یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

فرهنگ‌های مختلف، آیین‌های مرگ مختلف: (بخش سوم)



      فرهنگ‌های مختلف، آیین‌های مرگ مختلف: (بخش سوم)
هاجر قربانی

تاریخ و سازمان‌ها. داستانِ یکپارچه‌شدنِ شیوۀ مرگِ مدرن در بسیاری از کتاب‌ها ومقالات گفته شده است. در این بخش والتر به سویِ کشفِ کامل‌ترِ آنچه که کشورهای مدرن را در اعمال مرگشان‌ متمایز می‌کنند، پیش می‌رود، و در اینجا او در سرزمینی ناشناخته‌تر حضور دارد. او به تاریخ، سازمان‌ها و فرهنگ و عواملی کلیدیِ اینها نگاه می‌کند. استدلالِ او درباب تاریخ ساده است: آنها دورۀ کلیدی انتقال، یا حتی انقلابی‌ای هستند که در آن هر ملت و اعمال مرگشان به شکلِ مدرن در آمده است. مثال‌ها شاملِ: 

  1. اصلاحاتِ قرنِ شانزدهمِ اروپای غربی؛
  2. ازدحامِ جمعیتی گورستان‌های شهری در اواسط قرنِ نوزدهم،
  3.  توسعۀ سیستم‌های بهداشتیِ مدرن،
  4.  و آن زمان‌هایی که برخی کشورها از انزوایِ نسبی بیرون آمدند و به دنبالِ توسعۀ اقتصادیِ سرمایه‌داری بودند، به‌ویژه ژاپن بعد از سال 1868 میلادی و اروپای شرقیِ بعد از سال 1989 میلادی.

سؤال اصلی که والتر می‌پرسد این است که: چه کسی قدرت را داشت و یا گرفت که در نتیجه سازمان‌های جدید را شکل داد؟ جاپ (2006) بیان می‌کند که این ایدۀ ساده پیشینه‌هایی دارد. بر همین اساس والتر مثال‌هایی را بیان می‌کند.

الف- بحثِ اصلاحات کماکان این روزها به گوش می‌خورد. جاپ مقبولیت یا عدمِ مقبولیتِ سوزاندنِ جسد و افزودنِ واژهۀ آیین بر مراسم‌های تشییع در کشورهایی که سابقۀ پروتستان دارند ولی در حالِ حاضر سکولار هستند را می‌زند. اسپایسر (1997) بیان می‌کند که در این اصلاحات خطوطِ مختلفی وجود دارد، مثلاً کشورهای پیروِ «کالون» به نتایج مختلفی دربابِ مکانِ تدفین رسیده‌اند.

ب- افراغدی که ابتکارِ عمل را برای پاسخگویی به بحرانِ تدفین در قرن 19 دست زده‌اند، دولت‌های ملی یا محلی مثلِ فرانسه، شرکت‌های خصوصی مثل ایالاتِ متحدۀ آمریکا، یا کلیساهایی مانندِ کلیسای سوئد یا حتی ترکیبی از این دو یا بیشتر برای مثال انگلستان است. والتر (2005) معتقد است که این افراد گورستان‌های عقلانیِ جدید روش‌های قانونی و پزشکی برای مدیریتِ جسد در بین مرگ و مراسمِ تشییع‌جنازه را ایجاد کردند، و ‌ـ‌ ‌بعداً‌ ـ در  یا سوزاندنِ جسد را ترویج کردند و  یا با آن مخالفت نشان دادند.

ج-  در اواسطِ قرن بیستم، سیستم‌هایی برای اطمینانِ از مراقبت‌های بهداشتیِ برای کل جمعیت تعبیه شدند. بر همین اساس سیستم‌های دولتی و خصوصی با ضمانت‌های قابلّ توجهب برای مراقبتِ از افرادِ در حال مرگ توسعه یافتند.  

