دوشنبه, ۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 24 February, 2025
نیما, از انزوا تا اجتماع

«با طبایع مردم نزدیکی می گیریم. زیرا طبیعت ما هم از طبیعت آنها جدا نیست. ما راه های جداگانه را شناخته ایم. این شناسایی است که ما را به مردم نزدیک می کند، یا از آنها دور می دارد. به خصوص هنر شعری امروز باید در این دقیق باشد... وقتی بی اعتنا به مردم تحویل بدهیم، مردم هم بی اعتنا می پذیرند. با احتیاط و به تدریج با مردم باید نزدیکی گرفت. دم به دم، از شکلی به شکلی رفتن نباید مقصود ما باشد. چون ما برای مردم می آفرینیم، شکل و بیان و غیر آن، واسطه نفوذ در مردم باید برآورد شوند... من می گویم می خواهم پیش بروم، اما صدای مردم را در راه بشنوم.»
(نامه های نیما، صص ۵۰۳و ۵۰۴)
این ضرورتی انکارناپذیر است که برای پیوند دوباره مردم با شعر و مقابله با گسست نسل های ادبی، شاعران روزگار ما باید از کاخ های پرزرق و برقی که با خشت های کلمات فاخر، لوکس و تجملی ساخته اند، بیرون بیایند. دست شعر را بگیرند و با خود به میان مردم کوچه و بازار ببرند: به ایستگاه های اتوبوس، میدان های تره بار، صف های توزیع ارزاق عمومی، پشت چراغ های قرمز، بیمارستان ها، کارخانه ها، زندان ها، یتیم خانه ها، خانه های سالمندان، باشگاه های ورزشی و... هر جای دیگری که محل رفت و آمد آدم هاست.
باید دست شعر را گرفت و به میان مردم کوچه و بازار برد تا با مردم حشر و نشر داشته باشد و نشست و برخاست کند. در جبهه بجنگد، در بیمارستان بستری شود، در تیمارستان دیوانگی کند، در مسجد نماز بخواند، در کارخانه کار کند، با ماشین مسافر کشی کند، در خیابان بخوابد، در پارک قدم بزند، به سینما برود، زیر باران عاشق بشود، در کوچه باغ ها آواز بخواند، در اداره پشت میز بنشیند، در خانه سالمندان انتظار بکشد و... تا رنگ و بوی مردمی بگیرد.
شعر باید حدیث غم ها و شادی های مردم باشد. با خنده های آنان بخندد، با گریه های شان اشک بریزد و خونسرد و بی تفاوت از کنار مردم عبور نکند. اگر امروز این اتفاق خجسته بیفتد، شاید فردا آغوش گرم و پرمهر مردم- بیش از امروز- به روی شعر گشوده شود و مردم زمانه ما نیز همچون زمان سنایی، عطار، مولانا، فردوسی، حافظ، سعدی و... شعر را موجودی از جنس خویش و برای خویش بدانند و برای هم صحبتی و هم نشینی با او، بی قراری کنند و سرو دست بشکنند.
مردم انتظار دارند سیمای پرفروغ خویش را در آیینه شعر شاعران معاصر ببینند- نه آن گونه که شاعر نقاشی می کند، بلکه آن گونه که در جهان واقع هست- و این مطالبه ای منطقی و به حق است.
امروز مردم به شعر شاعرانی رو نشان خواهند داد که صدای رفت و آمد و نشست و برخاست خویش را در کلمه به کلمه آن اشعار بشنوند، و رمز موفقیت اشعاری که بعد از انقلاب مقبول مردم واقع شده است، چیزی جز این نمی تواند باشد، هرچند این سروده های مردمی در نظر ادیبان کهن اندیش از دایره تعریف شعر خارج باشند.
