پنجشنبه, ۲۰ دی, ۱۴۰۳ / 9 January, 2025
کنسول در شرق
آلبرت چارلز راتیسلاو (۱۹۳۸-۱۸۶۲) از ماموران کنسولی دیرپای بریتانیا بود که از سال ۱۸۸۳ که در انتخابات ورودی وزارت خارجه آن کشور پذیرفته شد.
تا زمان بازنشستگیاش در آوریل دهه ۱۹۲۰ یکسره در مأموریتهای کنسولی و سیاسی انجام وظیفه کرد.
در این مدت طولانی که از چهل سال متجاوز بود، راتیسلاو عمدتا در شرق (عثمانی/ ترکیه، عراق پیش از استقلال، و ایران) ماموریت داشت. مدت ماموریتهای او در مناطق غیرشرقی (سالونیک، بلغارستان، وجزیره کرت در زمان جنگ جهانی اول) مجموعا از ده پانزده سال بیشتر نبود.
بنابراین، به خاطر طول مدت خدمت در شرق، ماموری بود که قاعدتا به زیروبمهای سیاست بریتانیا در شرق آشنایی داشته و گاه از بازیگران آن محسوب میشده است.
«مطالب این کتاب، که فاصله زمانی بین ۱۸۸۱ تا ۱۹۲۰ را در بر میگیرد، انتقالدهنده روح یک زمانه است. زمانهای که در آن شاهد اتفاقات بزرگ بینالمللی در صحنه اروپا، خاورمیانه و جهان هستیم.... این کتاب روایت آخرین دهههای دوره ویکتوریا در انگلستان است.... آخرین روزهای امپراتوری عثمانی .... جنبش ترکان جوان، جنبش مشروطه در ایران.... و سرانجام جنگ جهانی اول» (سخنی از مترجم، ص ۹).
بدیهی است از چنین خاطراتی نمیتوان انتظار داشت که بازگوکننده همه مسائل و ترفندهای سیاسی، آن هم در مورد امپراتوری گسترده و با نفوذی چون بریتانیا باشد. این کتاب، در واقع، عمدتا نوعی سفرنامه است. بهراستی هم شاید نمیتوان متوقع بود که ماموری سیاسی، حتی اگر از کنه تمام ماجراها و رقابتها و زودوبندها نیز آگاه باشد، همه آنچه را میداند فاش کند، یا اساسا مجاز به چنینکاری باشد. از همینرو، از مجموع این کتاب (خاطرات زندگی روزمره و تفریحات ورزشی و شکار و رفت و آمدها و توصیفهایی مختصر از شهرها و وضع زندگی مردم) فقط مواردی نسبتا اندک درباره جریانات سیاسی بالفعل میتوان استخراج کرد: که البته بهخصوص آنچه درباره روزهای نهضت مشروطیت در تبریز و آذربایجان میگوید غنیمت است.
از این «استخراج » آنچه نصیب من شد، آشنایی کم و بیش با وضع « کلنیهای» امپراتوری عثمانی، تا حدودی سیاستهای قومی آن امپراتوری، نمونههایی از برخورد و کشمکش مسلمانان با اقلیتهای مسیحی یونانی و بلغاری و نیز یهودیان، و مقولاتی از این دست است؛ جملگی خلاصه و شاید ناقص. اما، همان طور که اشاره کردم، بازگویی وضع تبریز و آذربایجان در آغاز انقلاب مشروطیت، دستکم برای ما ایرانیان، از مهمترین بخشهای کتاب است. در این مقاله نیز، به خاطر محدودیت جا، سخن را به همین موضوع منحصر میکنیم.
تبریز در سر آغاز انقلاب مشروطیت
به نظر میرسد که حساسترین مرحله از خدمات کنسولی- سیاسی دراز مدت نویسنده کتاب، دوران ماموریت او در تبریز و ارومیه باشد. فصلهای دهم و یازدهم کتاب را نیز به همین دوره اختصاص داده است. در این دو فصل، بدوا بعضی موضوعها جلب توجه میکند.
