چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

چند نکته درباره دستمزد کارگران


چند نکته درباره دستمزد کارگران

در نقد عقایدی که پیش تر درباره چگونگی تعیین دستمزد ها در اقتصاد گفته شد, نخستین نکته ای که باید به آن اشاره کرد, این است که این ها توضیح علمی عملکرد واقعی ساز و کار دستمزد ها در اقتصاد نیستند, بلکه جستار هایی سیاسی اند که قرار است توضیح دهند که چرا طبقات پایین تر در فقر و تنگدستی زندگی می کنند و هدف این است که شالوده ای برای برنامه های اصلاح اجتماعی باشند

در نقد عقایدی که پیش‌تر درباره چگونگی تعیین دستمزد‌ها در اقتصاد گفته شد، نخستین نکته‌ای که باید به آن اشاره کرد، این است که این‌ها توضیح علمی عملکرد واقعی ساز‌و‌کار دستمزد‌ها در اقتصاد نیستند، بلکه جستار‌هایی سیاسی‌اند که قرار است توضیح دهند که چرا طبقات پایین‌تر در فقر و تنگدستی زندگی می‌کنند و هدف این است که شالوده‌ای برای برنامه‌های اصلاح اجتماعی باشند.

آدام اسمیت، بنیان‌گذار مکتب کلاسیک - مکتبی که بی‌دلیل متهم شده که در پی دفاع از خود‌خواهی است و می‌خواهد بندگی در مقابل آنهایی را که سرنوشت حمایت‌شان کرده، توجیه کند - حتی قبل از مارکس بخشی از کتاب مشهورش را به توصیفی تکان‌دهنده از رنج‌های فقرا اختصاص داد و در آن، آفات نظام اقتصادی روز‌گار خود را به باد انتقاد گرفت و چند اقدام را که برای اصلاحِ به قولِ امروزی‌ها بی‌عدالتی اجتماعی طراحی شده بود، پیش نهاد.

اینها همه کاملا طبیعی و حتی درخور ستایش است. نه اقتصاد و نه هیچ چیز دیگری را تنها از سر اشتیاق محض به آگاهی از حقیقت مطالعه نمی‌کنیم، بلکه آن‌ها را جهت فراهم آوردن شالوده‌ای محکم برای کنش مناسب هم کند‌و‌کاو می‌کنیم. از سوی دیگر، هیچ چیز پسندیده‌تر از این نیست که فردی خود را وقف بهبود سرنوشت همنوعانش کند. اما اولا در‌آمیختن واقعیات با امیال و آرزو‌ها علمی نیست و تحریف واقعیات برای توجیه آرزو‌ها، هرقدر هم که آرزو‌هایی بزرگ باشند، حتی از این هم غیر‌علمی‌تر است. ثانیا بی‌تردید برنامه‌های اصلاحی که بر باور‌هایی غلط درباره واقعیات استوار شده‌اند، نا‌گزیر شکست خواهند خورد. کار سیاست‌گذاری که همچون کبکْ سر زیر برف می‌کند، نتیجه‌ای جز فاجعه ندارد. باید جسورانه با حقایق رودررو شد. تنها حقیقت می‌تواند شالوده‌ای برای کنش موفقیت‌آمیز باشد. این چیزی است که اقتصاد مدرن انتقادی را به یک علم بدل کرده. این علم نصیحت نمی‌کند؛ بلکه تنها و تنها به حقایقی دلمشغول است که با کنکاش صادقانه به دست آمده‌‌اند و با تفکر و تامل، یکدست و مرتبط شده‌اند. حقایق مربوط به دستمزد‌ها اساسا از این قرارند:

۱. دقیق نیست که بگوییم دستمزد‌ها به شرایط اقتصادی جامعه یا کشوری خاص بستگی دارند. آنها سر‌آخر به رقابت بین‌المللی وابسته‌اند. این رقابت، قیمت مواد خام و محصولات تولید‌شده را در بازار جهانی تعیین می‌کند و هیچ کشوری، اگر نخواهد از رقابت بین‌المللی حذف شود، نمی‌تواند خود را از این بازار بیرون کشد و به همین سان، این رقابتْ حاشیه سودی را که پس از کسر باقی هزینه‌ها برای پرداخت اجرت کار‌آفرین و کار‌گر به جا می‌ماند، تعیین می‌کند. این رقابت، اندازه دستمزد‌ها را حتی به شکلی مستقیم تعیین می‌کند، چون با یکسان بودن باقی شرایط، کارگر همیشه جایی می‌رود که بتواند بهترین دستمزد را بگیرد.

