پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

آیا جنگ عراق پایان می یابد


آیا جنگ عراق پایان می یابد

«در حدود ۱۹ سرباز آمریکایی تاکنون در ماه دسامبر کشته شده اند که این کم ترین تعداد تلفات ارتش آمریکا از زمان حمله این کشور به عراق در مارس ۲۰۰۳ تنها در یک ماه بوده است اخیرا یعنی در ماه می, ۱۳۵ سرباز آمریکایی یا به ضرب گلوله کشته شده و یا توسط شبه نظامیان عراقی کشته شده بودند »

«در حدود ۱۹ سرباز آمریکایی تاکنون در ماه دسامبر کشته شده اند که این کم ترین تعداد تلفات ارتش آمریکا از زمان حمله این کشور به عراق در مارس ۲۰۰۳ تنها در یک ماه بوده است. اخیرا یعنی در ماه می، ۱۳۵ سرباز آمریکایی یا به ضرب گلوله کشته شده و یا توسط شبه نظامیان عراقی کشته شده بودند.» به گزارش ایسنا روزنامه انگلیسی ایندیپندنت در گزارشی به وضعیت کلی عراق پس از حمله آمریکا تاکنون پرداخته است. در این گزارش آمده است: «کاهش تلفات آمریکایی ها یکی از وقایع شگفت انگیز در سال ۲۰۰۷ بوده است. در آغاز امسال، همانطور که فرماندهان سنی و شیعه بخش های بیشتر و بیشتری را در عراق در کنترل خود می گرفتند، به نظر می رسید که ارتش آمریکا در عراق با تمام وجودش وضعیت را در اختیار گرفته است. دوازده ماه بعد، واحدهای آمریکایی با آرامش در حال گشت زنی در مناطق بغداد بودند، یعنی در جایی که در هر گوشه و کنارش از طرف کمین کنندگان تهدید می شدند. به نظر می رسد از نقطه نظر کاخ سفید، همانطور که با ترور بی نظیر بوتو در پاکستان- یکی از هم پیمانان اصلی آمریکا- بر شکنندگی موقعیت آمریکا تأکید می شود، وقایع عراق یکی از چند پیشرفت خوش بینانه انگشت شمار از سری بحران هایی است که آمریکا در مرکز اصلی جهان اسلام با آن روبرو است.» این گزارش افزوده است: «عراقی ها و مردم دیگر کشورها به یک اندازه در تحیر به سر می برند که معنی این تغییرات چیست؟ آیا ما شاهد پایان جنگ در عراق هستیم؟ جنگی که تاکنون بیش از جنگ نخست جهانی به طول انجامیده است و یا این که این تنها وقفه ای در خشونتی است که قرار است به پایان برسد، زیرا شیعه ها، سنی ها، کرد ها و آمریکایی ها هیچ گاه تا این میزان از هم گسسته و فروپاشیده نبوده اند. امسال تغییرات مشخصی در عراق رخ داده اند: مهمترین این تغییرات این است که بخشی از جامعه عرب سنی که مرکز شورشی گری علیه نیروهای آمریکایی است، دیدگاهش را تغییر داده است و هم اکنون در همکاری با ارتش آمریکا در حال جنگ با القاعده است. این تغییر چشم گیر در حمایت از گروه خاصی در وهله اول به این دلیل اتفاق افتاد که عرب های سنی که تنها ۲۰ درصد جمعیت عراق را تشکیل می دهند به علت این که ۶۰ درصد عراقی ها شیعه هستند، نادیده انگاشته شده اند.

ارتش های آمریکا و بریتانیا بسیاری از جنگ های پیشین چریکی را آزموده اند تا راه حل هایی را پیدا کنند که در جنگ با شورشی گری سودمند باشد. زمانی ژنرال های بریتانیایی به طور مشخصی اصرار داشتند تا با افتخار از اقدامات خود در مالایا- یکی از مستعمره های بریتانیا از سده هجدهم تا بیستم در آسیا- و ایرلند شمالی، به عنوان نمونه هایی که تجربیات غنی را در جنگ با شبه نظامیان به آنها داده است، یاد کنند. بسیاری از این تجربیات گمراه کننده بوده اند: یکی از افسران بریتانیایی با عصبانیت در این باره گفت: بصره دقیقا ضد (متفاوت با) ایرلند شمالی و مالایا بود. در ایرلند شمالی ما از حمایت اکثریت علیه کاتولیک های رومی و در مالایا نیز از حمایت اکثر مردم علیه اقلیت های چینی برخوردار بودیم. مشکل اصلی ما در جنوب عراق این است که ما هیچ حامی محلی نداریم. آمریکایی ها نیز از مشکلی مشابه در مرکز عراق رنج می برند. بسیار مشکل است که در بیرون از کردستان شما یک نفر عراقی را پیدا کنید که از کل حرکت آمریکا در اشغال عراق حمایت کند و نه از کارهای تاکتیکی آمریکا. البته جنگ عراق تنها شباهت هایی با جنگ چچن دارد، چیزی که به ندرت ذکر شده است.