«نیما یوشیج» - که او را پدر شعر نو نام نهاده اند، در این باره چنین می گوید: «... من همه قطعات شعرهای خودم را نمی پسندم. مردم حق دارند. شعر افسون است. اما یک افسون خیرخواهانه. باید از حیث کلمات، شکل، وضع تعبیر، جمله بندی و خصوصیات زبان و همه چیز با مردم کنار بیاییم. شعر باید مردم را از خود گریزان نکرده، اول رو به خود بیاورد، بعداً مطالبی را به آنها برساند.»(۱)
«مخاطب اندیشی» یکی از مؤلفه های اصلی شعر نیمایی است. از منظر نیما شعر، پژواک وجدان جمعی جامعه و ترجمان عواطف و علایق گروهی است. شاعران نیمایی تلاش می کنند که گسست ایجاد شده بین شعر و جامعه را ترمیم نموده و مخاطب را بار دیگر در مرکز توجه خویش قرار دهند. چرا که به زعم نیما و پیروان او، شعر کالایی فرهنگی است که باید متناسب با ذوق و ذایقه ادبی و نیازهای عصری مردم تولید شود و صدالبته ارتقای کیفی این کالای فرهنگی نیز باید مورد توجه قرار گیرد، چنان که خود «نیما» در این خصوص می گوید:
«ما باید جنگ با طبیعت ذوقی مردم نکنیم، بلکه از راه طبیعت مردم طرحی را که اول متناقض با ذوق آنهاست، پیشنهاد کنیم. باید مفهومی را به کار ببریم که واقعاً در مردم وجود دارد و تحریک در آن لازم است.»(۲)
شاعرانی که بدون توجه به مطالبات جامعه و سفارش های اجتماعی مردم عصر خویش شعر می گویند و انزوای خویش را به پای شعر نافهمی مردم زمانه خویش می گذارند، راه خود فریبی را در پیش گرفته اند و شاید دچار نوعی توهم نبوغ ادبی و «خودبزرگ بینی» شده اند. قدر مسلم شاعری که امروز نتواند با مردم زمانه خویش ارتباط برقرار کند و به زبان آنان سخن بگوید، فردا هرگز نخواهد توانست در ادبیات ما جایگاهی شایسته داشته باشد. نباید از این نکته غفلت کرد که شاعران بزرگی همچون حافظ، سعدی، مولانا و... قبل از هر چیز زبان گویای مردم عصر خویش بوده اند و سخنگوی صادق فرهنگ و تمدن روزگار خویش. امروز نیز این بزرگان آیینه تمام نمای فرهنگ این مرز و بوم و حافظه تاریخی ملت ما هستند.
آری، رمز موفقیت شاعران بزرگ- قبل از هر چیز- پیوند با مردم و جامعه و واگویه آرمان ها، پیروزی ها و شکست های آنان به زبان شعر بوده است. مطمئن باشید هیچ شاعری در انزوا و دوری از مردم بزرگ نشده است. حتی نیمای منزوی و خلوت گزین نیز سرانجام پذیرفت که دور از مردم و اجتماع نمی توان از رنج مردم گفت. به همین خاطر در ادامه مسیر خویش از پیله انزوا و تنهایی خود بیرون آمد، دست شعر خویش را گرفت و به میان مردم برد و پس از طی این سیر و سلوک «نیمای بزرگ» شد:
آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!
یک نفر در آب دارد می سپارد جان.
یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید.
آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن،
آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید
که گرفتستید دست ناتوانی را
تا توانایی بهتر را پدید آرید،
آن زمان که تنگ می بندید
بر کمرهاتان کمربند.
در چه هنگامی بگویم من؟
یک نفر در آب دارد می کند بیهوده جان قربان!
آی آدم ها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!
نان به سفره، جامه تان بر تن
یک نفر در آب می خواند شما را.
موج سنگین را به دست خسته می کوبد
بازمی دارد دهان با چشم از وحشت دریده
سایه هاتان را از راه دور دیده
آب را بلعیده در گور کبود و هر زمان بیتابی اش افزون
می کند زین آب ها بیرون
گاه سر، گه پا.
شعر «آی آدم ها» گویا همین امروز و خطاب به ملت ها و مردم بی تفاوتی سروده شده است که سرکوب ناجوانمردانه ملت های به پاخاسته ای چون بحرین، یمن، لیبی و... را توسط حکومت های مستبد و خودکامه ای چون «آل خلیفه» و «قذافی» می بینند، و خونسرد و بی تفاوت از کنار آن می گذرند و حتی از محکوم کردن زبانی این جنایت های ضدبشری نیز پرهیز می کنند!