۲. درست نیست که بگوییم در هر کشور، مقدار موجود کالاهای مصرفی یا وجوهی که تولید می‌تواند برای پرداخت دستمزد‌ها فراهم کند یا حداقلی که معمولا برای صِرف گذران زندگی و جایگزینی کار‌گران لازم است، کل مقدار دستمزد‌ها را تعیین می‌کند. همچنین اینکه برخی می‌گویند که بعد، کل دستمزد‌ها در اندازه‌ای مساوی بین کار‌گران تقسیم می‌شود، درست نیست. حتی در کشور‌هایی که قانونْ حد‌اقل دستمزد‌ها را تعیین می‌کند، هم هر شاخه از تولید و هم یکا‌یک بنگاه‌های درون آنها نرخ دستمزد خود را دارند که از یک طرف به واسطه حاشیه سودی تعیین می‌شود که از رقابت ناشی از قیمت محصولات این شاخه از تولید باقی مانده و از طرف دیگر به واسطه کاهش یا افزایش عرضه نیروی کار موجود که کمابیش ساز‌مان‌یافته است، مشخص می‌گردد. کارگران هیچ شاخه‌ای از تولید نیز تا جایی که به آنها مربوط می‌شود، مبلغی را که تنها بر این اساس تعیین شده که نرخ دستمزد رایج در دیگر شاخه‌های تولید است، به عنوان دستمزد خدمات خود نمی‌پذیرند. برعکس اگر به خاطر کمیابی نیروی کار در شاخه تولید خود یا از راه قدرت اتحادیه تجاری‌شان دستیابی به دستمزد بالاتر برای آنها ممکن باشد، می‌کوشند که چنین دستمزدی را به دست آورند و بعد حتی کارگر بسیار ماهر یا فعالی که فکر می‌کند کارش مطلوبیت زیادی دارد، دستمزدی به همین نسبتْ بالاتر از رفقایش را طلب می‌کند و اگر این دستمزد را به او ندهند، کار نمی‌کند و نیروی کارش را به کارآفرین دیگری که بهتر ارزش آن را می‌داند، عرضه می‌کند.

۳. این هم دقیقا درست نیست که بگوییم دستمزد‌ها از محل سرمایه کارآفرین پرداخت می‌شوند؛ بلکه آنها را دست‌آخر مصرف‌کننده می‌پردازد، چه اینکه دستمزد یکی از مولفه‌هایی است که قیمت فروش را می‌سازد. اما حتی اگر چنین نبود، باز نظریه وجه مزد هیچ معیاری را درباره اینکه این وجه چگونه ایجاد می‌شود، به دست نمی‌دهد.

۴. معیار دیگری که به همین اندازه بی‌ارزش است، حداقل دستمزد لازم برای حمایت از کارگر و گذران زندگی او است. معیاری عینی برای تعیین این مقدار حد‌اقلی وجود ندارد. کارگر امروزی، اگر متظاهرانه اسراف نکند یا از تن‌پروری افراطی بپرهیزد، از کراسوس با همه ثروتش یا لویی چهاردهم با همه عظمتش، بسیار بهتر زندگی می‌کند و با این حال از زندگی فقیرانه می‌نالد و ما هم با او موافقت می‌کنیم. بر پایه آمار و با نظر به نوساناتی که در ارزش پول رخ می‌دهد، دستمزد واقعی و استاندارد زندگی کارگران در فرانسه از سال ۱۸۴۸ به این سو دو برابر و در آمریکا پنج برابر شده؛ ۱ اما چون نیاز‌های مادی و فرهنگی‌شان نیز به همین سان افزایش یافته، دستمزد‌هایشان همچنان از لحاظ روانی، سطح حداقل معیشت را باز‌می‌تاباند.

شاید این نکته را که عملا نمی‌توان به شکلی دقیق گفت که این حداقل سطح معیشت چیست، بتوان از اینجا دریافت که از دو کارگری که توانایی یکسان، تعهدات خانوادگی یکسان و دستمزد یکسانی دارند، یکی خوب زندگی می‌کند و قادر به پس‌انداز است و دیگری فقیرانه زندگی می‌کند و دستمزدش از نگاه او نا‌کافی است.

