پنجشنبه, ۲۸ تیر, ۱۴۰۳ / 18 July, 2024
مجله ویستا

شادی را به مردم یاد بدهیم


شادی را به مردم یاد بدهیم

به نظر می رسد میزان شادی در جامعه ایرانی بالا نیست در تعریف احساس شادی و شادمانی می توان این را گفت که افراد در کل باید از مجموعه آنچه پیرامون شان می گذرد رضایتمندی داشته باشند و دستاوردهای خود را مثبت ارزیابی کنند

به نظر می‌رسد میزان شادی در جامعه ایرانی بالا نیست. در تعریف احساس شادی و شادمانی می‌توان این را گفت که افراد در کل باید از مجموعه آنچه پیرامون‌شان می‌گذرد رضایتمندی داشته باشند و دستاوردهای خود را مثبت ارزیابی کنند. به زبان ساده‌تر، هرگاه انسان، احساس برد کند، شاد است. یعنی آن اشخاصی در جامعه احساس شادی می‌کنند که احساس برد داشته باشند از مجموعه زندگی‌شان و احساس باخت در کل زندگی به آنها دست ندهد و نگویند عمرمان را باختیم یا تلف کردیم. تاکنون هیچ آماری درباره این ندیده‌ام که چه میزان از افراد، احساس برد یا باخت می‌کنند، چون این موضوع، کار افراد پژوهشگر است و نیاز به بررسی آماری دارد. ولی می‌توان اینطور گفت هر گاه امید به زندگی در افراد بالا برود، احتمال اشتغال مناسب افزایش یابد، یعنی زندگی کردن آسان‌تر شود، ارزانی، رفاه و امنیت عمومی و اجتماعی بالاتر برود، به طور طبیعی مردم شادتر خواهند بود و عکس اینها نیز مردم را ناشاد می‌کند.

از سویی می‌بینیم در حال حاضر، شاخص امید به زندگی در جامعه ایرانی بالا رفته است. آیا می‌توان این را به عنوان دلیلی برای شاد بودن جامعه ایرانی تصور کرد؟ اگر چنانچه فقط این فاکتور در موضوع شادی دخیل باشد، می‌توان چنین گفت. ولی بالا رفتن امید به زندگی نشان‌دهنده این است که نگاه مردم به بهداشت و سطح خدمات بهداشتی ارائه شده به آنها، بهتر شده. مسائل دیگری مانند کنترل بیماری‌ها و عدم استفاده از غذاهای ناسالم، ورزش و فاکتورهای دیگر نیز در افزایش امید به زندگی موثرند و می‌توانند این شاخص را بالا ببرند و ایجاد شادی و رضایت در افراد کنند.

در هر حال چه شاد بودن و چه ناشاد بودن دلایلی دارد که باید به آنها پرداخته شود. باورم این است آدم‌هایی شاد هستند که از روند زندگی شان احساس شادی و رضایت می‌کنند. در حال حاضر، شخصا نمی‌توانم قضاوتم را از روی افرادی که به صورت روزمره با آنان ارتباط دارم، عنوان کنم، چون متاسفانه یا خوشبختانه اشخاصی که با آنها سر و کار دارم، از رفاه نسبی برخوردارند و خیلی از زندگی خود گله مند نیستند. ولی باید دید افراد دیگر جامعه که سطح رفاه اقتصادی کمتری دارند، اگر چنانچه قدرت خریدشان پایین بیاید و ببینند تورم بالا می‌رود، باز هم شاد خواهند بود؟ اینها پرسشی است که در جامعه هنوز برای آنها پاسخی تاکنون نداریم.

برخی از افراد تصور می‌کنند با دست زدن به اقداماتی مانند مصرف مواد مخدر یا الکل، شادی به سراغ آنها می‌آید یا حداقل اندوه از آنها دور می‌شود و به اصطلاح «غم خود را از یاد می‌برند». این تصور کاملا اشتباهی است. می‌توان اینطور گفت افرادی که دنبال مواد مخدر می‌روند کسانی هستند که از شارژ روانی کافی برخوردار نیستند و می‌خواهند خودشان را با ابزاری خارج از وجود خود شاد کنند یا اندوه خود را از یاد ببرند. باید دید کسی که به سراغ این مواد می‌رود عدم کامیابی خود را به چه دلایلی مربوط می‌داند. یعنی ممکن است یک نفر پیدا شود که در طبقات بسیار مرفه نیز ناشاد باشد. احساس اندوه و ناشادمانی او از زندگی برمی‌‌گردد به تعریف خاص او از زندگی، باورها و ارزش‌هایی که برای خود برگزیده یا درون او قرار گرفته‌اند.