در روشی مشابه به روش القاعده در عراق، بنیادگرایان در چچن که بدون استثنا وهابی خوانده می شوند، نقش بسیار اصلی در مقاومت مسلحانه در برابر اشغال روسیه داشته اند. اما سبعیت این بنیادگراها در جنگ با روسیه حتی بسیاری از چچنی های ضد روسیه را نیز از خود بیگانه کرد و در نهایت این شورشی گری از هم پاشیده است. مددکاران حقوق بشر چچن که معمولا سبعیت روس ها را محکوم می کردند، حاضر بودند تا با ارتش روسیه در حمله به وهابی ها همکاری کنند. در اغلب موارد، انگیزه این مددکاران خصومت خویشاوندی با فرمانده وهابی ها بود که خویشاوندان آنها را کشته بود.» ایندیپندنت افزوده است: «اما این شباهت ها میان چچن و عراق نباید زیاد دست مایه تحلیل ها قرار بگیرد. ارتش آمریکا به طور مؤثری نیروهای شبه نظامی سنی را به وجود آورده است که به زودی به ۱۰۰ هزار تن خواهد رسید که البته بسیاری از آنها پیشتر شورشی بوده اند. ارتش آمریکا آن ها را مسلح کرده است و به آن ها دست مزد می دهد اما این شبه نظامیان به دولت ائتلاف شیعه و کرد عراق بسیار مظنون هستند. بسیاری از فرماندهان سنی از استفاده از شبه نظامیان شیعه یعنی ارتش مهدی که به دستور مقتدی صدر- رهبر این ارتش- از حالت آماده باش بیرون آمده است، سخن به میان می آورند. این یک وضعیت بسیار عجیب و غریب است. یکی از سیاستمداران با تجربه عراقی اعلام کرده است که القاعده در عراق هرگز ارتباط زیادی با سازمان اسامه بن لادن و طالبان نداشته است. القاعده در عراق در سال گذشته به طور کامل از هم پاشید. یکی از نشانه های این فروپاشی نیز این بود که یک نفر جایگاه ابومصعب الزرقاوی، رهبر این سازمان در عراق را به ارتش آمریکا لو داد، در نتیجه ارتش آمریکا مخفیگاه وی را بمباران کرد و وی را کشت. تعدادی از شبه نظامیان به نام « شهروندان نگران» که هم اکنون در استخدام ارتش آمریکا هستند، پیشتر عضو نیروهای القاعده بوده اند.

این در حالی است که آمریکا هنوز صد ها تن را در گوانتانامو به اتهام رابطه با القاعده در زندان دارد.» گزارش می افزاید: «آمریکا در سال ۲۰۰۷ از نظر عملیاتی پیشرفت واقعی در میدان جنگ داشته است. اما هنوز هم نشانه های کمی از آرام شدن وضعیت عراق به چشم می خورد. فرماندهان محلی در مناطق سنی موضع خود را از حمله به نیروهای آمریکایی به همکاری با آنها تغییر داده اند. اما ممکن است که خیلی ساده همین فردا دوباره به موضع پیشین خود بازگردند. با خروج نیروهای بریتانیایی از بصره، آمریکایی ها دیگر در عراق هم پیمانان طولانی مدتی ندارند تا بتواند بدون مساعدت آمریکا روی پای خود بایستد. و این یکی از خطرات حضور هر چه بیشتر آمریکا در عراق است: هر چه بیشتر طول بکشد، دولت عراق نیز کمتر می تواند دیگر بدون حمایت آمریکا به خود تکیه کند. دولت عراق دولتی است در«منطقه سبز» و بدون حضور نظامی آمریکا هم چون «گیاه گلخانه ای» خواهد بود که پژمرده خواهد شد و خواهد مرد. اگر چه نوری المالکی، نخست وزیر عراق، از روش آمریکا در کنترل ارتش این کشور گله می کند، اما تلاش واقعی برای خروج از این منطقه سبز و ایجاد استقلال واقعی عراق انجام نمی دهد. ارتش آمریکا ممکن است که بگوید تا زمانی که عراق نتواند بر روی دو پای خود بایستد، این کشور را ترک نخواهد کرد اما این حضور مداوم این تضمین را می دهد که چنین روزی نخواهد آمد.» در پایان این گزارش آمده است: «عراق، افغانستان و پاکستان کشورهای کاملا متفاوتی هستند. اما این ها مناطقی هستند که آمریکا به عنوان یک ابرقدرت خواست تا وضعیت خود را در آن ها به آزمایش بگذارد. این ها هم چنین کشورهایی هستند که بسیار سخت می توان در آن ها به یک پیروزی قاطع دست یافت زیرا قدرت در آن ها چند پاره است.

اما همین موقعیت ها نیز خیال انگیز و اغراق شده هستند. برای نمونه، طالبان به سرعت هر چه تمام تر در سال ۲۰۰۱ سرنگون شد زیرا فرماندهان محلی که طالبان به آنها رشوه داده بود و یا تهدید کرده بود تا از این گروه حمایت کنند، متوجه شدند که آمریکا رشوه های بیشتری را به آنها پیشنهاد کرده است و نیز دریافتند که بمباران کننده های آمریکا، رعب آورتر از تهدید طالبان هستند. اگرچه تعداد بسیار محدودی از این فرماندهان محلی از قدرت دست کشیدند، اما دوباره به همان سیاست پیشین خود یعنی همکاری با طالبان روی آوردند. همین امر درباره عراق نیز صادق است. احزاب، جنبش ها و فرقه های عراقی این توانایی بسیار عجیب را دارند تا با فشارهای خارجی مقابله کنند. بسیاری از آن ها از دست رژیم صدام جان سالم به در بردند و قرار نیست که تحت فشارهای آمریکا شکست بخورند.»