گوش کنید! این فریاد مظلومانه ملت به پاخاسته بحرین است که از حنجره «نیما» به گوش می رسد:
آی آدم ها!
او ز راه دور این کهنه جهان را باز می پاید؛
می زند فریاد و امید کمک دارد
آی آدم ها که روی ساحل آرام در کار تماشایید!
موج می کوبد به روی ساحل خاموش
پخش می گردد چنان مستی به جای افتاده، بس مدهوش
می رود نعره زنان، وین بانگ باز از دور می آید:
- «آی آدم ها»...
و صدای باد هردم دل گزاتر
درصدای باد بانگ او رهاتر
از میان آب های دور و نزدیک
باز در گوش این نداها:
آی آدم ها...!
شعری که زندگی است
بررسی زندگی نیما به عنوان بنیانگذار شعر نو نیز مؤید این حقیقت است که شاعر باید به مردم نزدیک شود، اما از خود دور نشود. به مردم نزدیک شود تا زبان عواطف، احساسات و خواسته های آنان باشد و از خود دور نشود، تا بتواند به عنوان یک «مصلح اجتماعی» یک گام جلوتر از مردم حرکت کند و شعر او در تحول اجتماع و بنیان گذاری زیرساخت های نوین فرهنگی، تأثیرگذار باشد.
و اما قدرمسلم تا زمانی که شاعران درقصر خیال پردازی های شاعرانه خویش به سر می برند و خواب های طلایی می بینند، انتظار پیوند دوباره مردم با شعر، انتظاری عبث و بیهوده است و روز به روز شکاف میان مردم و شعر بیشتر می شود و بحران مخاطب دامنه دارتر و عمیق تر. اگر نیما برای چند صباحی موفق شود که دیوار بلند فاصله بین مردم و شعر را از میان بردارد، به خاطر بیرون زدن از خود و نشست و برخاست با مردمی است که تا چندی پیش از سایه آنان هم می گریخت و برای روبه رونشدن با آنان، راه خویش را کج می کرد! اما زمانی که به این حقیقت روشن دست یافت که شاعر زمان بودن، بدون آمیزش با اجتماع و مردم ممکن نیست، شجاعانه مسیر خود را عوض کرد و دست شعر خود را گرفت و به میان مردم برد:
«انسان تا نبیند و در اطراف خود گردش نکند، ناقص است. به ذاته نمی فهمد و نمی داند که مردم در چه حالند و چه فکر و احساساتی دارند، یا از کجاها این فکرها و احساسات را دارند. یا از کجاها این فکرها و احساسات می آیند و قلب انسان را محرک می شوند...» (۳)
نیمای خلوت گزین و منزوی با درک این حقیقت که تا پای شعر به میان مردم و اجتماع باز نشود، شعر، راهی به دهی نخواهد برد، سرانجام دست شعرش را گرفت و به میان توده های مردم برد: به روستاها، شالیزارها، کوچه ها، خیابان ها، قهوه خانه ها، خانه های محقر مردم و به هر کجا که ضرورت حضور شعر در آن جا احساس می شد. برای همین به شعر نیما نمی توان صفت شعر «لوکس و فاخر» داد. چرا که نیما برای رنج مردم شعر می گفت، نه برای گنج خویش، چنان که خود گفته است:
«آدم بی درد، مثل آدم بی جان است. انسان، برای خوردن و پوشیدن و حرص زدن و به چاپلوسی های شرم آور افتادن نیست. موجودی که اسمش انسان است، استعداد دارد که به لذت های عالی دست بیندازد.» (۴)
رضا اسماعیلی
پانوشت ها:
۱- نامه های نیما، شراگیم یوشیج، نگاه، ۱۳۷۶، ص.۵۰۳
۲- برگزیده آثار نیمایوشیج، سیروس طاهباز، صص ۲۰۵ و .۲۰۶
۳-نامه های نیما، شراگیم یوشیج، نگاه، ۱۳۷۶، ص.۳۴۵
۴- همان، ص.۴۹۶
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست