سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

افزایش نابرابری یا كاهش فقر


افزایش نابرابری یا كاهش فقر

جهانی سازی موجب تشدید فرآیند قطبی شدن جهان شده و فاصله بین شمال و جنوب هر روز عمیق تر و گسترده تر می شود مخالفان معتقدند كه غرب حتی زمانی كه متهم به ریاكاری نیست , سیاست جهانی سازی را دنبال می كند و مراقب است تا منافع این كار به نحوی نامناسب و به زیان كشورهای در حال توسعه تقسیم شود

مخالفان‌ فرآیند جهانی‌ شدن‌ استفاده‌ از مفهوم‌ جهانی‌ كردن‌ یا جهانی‌ سازی‌ را بر مفهوم‌ جهانی‌ شدن‌ ترجیح‌ می‌دهند زیرا به‌ زعم‌ آنها جهانی‌سازی‌ فرآیندی‌ است‌ كه‌ مبتنی‌ بر قصد و برنامه‌ از پیش‌ تعیین‌ شده‌ است‌. آنها جهانی‌ سازی‌ را مترادف‌ با پذیرش‌ نظام‌ سرمایه‌داری‌ بخصوص‌ از نوع‌ امریكایی‌ آن‌ می‌دانند به‌ گونه‌یی‌ كه‌ طرفداران‌ برنامه‌ جهانی‌ سازی‌ ادغام‌ در جهان‌ سرمایه‌داری‌ را ساز و كاری‌ برای‌ مبارزه‌ با توسعه‌ نیافتگی‌ می‌دانند.

«استیگلیتز» یكی‌ از صاحبنظران‌ بنام‌ توسعه‌ اقتصادی‌ در كتاب‌ ارزنده‌ «جهانی‌ سازی‌ و مسائل‌ آن‌» جهانی‌ سازی‌ را بخصوص‌ در ارتباط‌ با توسعه‌ كشورهای‌ در حال‌ توسعه‌ مورد واكاوی‌ قرار داده‌ است‌. به‌ نظر او جهانی‌ سازی‌ واقعیتی‌ متناقض‌ است‌ كه‌ همزمان‌ مورد ستایش‌ و نكوهش‌ است‌ و فرآیندی‌ است‌ كه‌ به‌ سادگی‌ نمی‌توان‌ از كنار آن‌ گذشت‌ زیرا چنین‌ كاری‌ نه‌ ممكن‌ و نه‌ مقبول‌ است‌. جهانی‌ سازی‌ عبارت‌ است‌ از نزدیك‌ شدن‌ كشورها و ملت‌های‌ جهان‌ كه‌ نتیجه‌ كاهش‌ شدید هزینه‌های‌ حمل‌ و نقل‌ و ارتباطات‌ و نیز رفع‌ موانع‌ مصنوعی‌ است‌ كه‌ در راه‌ جریان‌ كالاها و خدمات‌، سرمایه‌، دانش‌ (و تا حدودی‌ افراد) قرار دارد. جهانی‌ سازی‌ تاسیس‌ نهادهای‌ تازه‌یی‌ را سبب‌ شده‌ كه‌ همراه‌ با نهادهای‌ موجود در داخل‌ مرزهای‌ كشورها به‌ فعالیت‌ مشغولند. چنین‌ فرآیندی‌ برخوردار از متولیانی‌ نیز هست‌ آنچنان‌ كه‌ استیگلیتز بانك‌ جهانی‌، صندوق‌ بین‌المللی‌ پول‌ و سازمان‌ تجارت‌ جهانی‌ را متولیان‌ اصلی‌ جهانی‌ سازی‌ می‌داند.

«جهانی‌ سازی‌» به‌ ترتیبی‌ كه‌ تاكنون‌ دنبال‌ شده‌ به‌ وعده‌های‌ هواداران‌ آن‌، جامه‌ عمل‌ نپوشانده‌ یا آنچه‌ می‌تواند یا باید برسد، نرسیده‌ است‌. در برخی‌ موارد رشد اقتصادی‌ اساسا حاصل‌ نشده‌ و اگر هم‌ شده‌ منافعش‌ عاید همگان‌ نشده‌ است‌. برآیند سیاست‌های‌ تحت‌ تفاهم‌ واشنگتن‌ غالبا این‌ بوده‌ كه‌ تعداد كمی‌ به‌ هزینه‌ بسیاری‌ دیگر و عموما طبقات‌ مرفه‌ به‌ هزینه‌ فقرا منتفع‌ شده‌اند. در بسیاری‌ از موارد، منافع‌ و ارزش‌های‌ بازرگانی‌ بر نگرانی‌های‌ زیست‌ محیطی‌، مردم‌سالاری‌، حقوق‌ بشر، عدالت‌ اجتماعی‌ چربیده‌ است‌.

