جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

ما چه کاره هستیم


ما چه کاره هستیم

به هنگام دفاع از یک نامزد انتخاباتی معمولا باید به چند سوال پاسخ داد اول این که سیاست انتخاباتی در افق و فعالیت های ما چه جایی را اشغال می کند به بیان دیگر ما باید توضیح دهیم هدف از سینه زدن پشت این و آن چیست

به هنگام دفاع از یک نامزد انتخاباتی معمولا باید به چند سوال پاسخ داد. اول این‌که سیاست انتخاباتی در افق و فعالیت‌های ما چه جایی را اشغال می‌کند. به بیان دیگر ما باید توضیح دهیم هدف از سینه‌زدن پشت این و آن چیست؟ این استدلال که انتخابات امری است طبقاتی استدلالی محکم برای شرکت در انتخابات محسوب نمی‌شود. این که انتخابات محل منازعه منافع است در آن شکی نیست. این که نتایج انتخابات می‌تواند بر زندگی برخی اقشار و گروه‌های اجتماعی تاثیر مثبت یا منفی داشته باشد نیز امری است مبرهن. اما قبل از هر حرکت و موضع گیری انتخاباتی باید دید آیا آن طبقه‌ای که مدعی دفاع از او هستیم نیز چونان ما که خود را درگیر مساله انتخابات کرده‌ایم انتخابات را امری کلیدی در سرنوشت خود ارزیابی می‌کند؟ گیریم بر این نظریم که مردم به سرنوشت خود بی‌تفاوت شده‌اند و این وظیفه ما است که آنان را نسبت به منافع خود آگاه کرده و کمپینی انتخاباتی را سر و سامان دهیم.

در این میان پرسشی مطرح می‌شود که دلیل عدم استقبال مردم از انتخابات بمثابه مداخله برای تعیین سرنوشت خویش چیست؟ دقت کنید ممکن است مردم به هر دلیلی در انتخابات شرکت کنند این اصلا مهم نیست مهم این است که آنان انتخابات را به مثابه مداخله برای تعیین سرنوشت خویش جدی بگیرند. تنها در این صورت است که آن‌ها به نیرویی پر فشار برای پاسخگو کردن رئیس جمهور منتخب بدل می شوند و به تبع‌ آن سازمان‌های خود را برای پیشبرد مطالباتشان شکل می‌دهند. این‌که نهایتا امکان نفوذ و منحرف کردن این نهادها زیاد است و به هیچ وجه این نهادها نمی‌توانند جای حزب و ساختارهای حزبی را بگیرند در بحث ما مساله‌ای است ثانوی.

به این ترتیب ابتدا باید مساله عدم بحث عمومی پیرامون انتخابات را به عنوان یک موضوع جدی مورد بحث قرار داد؟ آیا همه موضوع مربوط به عدم تمایل به مداخله در تعیین سرنوشت خود است و یا مساله بر سر تمهیدی ناکارامد به نام انتخابات است؟ مساله این است که تقریبا کلیه نیروهای خارج حاکمیت که داعیه حمایت از طبقه کارگر را نیز دارند و یک باره به نفع نامزدی انتخاباتی موضع می‌گیرند خود جز کلی‌گویی و اطلاع‌رسانی کار ویژه ای در جهت سازمان دهی این طبقه و ارائه برنامه صورت نداده‌اند. حقیقتا مشکل اینجاست.

چرا باید یک باره تبی ما را فراگیرد و در حال حاضر مهمترین عرصه برای مداخله را انتخابات فرض کنیم در حالی که در توده‌های مردم چنین تب و تابی مشاهده نمی‌شود. آنانی که امر مطلوب ممکن را روی کار آمدن اصلاح طلبان فرض می‌کنند باید به این پرسش کلیدی پاسخ دهند که در دورهای حاکمیت این جناح که گزینه مطلوب ممکن مورد نظر شما نیز بر سر کار بوده است، عملا کدام فعالیت سازمان یافته را که بتوانید با قدرت و بدون چون و چرا مهر خود را بر پیشانی آن بکوبید را صورت داده‌اید؟ این که تحلیلی با عنوان مرحله توسعه و تکامل اجتماعی را چاشنی و توجیه‌گر کردار خود کنید و نامزدی با کلی گویی‌های مخدوش را بالای سر بگذارید و حلوا حلوا کنید نه مساله‌ای از طبقه کارگر را حل می‌کند و نه مساله‌ای از جنبش چپ را زیرا با حلوا حلوا کردن دهان شیرین نمی‌شود. این که نیروهای خارج از حاکمیت و قدرت بتوانند با مشارکت در کمپین نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری برای تحرکات بعدی خود امکان سازی بکنند امری است ممکن و واقعی . مشکلی در ذات این حرکت وجود ندارد مشکل اینجاست که لحن و استدلال این احزاب و گروه‌ها به هیچ وجه مجاب کننده و اقناع کننده نیست. به خاطر داشته باشید که ما مانند خاتمی نمی‌توانیم با اشکی در چشم و یا علی مدد گویان امر سیاسی را به پیش ببریم و یا با "یک یا حسین دیگر" در جنگ طبقاتی پیروز شویم چنان که آنان نیز نشدند. این که همه باید با هم کشور را از دست جناح حاکم خلاص کنیم یک حرف است و این که کشور را به دست که می‌سپاریم حرفی است دیگر و البته مهم تر. تقریبا در تمامی بیانیه‌های این طیف از احزاب و گروه‌ها یا بخش دوم ماجرا کاملا مغفول مانده و یا ارتباط آن با کنش های بعدی در جهت سرمدی افکار آن حزب یا گروه مشخص نیست و یا اساسا برنامه یا کنشگری خاصی برای مابعد پیروزی نامزد مورد نظر تدارک دیده نشده است.

همه این اظهار نظرهای انتخاباتی در زمانی صورت می گیرد که ارتباط این احزاب و گروه ها با طبقه ای که داعیه نمایندگی‌اش را دارند چیزی در حد صفر است. وقتی از این منظر و پرسپکتیو به موضوع نگاه کنیم می بینیم که نوعی پذیرش شکست در این اظهارات نهفته است. این که توان سازماندهی از ما سلب شده است توان برخورد و مقابله نداریم مشتی بر صورت ما کوفته‌اند که فک ما را به سویی برده و ابروان را به سویی دگر فاقد انسجام و ترکیبی هم افزایانه در درون خود هستیم و... حال که چنین است لنگه کفش هم در بیابان غنیمت است. چنین رویکردی که از قضا تجربه هم شده است نمی تواند ما را به مثابه یک نیروی اجتماعی و سیاسی فراز آورد. طرحی نوین دراندازیم و اشتباه را تکرار نکنیم.

بابک پاکزاد