراغت هم فضاهایی را در شهر داراست که به آن فضاهای فراغتی شهر می‌ گوییم و این انسان با این فضاها هم یک رابطه مشخصی دارد. این روابط ، مجموعه‌ ای است از روابط زمانی و مکانی که کلیدی است برای اینکه بفهمیم یک نفر در یک شهر با رضایت خاطر و بدون تنش زندگی می ‌کند یا نه و اگر مشکلی وجود دارد در کجاست؟ زیرا ما معتقدیم بسیاری از مشکلات اجتماعی، تنش‌های شهری و اجتماعی ناشی از اختلالاتی است که در سطح روزمرگی اتفاق می‌ افتد.

سینمای مستند و داستانی می‌ تواند نقش عظیمی، هم در حوزه تجربه در انسان ‌شناسی و هم در حوزه آموزش داشته باشد. چه برای کسانی که در موقعیت پژوهشگر هستند و چه برای کسانی که دانشجوی این رشته‌ها هستند. برای هر یک به صورت‌های مختلفی می ‌تواند مورد استفاده قرار گیرد که ساده ‌ترینش به عنوان یک ابزار آموزشی است. ما برای اینکه برای یک بحث شهری بتوانیم یک درس ارائه دهیم در خیلی از موارد می ‌توانیم از فیلم‌های سینمایی یا فیلم‌های داستانی که در مورد آن موضوع ساخته شده استفاده و از قدرتی که فیلم و سینما دارد بهره ببریم. به این دلیل که یک فیلم می ‌تواند لا اقل دو حس مهم دیداری و شنیداری ما را با هم ترکیب کند. علاوه بر آن تکنیک‌هایی همچون کلوزآپ، چگونگی استفاده از تصویر، صدا، موسیقی، نور، رنگ، چیدمان و طراحی صحنه و حتی تکنیک‌های تدوین نیز که در طول ۱۵۰ سال اخیر به وجود آمده سبب شده که سینما بتواند از طریق آنها روی حواس دیگر مانند عواطف انسانی و شکل دهی به ساختارهای شناخت نیز تاثیر بگذارد. در واقع فیلمسازها توانسته ‌اند آنچه را که تصور می کنیم در مغز اتفاق می افتد، به یک تدوین تبدیل کنند و درون این تکنیک و مونتاژ به کار گیرند. تکنیکی که سینما توانسته به آن برسد، در حوزه نوشتار علمی نتوانسته ‌ایم به آن دست یابیم. تنها کسی که شاید بتوان گفت به دلیل یک رویکرد فلسفی خاص به این مساله نزدیک شد، ژاک دریدا بود، اما حتی او هم نتوانست به یک شکل تاثیرگذار، یک نوشتار ساختارزدا ایجاد کند. این نشان می‌ دهد که در برخی از شاخه‌های سینما به این دلیل که به دنبال جذب کردن مخاطب و ایجاد جاذبه بیشتر بوده، توانسته ساختارهای ذهنی را که در ساختار شناخت ما وجود دارد بیرون بکشد و از آن تکنیک‌های تدوین بسازد و می‌ توان گفت سینما از این لحاظ ، چه برای آموزش و چه پژوهش، ابزاری جایگزین ‌ناپذیر است.

حضور یک متخصص جامعه شناس و یک فیلمساز در کنار هم، در شرایطی که این افراد از حوزه‌های مقابل خود اطلاعات کافی نداشته باشند، نمی‌ تواند نتایج خوبی در بر داشته باشد و کمک چندانی نمی ‌کند. زیرا اتفاقی که خواهد افتاد این است که هر کسی حرف خودش را می‌ زند و آن رابطه فکری که باید، به وجود نخواهد آمد.

ما وارد دنیایی شده ‌ایم که رسانه ‌ای است. یعنی اگر امروز میزان مصرف تصویری یعنی هر چیزی به مفهوم نگاه کردن، یک انسان معمولی را با میزان مصرف تصویری یک شخص مشابه در ده، بیست یا پنجاه سال پیش بسنجیم، می‌ بینیم که اصلا قابل مقایسه نیست. هرچه عقب‌ تر برویم میزان دیده‌های یک شخص کمتر و کمتر می ‌شود. تجربه تصویری آدم‌هایی که هزار سال پیش زندگی می‌ کردند بسیار محدود بوده است. هر چه جلوتر آمده ‌ایم جهان رسانه ‌ای ‌تر شده. تلویزیون، سینما و اینترنت به وجود آمده است. اینها تعداد و میزان تصاویر تجربه شده برای ذهن انسان را افزایش می‌ دهد و یکی از نتایج این مساله این است که انسان‌ها فضاهایی را می‌ بینند که تا به حال هرگز ندیده ‌اند و از آن مهم ‌تر، فضاهایی را می ‌بینند که ممکن است دیگر هرگز نتوانند شکل واقعی آنها را ببینند. این چیزی است که قبلا اصلا نمی ‌توانست اتفاق بیفتد.

راهکار رسیدن به این امر، آن است که باید بتوان پیوندهای بین سینما اعم از داستانی و مستند، و دانشگاه به عنوان محل آموزش، پژوهش و حوزه تصمیم‌ گیری یعنی نهادهای دولتی که تصمیم‌ گیری و اجرا را بر عهده دارند، را قوی ‌تر کنیم. این راهی است که می تواند پیوندی منطقی و راهگشا برای سینما ایجاد کند. اما آیا فیلمسازان، دانشگاهیان و مدیران ما این ضرورت را درک کرده اند؟ تولیدات سینمای ما به این پرسش پاسخ منفی می دهد!

ترجمه: شراره گل محمدی