به‌ گونه‌یی‌ كه‌ معمولا نقد جهانی‌ سازی‌ معطوف‌ به‌ این‌ نكته‌ است‌ كه‌ در قالب‌ فرآیند جهانی‌ سازی‌ بر ابعاد اقتصادی‌ نسبت‌ به‌ دیگر ابعاد حیات‌ اجتماعی‌ اولویت‌ بیشتری‌ داده‌ می‌شود. چنین‌ نقدی‌ زمانی‌ كه‌ با توجه‌ به‌ مباحث‌ اقتصادی‌ صرف‌ چون‌ ابعاد مالی‌ و بازارگرایی‌ اقتصادی‌ مربوط‌ به‌ نظام‌ سرمایه‌داری‌ صورت‌ می‌گیرد یا معطوف‌ به‌ سیاست‌های‌ تعدیل‌ در كشورهای‌ در حال‌ توسعه‌ می‌شود، شدت‌ بیشتری‌ پیدا می‌كنند.

به‌ تعبیر «شولت‌» سیاست‌های‌ نولیبرالی‌ كه‌ بر بازار آزاد و لغو یارانه‌های‌ دولتی‌ تاكید دارند خود مقوی‌ نابرابری‌ فرصت‌ بوده‌اند.» دولت‌های‌ عضو سازمان‌ توسعه‌ و همكاری‌ اقتصادی‌ در حالی‌ كه‌ برای‌ آزادسازی‌ در جنوب‌ موعظه‌ می‌كنند، خود یارانه‌های‌ متعدد و سایر انواع‌ مداخله‌ در بازار را به‌ كار بسته‌اند كه‌ به‌ حفظ‌ و گسترش‌ برتری‌ آنها بر كشورهای‌ فقیر كمك‌ كرده‌ است‌.

اقتصاد آزاد معمولا حامی‌ عوامل‌ قدرتمند آزاد است‌ كه‌ در شمال‌ مستقر هستند. سازمان‌ تجارت‌ جهانی‌ سریعترین‌ آزادسازی‌ را در زمینه‌ فرآورده‌های‌ صنعتی‌ و مالكیت‌ معنوی‌ كه‌ منافع‌ كشورهای‌ شمال‌ را تامین‌ می‌كند انجام‌ داده‌ است‌ در حالی‌ كه‌ در زمینه‌هایی‌ مثل‌ كشاورزی‌ و منسوجات‌ كه‌ آزادسازی‌ تجارت‌ ممكن‌ است‌ برای‌ منافع‌ كشورهای‌ جنوب‌ فرصت‌های‌ بیشتری‌ را فراهم‌ كند حركت‌های‌ كندتری‌ را از خود نشان‌ داده‌ است‌.

در نتیجه‌ جهانی‌ سازی‌ موجب‌ تشدید فرآیند قطبی‌ شدن‌ جهان‌ شده‌ و فاصله‌ بین‌ شمال‌ و جنوب‌ هر روز عمیق‌تر و گسترده‌تر می‌شود. مخالفان‌ معتقدند كه‌ غرب‌ حتی‌ زمانی‌ كه‌ متهم‌ به‌ ریاكاری‌ نیست‌، سیاست‌ جهانی‌ سازی‌ را دنبال‌ می‌كند و مراقب‌ است‌ تا منافع‌ این‌ كار به‌ نحوی‌ نامناسب‌ و به‌ زیان‌ كشورهای‌ در حال‌ توسعه‌ تقسیم‌ شود.

یكی‌ از مواردی‌ كه‌ این‌ سیاست‌ را بخوبی‌ هویدا می‌كند برخورد و سیاست‌ دوگانه‌یی‌ است‌ كه‌ جهان‌ سرمایه‌داری‌ به‌ اصطلاح‌ آزاد در مورد پرداخت‌ یارانه‌ها دارد. كشورهای‌ صنعتی‌ به‌ روی‌ محصولات‌ كشاورزی‌ خود یارانه‌ می‌پردازند و از این‌ راه‌ رقابت‌ را برای‌ كشورهای‌ در حال‌ توسعه‌ دشوار می‌كنند، در حالی‌ كه‌ به‌ كشورهای‌ در حال‌ توسعه‌ فشار می‌آورند تا یارانه‌ محصولات‌ صنعتی‌ خود را حذف‌ كنند. نگاهی‌ به‌ رابطه‌ مبادله‌ (كه‌ عبارت‌ است‌ از نسبت‌ قیمت‌هایی‌ كه‌ كشورهای‌ توسعه‌ یافته‌ و كمتر توسعه‌ یافته‌ روی‌ محصولات‌ خود می‌ گذارند) پس‌ از موافقت‌ نامه‌ تجاری‌ سال‌ ۱۹۹۵ میلادی‌ روشن‌ می‌كند كه‌ تاؤیر خالا این‌ امر، كاهش‌ بهای‌ كالاهای‌ برخی‌ از كشورهای‌ فقیر است‌ در قیاس‌ با آنچه‌ بابت‌ وارداتشان‌ می‌پردازند، نتیجه‌ این‌ شده‌ كه‌ بعضی‌ از فقیرترین‌ كشورهای‌ جهان‌ عملا وضع‌ بدتری‌ یافته‌اند.

