پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
مجله ویستا

آنچه نادیدنی است


آنچه نادیدنی است

درباره فیلم «چشم» به بهانه اکران آن در ایران

● یک:

دیدن فیلم ترسناک هالیوودی در سینما فرهنگ همراه با مخاطبانی که بخش عمده آن‌ها هیچ ذهنیتی از این تجربه ندارند در نوع خود به یاد ماندنی است. نمایش فیلم «چشم» که با امکانات فنی امروز سینمای جهان تولید شده و سرشار از افکت‌های صوتی و تصویری است که در سینمای ایران متداول نیست واکنش‌های متفاوتی در تماشاگران حاضر در سالن سینما برمی‌انگیخت. در صحنه‌های نفس‌گیر سکوت مطلق نشان از ترس در لحظه بود و بعد از آن صدای خنده‌ای که سالن را فرا می‌گرفت.

انگار مخاطب ایرانی که چندان آشنایی به دیدن فیلم ترسناک در سالن تاریک سینما ندارد، نمی‌دانست با ترس خود چگونه مواجهه شود و خنده‌ای شاید هیستریک واکنش به آن بود. دیدن فیلمی با موضوع اینکه زنی می‌تواند ارواح و نمایندگان عزرائیل را ببیند و آنها گاه و بی‌گاه در اطراف او پرسه می‌زنند و البته بی‌هوا و ناگهانی سروکله شان پیدا می‌شوند و صدای ذهنی خاصی هم برای این زن جوان دارند، در عین تازگی ترس و لذت خاص خودش را دارد. زنی در انتهای فیلم در حال خارج شدن از سینما به همسرش اصرار می‌کرد که فردا سر کار نرود و شب تا صبح در کنار او بیدار بماند. هر چقدر هم که بتوان به این فیلم ایرادت تکنیکی گرفت تا اینجای کار موفق بوده. ترساندن مخاطب ایرانی که با سینمای وحشت چندان آشنایی ندارد، در نوع خود کار سختی است. فیلم «آل» اکران شده و در روز‌های آتی می‌توان بیشتر به این موضوع پرداخت.

● دو:

فیلم «چشم» که در سینما فرهنگ روی پرده رفته است بازسازی فیلمی هنگ کنگی با همین نام است. نسخه هالیوودی در سال ۲۰۰۸ تولید شده و نسخه هنگ‌کنگی سال ۲۰۰۲ روی پرده سینماها رفت. نسخه هنگ کنگی را بردران پانگ ساختند و جالب اینکه نسخه هالیوودی هم توسط دو نفر کارگردانی شد. دو فیلمسازی فرانسوی جوان با نام‌های «دیوید موارئو » و « خاویر پالود» این فیلم را کارگردانی کردند. در مسیر فیلم‌های ترسناک آسیای شرقی که در هالیوود بازسازی (یا کاور) شدند، تجربه چندان موفقی به نظر نمی‌آید. نسخه هنک کنگی هم به دلیل اینکه تا حدودی هم به ژانر فیلم‌های فاجعه نزدیک می‌شود چندان ترسناک موفقی نیست. البته به این دلیل که یک نگاه سوپرهیرویی(ابرقهرمانی) از جنس امریکایی‌اش در همان نسخه هنگ کنگی هم وجود داشت. و موضوع که می‌توانست ساده‌تر برگزار شود صرفا برای جلب مخاطب به شیوه فیلم‌های اسطوره‌ای، مرگ ده‌ها نفر را به میان می‌کشد تا تاثیر بیشتری بر مخاطب بگذارد و شخصیت اصلی (سیدنی ) تبدیل به قهرمانی به سان ابر انسان‌های کمیک بوک‌های امریکایی می‌شود که تعداد زیادی انسان را از مرگ نجات می‌دهد.

شاید اگر در پایان فیلم به جای دیدن هزاران مامور مرگ و انسان‌هایی که قرار است از این دنیا بروند، سیدنی تنها برای نجات یک انسان یا یک خانه به تکاپوی می‌افتد تاثیر مناسب‌تری بر مخاطبش می‌گذاشت. جدای از آن نشان دادن ارواح همآن‌قدر که در لحظه فیلم را خیلی ترسناک جلوه می‌داد از عمیق شدن این ترس جلوگیری می‌کرد. بطور مثال فیلم «حلقه» با کمتر نشان دادن موجودات ترسناک باعث می‌شد مخاطب به واسطه حلقه اتصالی یک نوار ویدئویی به تدریج درک کند که جهان‌بینی فیلم چیزی ورای یک موجود نفرین زده است که آدم می‌کشد و ماجرا تاثیر مخرب و هراسناک رسانه در عصرما هم مد نظر است. در مجموع فیلم «چشم» فیلمی برای دیدن و فراموش کردن است. لذت ترسیدن در داخل سینما و تمام.