ولی در کل برای کل جامعه اگر بخواهیم اظهارنظر کنیم، باید مطالعه کنیم که آیا افراد از روند زندگی و گذران عمر خود، دستاوردهای مثبتی دارند تا با نگاه به آن دستاوردها احساس شادمانی کنند. بنابراین، من، شما و هر کسی که به ۱۰ یا ۵ سال یا دو ماه پیش زندگی خود نگاه می‌کند، این پرسش را از خود دارد که آیا دستاوردهایی داشته که در مقایسه با از دست دادن طول عمر چشمگیر و ارزشمند باشند تا بر پایه آن بتواند دلیلی برای شاد بودن خود داشته باشد؟ یا دلیلی وجود ندارد و عمر او تباه شده؟ رسانه‌ها می‌توانند این موضوع را به عنوان یک پرسش جدی برای خوانندگان خود مطرح کنند تا مردم جواب دهند چقدر شادند و چقدر ناشاد؟

مساله دیگری که در ارتباط با شادی در جامعه می‌توان گفت بروز هیجان آمیز و ناگهانی گونه‌هایی از شادی در جامعه است که منجر به تخریب می‌شود. مسائلی مانند شادی از برد یک تیم ورزشی یا اتفاقاتی که در سه شنبه شب پایانی سال می‌افتد، از این دستند. عده‌یی می‌گویند جامعه شاد است و دلیل این شادی را اتفاقاتی از این دست می‌دانند و عنوان می‌کنند اگر جامعه شاد نبود، اینطور احساس هیجان نداشت. گروه دیگری می‌گویند چون جامعه فرصت بروز شادی و هیجان خود را پیدا نکرده، در برخی مقاطع مانند سه شنبه پایان سال، دست به اعمال هیجانی مخرب می‌زند.

شخصا با گروه دوم موافقم که می‌گوید هر چند افراد برای بروز شادی و چه ابراز ناکامی‌های خود فرصت داشته باشند، شکل این بروز، آرام‌تر خواهد بود.

درست این است که افراد در جامعه برای بروز و ابراز اندوه و غم یا شادی و خوشحالی خود آموزش دیده باشند که آنها را روش‌هایی خردمندانه، عقلایی و منطقی نشان دهند. هر گاه هر کسی هنگام بروز شادی یا هیجان خود باعث آسیب رساندن به خود، سازمان، بنا، شخص دیگر، وسایل و تاسیسات شود، دست به آنارشیسم و هرج‌ومرج خواهی زده است. از طرف دیگر مسوولان اجتماعی باید به مردم فرصت دهند تا شادی یا اندوه‌های‌شان را به صورت مدنی، خردمندانه و عقلایی مطرح کنند و همچنین باید مردم را آموزش دهیم تا برای ابراز اعتراض یا شادی خود، به صورت مسالمت آمیز رفتار کنند. این کار را می‌توان از درون خانواده شروع کرد. اعضای یک خانواده هنگام شاد بودن یا اعتراض داشتن به یکدیگر می‌توانند بدون کتک کاری و در به هم کوبیدن و قهر کردن، مسائل را مطرح کنند. این روش‌ها، اعمال خردمندانه‌یی نیست. باید یاد بگیرم با لبخند اعتراض خود را بیان کنیم و با جملاتی مودبانه و محترمانه مقصود خود را به همکار، دوست، همسایه و افراد خانواده بیان کنیم. درباره شادی نیز اینچنین است. شاد بودن به معنای آتش زدن وسایل یا اعمال هیجان‌آمیز و خشن نیست. متاسفانه این را به ما یاد نداده‌اند. سرمایه‌گذاری تربیتی روی انسان‌ها کم است. می‌دانیم رفتار در جانواران بر پایه غریزه است، ولی در انسان، رفتارها بر پایه آموزش و تربیت خود را نشان می‌دهد. شادی کردن را می‌توان به مردم یاد داد. الان در نظر بگیرید به افراد بگویند شما اگر بخواهید منتهی درجه شادی خود را به دیگران نشان دهید، چه می‌کنید، ممکن است به رفتارهای هیجانی اشاره کنند. این بروز عاقلانه شادی نیست. باید به مردم آموخت چطور شاد باشند و احساس شادی را چطور به دیگران نشان دهند یا اصلا این احساس را منتقل کنند.

از طرف دیگر می‌توان گفت در تقویم ملی ما، مراسم شاد کمتر از مراسم ناشاد است. برای همین می‌بینیم شادی‌ها را عموما افراد به صورت انفرادی یا در جمع‌های محدود دوستان یا خانواده یا همکاران با رفتن به صحرا، ‌میهمانی، مسافرت و این‌گونه رفتارهای فردی ایجاد می‌کنند و جای خالی شادی دسته جمعی در تقویم ملی ما احساس می‌شود. آرزو می‌کنم برای شادمان کردن مردم برنامه‌ریزی شود، همه احتیاج به شادی داریم. چهار هیجان در انسان طبیعی است: غم، شادی، خشم و ترس این چهار هیجان را تشکیل می‌دهند. مطمئنا با شاد کردن انسان‌ها، آنها انرژی بیشتری برای سازندگی، تولید و رفع نیازمندی‌های جامعه خواهند داشت و باید برایشان برنامه‌ریزی کرد و با ایجاد تفریحات شاد و خردمندانه زندگی را برای آنان لذتبخش‌تر کرد. باید امکاناتی را فراهم کرد تا مردم شاد شوند. اگر تفریح را جزیی از نیازهای لازم انسانی بدانیم و برای آن به مردم آموزش بدهیم، جامعه امن‌تر، سالم‌تر و سرزنده‌تری خواهیم داشت.

دکتر مسعود غفاری

روانشناس و مشاور خانواده