حتی‌ در مقیاس‌ جهانی‌ نیز هزینه‌هایی‌ كه‌ جهانی‌ سازی‌ به‌ دنبال‌ داشته‌ است‌ هزینه‌های‌ در خور توجهی‌ هستند. به‌ اعتقاد استیگلیتز منافع‌ جهانی‌ سازی‌ چنان‌ نبود كه‌ هواخواهان‌ آن‌ ادعا كرده‌اند. بهایی‌ كه‌ بابت‌ آن‌ پرداخت‌ شده‌ بیش‌ از آن‌ بوده‌ كه‌ هواداران‌ ابراز نموده‌اند، چرا كه‌ به‌ محیط‌ زیست‌ صدمه‌ زده‌، فرآیندهای‌ سیاسی‌ به‌ فساد كشیده‌ شده‌ و سرعت‌ تغییرات‌، فرصت‌ لازم‌ برای‌ تطابق‌ فرهنگی‌ را در اختیار این‌ كشورها نگذاشته‌ است‌.

بحرانهایی‌ كه‌ سبب‌ بیكاری‌ وسیع‌ شده‌ به‌ نوبه‌ خود مسائل‌ بلند مدت‌تری‌ مثل‌ فروپاشی‌ اجتماعی‌ را به‌ دنبال‌ داشته‌ است‌ كه‌ نمونه‌های‌ آن‌ را از بروز خشونت‌های‌ مناطق‌ شهری‌ امریكای‌ لاتین‌ گرفته‌ تا درگیری‌های‌ نژادی‌ در دیگر مناطق‌ جهان‌ مثل‌ اندونزی‌ می‌توان‌ مشاهده‌ كرد. تحت‌ چنین‌ وضعیتی‌ پرسش‌های‌ عدیده‌یی‌ مانند آیا جهانی‌ سازی‌ فی‌نفسه‌ برنامه‌ و فرآیندی‌ نامطلوب‌ و منفی‌ است؟ آیا می‌توان‌ از كنار این‌ فرآیند گذشت‌ و به‌ آن‌ اعتنایی‌ نداشت‌؟ در پاسخ‌ به‌ این‌ پرسش‌ها عنوان‌ شده‌ است‌، جهانی‌ سازی‌ به‌ نوبه‌ خود نه‌ خوب‌ است‌ و نه‌ بد، توان‌ آن‌ را دارد كه‌ پیامدهای‌ بسیار خوبی‌ به‌ بار آورد، مثلاً برای‌ كشورهای‌ شرق‌ آسیا كه‌ جهانی‌سازی‌ را با سبك‌ و سیاق‌ و با سرعت‌ مورد نظر خود دنبال‌ كرده‌اند، منافع‌ بزرگی‌ داشته‌ است‌. علی‌رغم‌ اینكه‌ بحران‌ سال‌ ۱۹۹۷ میلادی‌ موجب‌ عقب‌نشینی‌هایی‌ نیز در این‌ زمینه‌ شد، اما در بسیاری‌ از نقاط‌ جهان‌ چنین‌ منافعی‌ حاصل‌ نشده‌ است‌ و مهمتر اینكه‌ مشكل‌ به‌ نفس‌ جهانی‌ سازی‌ مربوط‌ نیست‌، بلكه‌ به‌ نحوه‌ انجام‌ آن‌ مربوط‌ است‌.

بخشی‌ از مشكل‌ از سازمان‌های‌ اقتصادی‌ بین‌المللی‌ و از جمله‌ صندوق‌ بین‌المللی‌ پول‌، بانك‌ جهانی‌ و سازمان‌ تجارت‌ جهانی‌ ناشی‌ می‌شود كه‌ در تنظیم‌ ضوابط‌ و قواعد آن‌ دست‌ داشته‌اند. آنها عموماً به‌ ترتیبی‌ عمل‌ كرده‌اند كه‌ به‌ جای‌ اینكه‌ در خدمت‌ جهان‌ در حال‌ توسعه‌ باشند به‌ منافع‌ كشورهای‌ صنعتی‌ پیشرفته‌ و بویژه‌ منافع‌ گروه‌های‌ خاص‌ در داخل‌ این‌ كشورها خدمت‌ كرده‌اند.