● سه:

در این فیلم زنی نابینا با عمل پیوند قرنیه چشم توانایی دیدن پیدا می‌کند. اما این بینایی سرآغاز مصائبی تازه در زندگی اوست. چیزهایی می‌بیند که در زندگی معمولاً برای دیدن آنها باید چشم بصیرت داشت. بصیرتی که در عرفان شرقی بر آن بسیار تاکید شده اما او توان رویارویی با این مسئله را ندارد. انگار بینا شدن برای او سرپیچی از سرنوشتی است که خدایان برای او رقم زده‌اند. او بینا می‌شود و مامویتی برای خدایان انجام می‌دهد و بعد دوباره نابینا می‌شود با این تفاوت که قرار است مخاطب بداند که او این بار با آگاهی از جهان برین نابینا شده و دلی روشن بین پیدا کرده است. این اشارت‌های شرقی که در فیلم وجود دارد از نکات شاخص فیلم است.

در واقع با توجه به این که ایده اصلی فیلم در شرق شکل گرفته و در کشور هنگ کنگ تولید شده، این مسئله عجیب نیست در نسخه امریکایی هم ارجاعات هوشمندانه‌ای به شرق وجود دارد. مثل سکانسی که در رستوران چینی اتفاق می‌افتد. اما همین نکته هم به دلیل پرداخت خیلی جدی هالیوودی، خیلی قابل لمس نیست در این مورد نسخه هنگ کنگی موفق‌تر است. البته نکات صریح و شفافی در مورد لوک و تحول شخصت وجود دارد. دیدن آنچه دیگری نمی‌بیند و سعی در کشف دلیل آن که چیزی ماورای درک انسان است. (شخصیت اصلی فیلم از روزی که چشمانش آنچه نادیدنی است می‌بیند مدام در پی کشف دلیل آن است) و اینکه در یک سفر و بازگشت به خویشتن دلیل غایی آن را کشف می‌کند. همه ارجاعاتی هوشمندانه به سلوک شرقی است. کارکرد سفر به همان مفهوم سنتی عرفان شرقی در فیلم وجود دارد.

پرداخت این‌گونه‌ای فیلمی ترسناک که بستر روایت آن زمان معاصر است، درخور تحسین است اما هر چقدر به حواشی و هیجانات اکشن‌گون فیلم افزوده می‌شود، فیلم از این ایده‌های مرکزی فاصله می‌گیرد و اگر هنوز می‌توان در مورد این فیلم چنین بحث‌هایی را مطرح کرد به دلیل ایده اولیه فیلمنامه است. هرچه که هست بازگشت به نابینایی بیرونی و رسیدن به روشن‌بینی درونی ایده خیلی جذابی برای ساخت یک فیلم تجاری به نظر نمی‌آید اما در فیلم چشم این اتفاق خ داده است.

● چهار:

تاثیر سینمای آسیای شرقی بر هالیوود در سال‌های اخیر بیشتر و بیشتر شده است. از زمانی که «ببر خیزان، اژدهای پنهان» نامزد تعداد زیادی جایزه اسکار شد تا امروز، این مسئله سیر صعودی خود را طی کرده است. حتی وقتی از جان وو دعوت شد تا در هالیوود فیلم بسازد به عنوان یک سرگرمی‌ساز هوشمند به ایالات متحده سفر کرد. دیگر سینمای آسیای شرقی برای فیلم‌بازهای امریکایی و اروپایی‌ها در ساختار ساکن و در عین حال اعجاب انگیز یاسوجیرو ازو معنا ندارد.

سینمای امروز آسیای شرقی در هالیوود هم پولساز است و تقریبا هر ایده یا فیلمسازی که از شرق می‌رود جذابیت تجاری خاص خود را هم دارد. جالب این جاست که در کنار فیلم‌های رزمی کم ارزشی که در گذر زمان تبدیل به فیلم‌هایی آبرومند و هوشمندانه شدند، امروز سینمای وحشت آسیای شرقی در هالیوود جذاب است. ژانری که معمولا فیلم‌هایش در رده بی‌مووی‌ها یا حتی زی مووی‌ها ساخته می‌شد امروز از آسیای شرق با مفاهیم عمیق‌تری به هالیوود صادر می‌شود. آنها این ژانر را برای خود بازسازی کردند. به خصوص کشور ژاپن که در آن زمینه موفق‌تر به نظر می‌آید. آنها در دل این فیلم‌ها پی سنت‌های و حتی متل‌های قدیمی خودشان رفتند و آنها برای جهان امروز بازنمایی کردند و آشکار این قدرت را داشتند که در فیلم‌های ترسناک‌شان مسائل عمیق‌تر و در عین حال جدی‌تری را طرح کنند. مهم‌تر از آن با این مدیوم پولسازی کنند.

امیر بهاری