د-  اَعمال مرگِ امروزی در کشورهای مختلفِ اروپای شرقی به طرزِ قابلِ توجهی بر روابطِ دولت‌ـ‌کلیسا  قبل و بعد از سال 1989 میلادی بستگی دارد. اتحادیۀ جماهیرِ شوروی، سوزاندن را ترویج کرد (لین 1981). در لهستان از سال 1945 تا 1989 (در میانِ کاتولیک‌ها) تدفین، نمادی از لهستانی بودن به‌رغم سلطۀ روس‌ها شد، اما بعد از 1989 سوزاندنِ جسد به طرز چشمگیری، بدونِ ترسِ از دیده‌شدن به عنوانِ یک کمونیست، روسی و لذا غیرِ لهستانی توسعه یافت (جاورسکی 2009). در مقابل، در رومانی سوزاندنِ جسد در دورانِ کمونیستی،  زیرا رئیس جمهورش، «نیکلای چائوشسکو»  یک ملی‌گرای رومانیایی و ضدِ روس بود، توسعه پیدا نکرد؛ ناسیونالیسمِ پس از سالِ 1989، همچنان با کلیسایِ ارتدوکسِ رومانیاییِ پیوند دارد و و مطالبه زیادی،- علیرغمِ تلاش‌های تعدادی کم از ِ کارآفرینان اجتماعی- برای سوزاندنِ جسد وجود نداشته است(رودار و بودرین 2009). 

 

این مطالب مسألۀ دیگری را نیز بیان می‌کند به نامِ استعمار. به چه معنا؟ والتر می‌گوید که این مسأله ممکن است به طرحِ رویه‌های کشورِ استعمارگر در کشور مستعمره بیانجامد. یعنی پیشنهاد و طرحِ سوزاندنِ  جسد که تنها در بریتانیا و در پایانِ مراسمِ تشییع جنازه تابوت توسطِ پرده‌هایی پنهان می‌شود این امکان وجود دارد که در جاهای دیگر یعنی برخی از مستعمراتِ سابقِ بریتانی پیدا شود. یا اینکه حتی ممکن است که مستعمره‌گران به شکلی خاص به این دلیل که مستعمره کننده می‌خواهد این آیین‌ها را تحمیلش کند مقاومت کنند.

ه- مثال‌های دیگر محققان از مرگ‌هاي مختلف انتحاري نظامیان که در قلبِ ناسیونالیسمِ مدرن قرار دارد، آورده می‌شود. کرل و رینالدی (1983) معتقدند که این آیین‌های بزرگداشت و یادبود براي فرد هلاک شده يك نقطه همگرايي مهم را براي نمادپردازي  هویتِ ملی تشكيل مي‌دهند و جای تعجب نیست که اغلب یک صورتِ خاص براي هر کشور به خود مي‌گيرند:  چه روز یادبود در آمریکا (وارنر 1959) چه یکشنبۀ یادبودِ انگلستان (کینگ 1998؛ وینتر و سیوان 1999)،  و چه معبد ياسوكوني در ژاپن (برین 2004).

در نتیجه والتر معتقد است: «پس، تاریخ تمهیداتِ سازمانیِ خاصی را  مختص دولت‌های ملیِ خاص تولید مي‌كند».

فرهنگ

فردگرایی و جمع‌گرایی. هافتسد (2001) آمارهای برخی جوامعِ مدرن را بیشتر از دیگران فردگرا نشان مي‌دهند. اين جوامع معمولاً انگليسي زبانند و ايالات متحده امريكا هم با معيارهاي مختلفي فردگراتر است. این امر در بسیاری از نگرش‌ها، ارزش‌ها و فرآیندهای مرتبط با مرگ، مردن و عزاداری انعكاس يافته است:

الف- برای مثال یکی از عواملِ ترویجِ استقلال و عاملیتِ فردی مراقبتِ تسکینی است. افرادی که در حالِ جان دادن هستند را قادر می‌سازد تا دربارۀ اینکه چگونه زمانِ باقی‌مانده‌اش را (با مشورت با خانواده و دوستان) صرف کند، تصمیم بگیرد.