«دیوید هلد و مك‌ گرو» هم‌ معتقدند كه‌ ساختار فعالیت‌ اقتصادی‌ جهانی‌ تحت‌ سلطه‌ روز افزون‌ نظامهای‌ اقتصاد و سازمان‌ توسعه‌ و همكاری‌ اقتصادی‌ و پیوندهای‌ در حال‌ رشد میان‌ آنها قراردارد. از هر نظر كه‌ بنگریم‌ بزرگترین‌ بخش‌ انسانها از بازار به‌ اصطلاح‌ جهانی‌ محروم‌ می‌مانند، شكاف‌ میان‌ شمال‌ و جنوب‌ در حال‌ افزایش‌ است‌. پیامد چنین‌ وضعیتی‌ تحقق‌ شكاف‌ فزاینده‌ در بین‌ كشورهای‌ شمال‌ و جنوب‌ است‌.

به‌ نظر بسیاری‌، منشا اصلی‌ نابرابری‌ها و شكاف‌ بین‌ شمال‌ و جنوب‌ را باید در سیاست‌های‌ اقتصادی‌ نئولیبرالی‌ كه‌ در قالب‌ جهانی‌ شدن‌ اقتصادی‌ نمود پیدا می‌كنند جست‌وجو كرد.

منتقدان‌ فرآیند جهانی‌ شدن‌ معتقدند لیبرالها، تصویر تحریف‌ شده‌یی‌ از شرایط‌ جهانی‌ انسانی‌ ترسیم‌ می‌كنند. به‌ نظر آنها فقر و نابرابری‌ در حال‌ افزایش‌ و نه‌ كاهش‌ است‌، زیرا منافع‌ جهانی‌ شدن‌ اقتصادی‌ بطور ناموزونی‌ در سراسر كره‌ زمین‌ و در درون‌ كشورها پخش‌ می‌شود. در مجموع‌ این‌ روند بسیار نامطلوب‌ بی‌عدالتی‌ در میان‌ كشورها ویژگی‌ ذاتی‌ جهانی‌ شدن‌ نیست‌، بلكه‌ حاصل‌ سیاست‌های‌ نو لیبرالی‌ هستند كه‌ در خصوص‌ فضاهای‌ جهانی‌ اتخاذ می‌شوند. مردمی‌ كه‌ در كشورهایی‌ زندگی‌ می‌كنند كه‌ دولت‌های‌ آنان‌ عضو گروه‌ هفت‌، سازمان‌ توسعه‌ و همكاری‌ اقتصادی‌، بانك‌ تسویه‌ بین‌المللی‌ و ناتو هستند، در مقایسه‌ با ساكنان‌ كشورهایی‌ كه‌ خارج‌ از چنین‌ كانونهایی‌ قرار دارند از مزایای‌ ساختاری‌ بیشتری‌ برخوردار هستند. توزیع‌ منابع‌، قوانین‌، موسسات‌ و پیشداوری‌ها به‌ گونه‌یی‌ است‌ كه‌ یك‌ شخص معمولی‌ كه‌ در كشور جنوب‌ متولد شده‌ فرصت‌ كمتری‌ برای‌ زندگی‌ دارد تا یك‌ شخص معمولی‌ كه‌ در یك‌ كشور شمال‌ متولد شده‌ است‌.

در نتیجه‌ دسترسی‌ نابرابر به‌ فضاهای‌ جهانی‌ اختلاف‌ بین‌ شمال‌ و جنوب‌ را تشدید كرده‌ است‌. این‌ اختلاف‌ و تفاوت‌ فضایی‌ فقط‌ محدود به‌ عرصه‌های‌ جهانی‌ نیست‌ بلكه‌ در عرصه‌ داخلی‌ كشورها نیز در مقیاس‌های‌ شهری‌ روستایی‌ و نیز بخشی‌، خود را نشان‌ داده‌ است‌. به‌ گونه‌یی‌ كه‌ در دوره‌ جهانی‌ شدن‌ معاصر جامعه‌های‌ روستایی‌ در مقایسه‌ با مراكز شهری‌ بیشتر نادیده‌ گرفته‌ شده‌اند. بنابراین‌ وقتی‌ كشورهای‌ تازه‌ صنعتی‌ شده‌ از مزایای‌ تولید و بازارهای‌ جهانی‌ برای‌ توسعه‌ بهره‌مند شده‌اند شهرهای‌ آنان‌ معمولاً بیشترین‌ منافع‌ را برده‌اند، در حالی‌ كه‌ بیشتر نواحی‌ روستایی‌ فقیر دست‌ نخورده‌ باقی‌ مانده‌اند.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.