۵. درست نیست که بگوییم ارزش کالا‌ها به میانجی مقدار کاری که در خود گنجانده‌اند، اندازه‌گیری می‌شود یا ارزش کار‌گر به واسطه هزینه تربیت و گذران زندگی او و جایگزینی‌اش توسط کار‌گر دیگری در همان صنف اندازه‌گیری می‌شود. اولین نظریه از این دو پیش‌تر رد شده و درباره دومی هم باید به اعتراض گفت که وقتی کار‌آفرینی کار‌گری را استخدام می‌کند، نه هزینه تربیت و آموزش او را به حساب می‌آورد و نه هزینه احتیاجات کنونی او در مقام کار‌گری آموزش‌دیده را و نه به این می‌نگرد که وقتی کارگر می‌خواهد فرزندانش را تربیت کند و آنها را آنگونه که خود آموزش دیده است تربیت کند، کاری سخت در پیش دارد یا آسان. تنها چیزی که کارفرما هنگام استخدام کارگر در آن تامل می‌کند، تناسب او با شغل است و قیمت نیروی کارش. شاهدی خوب برای این گفته، کارگران به‌اصطلاح «یقه‌سفید» هستند که حقوقی که می‌گیرند، نه هزینه‌ای را که روی دست پدر و مادرهایشان گذاشته‌اند، جبران می‌کند و نه مایه آن می‌شود که فرزندان‌شان بتوانند همان آموزشی را که خود آنها دیده‌اند، تجربه کنند.

۶. واقعیت این است که دستمزد‌ها به واسطه عرضه و تقاضا تعیین می‌شوند؛ آن هم نه به شیوه‌ای کلی، بلکه در هر مورد، به واسطه عرضه و تقاضای شاخه‌های تولید، بنگاه‌های درون هر یک از این شاخه‌ها و افراد شاغل در هر بنگاه؛ همچنین دستمزد‌ها بر مبنای نیاز کنونی به نیری کار، وفور یا کمیابی آن و توان تولیدی هر کارگر خاص تعیین می‌شوند. این نه تنها در کشور‌های دارای نظام کسب‌و‌کار آزاد صادق است، بلکه در کشور‌هایی چون مکزیک هم که سیاست‌هایی کما‌بیش دخالت‌گرایانه را دنبال می‌کنند یا حتی در کشور‌هایی مانند روسیه که اقتصادی سوسیالیستی دارند و به گفته دیویس، تفاوت دستمزد میان شاخه‌های مختلف تولید در آنها و میان افراد درون هر یک از این شاخه‌ها از تفاوت دستمزد‌ها در آمریکا بسیار بیشتر است، صدق می‌کند. اینتلیجنتسیا که طبقه‌ای از دانشمندان، کارمندان سیاسی و هنرمندان است که در گیرا‌گیر فقر عمومی از بیشترین امتیازات برخوردارند، در کنار استاخانوویسم،۲ دو شاهد بر این مدعایند.

تاکنون هیچ روشی بهتر از روش بازار برای تعیین دستمزد‌ها پیدا نشده. تلاش‌هایی که در این راه انجام شده‌اند که به هر کس، طبق نیاز‌هایش بدهیم و از هر کس، طبق توانایی‌هایش بخواهیم، هر بار که انجام شده‌اند، شکست خورده‌اند (چنانکه در روسیه، در آغاز انقلاب بلشویکی ناکام ماندند)؛ به این دلیل ساده که کارگر مجبور است هر مبلغی را که در قالب دستمزد خود فرا‌تر از مقداری دریافت می‌کند که از راه عملکرد آزادانه ساز‌و‌کار عرضه و تقاضا به او می‌رسید، به خاطر افزایش قیمت‌ها که در این میان رخ داده، در مقام مصرف‌کننده بپردازد. همچنین همانگونه که بعدا خواهیم دید، نمی‌توان دستمزد‌ها را از راه کاهش سود کارآفرین بالا برد.

۷. از آنچه تا‌کنون گفته‌ام، این نیز نتیجه می‌شود که تلاش برای دادن سهمی در مدیریت و سود به کارگران، تلاشی پوچ است. سود اجرتی است که کارآفرین در مقابل ریسکی که بر دوش گرفته، نصیب خود می‌کند. او برای آنکه بتواند این ریسک را تنها با مسوولیت خود بر دوش گیرد، به استقلالی کامل در ارتباط با مسوولیتش نیاز دارد. کارگر در بنگاه نه ریسکی بر دوش می‌گیرد و نه مسوولیتی و از این رو حقی برای مشارکت، چه در مدیریت بنگاه و چه در سود آن ندارد. می‌توان به امکان‌پذیری اقتصادی که ریسک کارآفرینانه نداشته باشد، فکر کرد. اما مشارکت کارگران در مدیریت و سود بنگاه، راه‌حلی مختلط و ذاتا عقیم و بی‌ثمر برای حل مساله است.

فاستینو بالوه

مترجم: محسن رنجبر

پاورقی:

۱- این متن در سال ۱۹۵۶ نوشته شده است.

۲- Stakhanovism: نظامی طراحی‌شده در شوروی سابق برای بالا بردن تولید از راه ارائه محرک‌هایی به کار‌گران کارآمد.