ب- مارزانو می‌گوید که اخلاقِ پزشکی و پژوهشی در جوامعِ انگلیسی زبان همچنین براساسِ رضایتِ آگاهانه فردِ بیمار یا موضوع پژوهش است؛ ایده‌ای که هنوز دربرخی جوامعِ مدرنِ دیگر همچون ایتالیا خوشایند نیست.

ج-  در تعدادی از جوامع، تقاضای گسترده‌ای وجود دارد كه مراسم‌های تشییع‌جنازه، زندگی منحصر به فردِ متوفی را تجلیل کند، بویژه در جوامعِ فردگرایی که در آن هویت بیش از گروه در فرد ریشه دارد، نيرومند است.

د- در جوامعِ فردگرا، صحبتِ در بابِ دین به‌صورتِ فزاینده‌ای دارد با صحبت در باب معنویت جایگزین مي‌شود.

ه)  میانِ ماتم (چیزی که افراد حس می‌کنند) و عزاداری (رفتارِ اجتماعی‌ای که انتظار می‌رود) اغلب در ادبیاتِ انگلیسی‌زبانان دربارۀ ماتم‌،  فرق گذاشته شده و برای بسیاری از درمانگرانِ ماتم در بریتانیا و شمالِ آمریکا بدیهی پنداشته شده است. این تمایز فرض گرفته می‌شود که فرد و جامعه مي‌توانند به راحتی از یکدیگر جدا شوند،  ایده‌اي که در جوامعِ جمع‌گراتر مردسالانه‌تر و خانواده-محورتر یافت نمی‌شود. در مقابلِ چنین گرایش‌های فردگرایانه در بسیاری از جوامعِ غربی و بخصوص جوامعِ انگلیسی‌زبان، بساری از جوامعِ بسیار مدرن شرقِ دور مثلِ ژاپن و چین، به همراه بسياري از جوامعِ آفریقایی، مراسمِ تشییع جنازه و آیین‌های عزاداری‌ای را  انجام می‌دهند که،  به‌صورتِ رسمی، ارتباط كمي با نیازهای روانیِ فردِ سوگوار، یا حتی نیازهای معنویِ فرد متوفی در سفرِ به جهانی دیگر دارد، و بیشتر به تبديل متوفی به نیایِ خانواده مرتبط است.

سؤال بزرگی که در اینجا و از دیدگاه بوکهارت (1960) مطرح می‌شود این است که آیا فردگرایی، منحصراً غربی با ریشه‌های عمیق در رنسانسِ ایتالیا است یا به قولِ مک‌فارلن (1978) منحصراً انگلیسی‌ـ‌آمریکایی‌ با ریشه‌های عمیق فرهنگِ تاریخیِ انگلوساکسون است، که مدرنیزاسیون و توسعۀ اقتصادی غرب را موجب مي شود؟ یا به بیانِ وبر (1930) یا آیا برعكس است-  رفاهِ مردم را بیشتر فردگرا می‌کند اگر هافس‌تد (2001) درست بگوید، پس هر تفاوت‌ ملی كه ممکن است در حالِ حاضر در مراقبتِ تسکینی باشد- رضایتِ آگاهانه، ماهیتِ ماتم و غیره - این تفاوت‌ها در نهایت در تاثيرات فردگراساز مرفه حل خواهند شد.

اوبایاشی و پارکز معتقدد که دین بر بسیاری از شیوه‌های پيرامون مرگ، مراسمِ تشییعِ جنازه و عزاداری تأثیر می‌گذارد، و هرتز (1960) بیان می‌کند که آموزه‌هاي دربارۀ روح برای رفتار با جسد تضمن‌هایی دارد. دین‌های جهانی‌ای که احیای دوبارۀ بدن را آموزش می‌دهند (اسلام، یهودیت، مسیحیت) به صورتِ سنتی بدن را به خاک سپرده‌اند. ادیانی كه همچون هندوئیسم تناسخ را می‌آموزند معمولاً به سوزاندنِ جسد تمایل دارند. والتر پيشاپيش اثراتِ بالقوۀ شیوه‌های مرگِ جنبش‌های اصلاحیۀ ادیان را برای مثال اصطلاحاتِ اروپایی قرن شانزدهم را مورد بررسی قرار داده‌ است.

بلا (1985) معتقد است که طيفي از ارزش‌هاي فرهنگي به شكل مستقیم یا غیرمستقیم با دین مرتبط هستند. عمل مشروعیت بخش از نظر ارزش‌های اصلی يك مشخصه بارز آمریکایی است. بنابراین هم مدافعان و هم مخالفان سقطِ جنین در آمریکا استدلال اخلاقی می‌کنند، برای مثال سقطِ جنین در برابر حقِ انتخابِ و تصميم‌گيري زن، گناهكارانه است، درحالی که در بریتانیا بحث‌هایي كه به قانون سقط جنین در سال 1967 انجاميدند، حاصل‌گرايانه بوده است، برای مثال سقطِ جنین خیابانی موجبِ صدماتِ بیشتری نسبت به سقطِ جنین قانونی می‌شود.

 ارنست بکر(1973) به شکلی بحث‌برانگیز استدلال می‌کند که مرگ ذاتاً وحشتناک است، بر همین اساس مردم به توهماتی خلاقانه همچون دین نیازمند هستند تا آن را (مرگ را) تسلی دهند؛ مدرنیته اینگونه توهمات را از دست داد که منجر به روان‌نژندی گسترده‌ای در سرتاسرِ غرب شد. بکر به لحاظِ نظری برای تلاش برای اعمالِ مفهوم انکار در جامعه و کلر (1984) و به لحاظ تجربی چون هیچگونه شواهدی وجود ندارد، مورد انتقاد قرار گرفته است. فقط دقيقاً همانگونه كه دین پیچیده است، سکولارشدن نيز هست. به لحاظِ تاریخی، زمانِ سکولارشدن در ارتباطِ با فردگراشدن مهم است: کدام یک ابتدا وارد [فرهنگِ] یک کشور شدند؟  از دیدگاه مارتین (1978) همچون فردگرایی، یک سؤال كليدی دربارۀ سکولار شدن این است که آیا این امر مختص برخی ملت‌های خاصی است (بیشتر اروپای غربی) که دارای سابقۀ تاریخیِ سیاسی و مذهبیِ مشخصی هستند و یا اینکه به بیانِ نوریس و اینگل‌هارت در نهایت همۀ جوامعِ  ثروتمند، زمانی که ناامنیِ اقتصادی حذف شود سکولار می‌شوند؟

به زعمِ والتر « در این میان، طبقات، گونه‌ها و تاریخِ سکولارشدن در جوامعِ مدرن شدیدا متفاوت است و پیامدهای عمده در  اعمال مرگِ ملت‌های مختلف به همراه دارد».

مقررات مرزی.  «نوربرت الیاس» استدلال می‌کند که تمدن ارتباطِ بسیار زیادی با قوانینِ بدن که بايد شاملِ بدنِ مرده هم بشود، دارد. كارکردهای بدن جدا هستند، برای مثال در مورد قسمت‌هاي طراحی‌شده در وعده‌های غذایی، جاهای طراحی‌شده‌ برای ادرار کردن وجاهای طراحی شده ـ‌به دور از زیستگاه‌های انسانی‌ـ که در آن مقرر است حیوانات ذبح و قربانی و انسان‌ها در آن دفن و یا سوزانده ‌شوند. امّا چيدمان‌هاي پختي يا مستراحي، (چه رسد به هماهنگي برای دیدن یا ندیدنِ بدن مرده و براي نبشِ قبر یا عدمِ نبشِ قبرِ باقی‌ماندهِ انسان‌ها)، از تغییراتِ فرهنگی و ملی گسترده‌ای را پرده برمي‌دارد. گرچه بدن متمدن‌تر ممکن است بدنی قانونمندتر باشد، اينكه چگونه قانونمند می‌شود تنوع فرهنگي دارد. بنابراین، هرچند هیچ جامعۀ مدرنی همچنان به‌طور معمول هم در زیر طبقۀ کلیسا [فردی را] دفن نمی‌کند، اينكه چه چيدمان‌هاي ديگر [و جداشده‌تري] غالب هستند از نظر مليتي متفاوت است. قوانینِ فرهنگیِ روشنی وجود دارند که کی، کجا و چگونه جسد  و جعبه تابوت  باید در آیین‌های مراسمِ تشییع‌جنازه ظاهر شود، اما این قوانین، به بیانِ هارپر (2010) میان (مثلاً) ایالات متحدۀ آمریکا و انگلستان متفاوت است.

«مری داگلاس» (2002) در اين باب که چگونه فرهنگ‌ها مرزها را تعریف مي‌كنند و به‌طورِ خاص چگونه اشیاء را در آن مرزها دسته‌بندی می‌کنند تحقيق كرده است. بدن‌های در حال مرگ و اجساد از مثال‌های اصلی هستند، كه در مرزِ میان مرگ و زندگی قرار دارند. آنچه در یک فرهنگ مقدس است ممکن است در دیگری آلوده‌ساز و متعديانه باشد. حتی در طولِ زمان، يك عمل ممکن است از  مقدس و معنادار در یک کشور، به [امری] متعديانه و منزجر کننده تبدیل شود.

بیان‌گرایی. آیین‌های سنتی چهارچوبی را برای بيان اينكه احساساتِ فردی چگونه‌اند ‌ارائه می‌کنند، اما  بسياري جوامع در اواخر قرنِ نوزدهم غیررسمی بودن بيشتر، همراه با بي‌اعتمادي به آیین‌ها را تشويق مي‌كنند. این ابعادِ رسمی/ غیرِرسمی و بیان‌گری/ توداربودن براي نگاشت تنوعاتِ هنجاريِ هم ميان‌مليتي و هم درونِ‌مليتي برای بیانِ صحیحِ ماتم استفاده شده است (والتر 1999). نوریس و اینگل‌هارت (2004) با این حال، بیانِ عاطفی نه تنها ممکن است که توسطِ فرهنگ‌های خاصی تولید شده باشد، بلکه بخشي از یک روند فراصنعتی نیز هست. مثلِ همۀ جوامعِ پیشین، مردم در جوامع صنعتی با بقا سرگرم‌اند، اما توزیعِ بی‌سابقۀ رفاه در برخی جوامعِ فراصنعتی در نسلِ گذشته بیشتر و بیشتر «پُست ماتریالیست‌هایی» تولید می‌کند که بقا را مسلم مي‌انگارند و با اشتياق به خوش‌بودن انتزاعي، کیفیتِ زندگی و بیان فرديت چشم دارند. این شاملِ کیفیتِ مرگ می‌شود.

منزلت. جوامع  همچنين‌ از نظر عدم‌انعطافي كه با آن منزلت‌های متفاوت به مرد و زن، پیر و جوان، پولدار و فقیر، ناتوان و معلول، ساکن و بیگانه می‌بخشند و انتظارِ رفتارِ متفاوت از آنان دارند، بی‌نهایت  تفاوت  دارند. جوامع می‌توانند بیشتر سلسله‌مراتبی و یا بیشتر طرفدارِ تساویِ انسان باشند. تایلور (1983) معتقد بوده است که مرزهای نامنعطف میانِ گروه‌های منزلتی اغلب در آیین‌های عزاداری و مراسمِ تشییع‌جنازه منعكس مي‌شوند، یا ممکن است که طبقه‌بندي آستانه‌ای شده باشند یا حتی در آیین‌های عزاداری و مراسمِ تشییع برعكس شوند. گاهی این تمایزاتِ گروهی موضوعی فرهنگی و گاهی اقتصادی هستند. 

بخش اول http://www.anthropology.ir/article/31345

بخش دوم http://www.anthropology.ir/article/31381

ایمیل نگارنده: Hajar.ghorbani64@gmail.com