دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا

مهربانی همیشه ارزشمندتر است


بانوی خردمندی در كوهستان سفر می كرد كه سنگ گران قیمتی را در جوی آبی پیدا كرد. روز بعد به مسافری رسید كه گرسنه بود. بانوی خردمند كیفش را باز كرد تا در غذایش با مسافر شریك شود. مسافر …

بانوی خردمندی در كوهستان سفر می كرد كه سنگ گران قیمتی را در جوی آبی پیدا كرد. روز بعد به مسافری رسید كه گرسنه بود. بانوی خردمند كیفش را باز كرد تا در غذایش با مسافر شریك شود. مسافر گرسنه، سنگ قیمتی را در كیف بانوی خردمند دید، از آن خوشش آمد و از او خواست كه آن سنگ را به او بدهد. زن خردمند هم بی درنگ، سنگ را به او داد.

مسافر بسیار شادمان شد و از این كه شانس به او روی كرده بود، از خوشحالی سر از پا نمی شناخت. او می دانست كه جواهر به قدری با ارزش است كه تا آخر عمر، می تواند راحت زندگی كند، ولی چند روز بعد، مرد مسافر به راه افتاد تا هرچه زودتر، بانوی خردمند را پیدا كند. بالاخره هنگامی كه او را یافت، سنگ را پس داد و گفت:

«خیلی فكر كردم. می دانم این سنگ چقدر با ارزش است، اما آن را به تو پس می دهم با این امید كه چیزی ارزشمندتر از آن به من بدهی. اگر می توانی، آن محبتی را به من بده كه به تو قدرت داد این سنگ را به من ببخشی!»

ترجمه: لادن خضری