اول، نابسامانی وضع ایران و جادههای آن، در برابر انتظام نسبی تشکیلات اداری و مملکتی امپراتوریهای عثمانی و روسیه.« وقتی در پاییز ۱۹۰۳ .... من حکم انتصاب خودم را به عنوان جنرال کنسول بریتانیا در تبریز مرکز ایالت آذربایجان، یعنی جایی که ولیعهد ایران در آنجا دربار خود را داشت، گرفتم، یک مسافرت طولانی ومشکل در جلوی روی من قرارگرفت».
وی بعد از ماموریتهای خود در سالونیک (مرکز کنونی ایالت مقدونیه یونان، که مترجم اصرار دارد در همهجا نام قدیمی و دشوار آن تسالونیکی را بیاورد)، ارزروم، بلغارستان؛ و بصره (جملگی از «کلنی»های امپراتوری عثمانی)، با سمت قونسول ارشد مامور تبریز میشود. ظاهرا در همه جا سرویس قطار و راه آهن برقرار است، بجز در ایران و آذربایجان که حتی جادهها نیز افتضاح و ناامن است.
دوم، مقوله دیرین فساد، از محمدعلی میرزا ولیعهد و دربار و اطرافیان او گرفته تا «ساتورخان» ارمنی که مامور میشود «برطبق سنت مرسوم.... کنسول تازه از راه رسیده را از مرز ایالت ولیعهد[جلفای ایران] به مرکز [ایالت] راهنمایی کند.» وی که «یک ارمنی جاافتاده کوچک اندام بود که هر چند که به وضوح غیرنظامی بود، درجه سرداری در ارتش ایران داشت»، خلاصه و فیالمجلس، معادل نیمی از ۲۵۰تومان (حدود ۵۰ پاوند) هزینه سفر ۸۰ مایلی از جلفا تا تبریز را «که در واقع یک مبلغ معقول بود» به جیب میزند.
سوم، هیات ظاهر و رفتار نامطبوع ولیعهد. «ولیعهد شخصیت گیرایی نداشت.... خلاص شدن از دست او [در جلسه معارفه اولیه] مایه آرامش بود.» به علاوه، تا آن موقع هیچ موقعیتی.... پیش نیامده بود تا واقعا ظرفیتهای وی را به عنوان یک حاکم به محک بزند. اما موفق شده بود که شهرت سنگدلی و آزمندی را برای خود کسب کند و به وضوح درمیان اتباع خویش غیر محبوب بود»
چهارم، فقدان آمار و اطلاعات پایهای. «از آن رو که هیچ وقت آماری گرفته نشده بود، هیچکس تصور ثابتی نسبت به جمعیت تبریز نداشت. ایرانیهای وطنپرست.... آن را تا نیم میلیون ارزیابی میکردند [یعنی تخمین میزنند] .... اما در یک ارزیابی کلی جمعیت چیزی بیشتر از ۲۰۰۰۰۰نفر بود» و «هرچند که تبریز از نظر جمعیت دومین شهر و از نظر بازرگانی اولین شهر ایران است و زبان فارسی در آنجا صحبت نمیشود.... فارسی تنها زبانی است که به آن نوشته میشود؛ اما .... هرکسی که به مدرسه میرود- یک اقلیت محدود- فارسی را یاد میگیرد ولی آن را به عنوان یک زبان بیگانه فرا میگیرد».
پنجم، ناآرامیو ناامنی مزمن منطقه. «اگر تبریز خودش در آن زمان به قدر کافی آرام بود، اما به زودی حواشی منطقه من تا اندازهای ناآرام شد. در مارس ۱۹۰۴ .... آقای لاباری عضو هیات تبلیغی [یعنی هیات مبلغان مذهبی] آمریکا در ارومیه.... به نحو بیرحمانهای کشته شد.» کردها و «همچنین دلایلی وجود داشت که باور کرد که مجتهد بزرگ ارومیه.... نیز در این واقعه شریک [بودند]».
«ارومیه شهرکی بود که ۲۰ تا ۳۰هزار سکنه داشت که در مرکز پرجمعیتترین و حاصلخیزترین منطقه ایران واقع شده و گذشته از کردها و ترکها میتوانست به نیکویی مکانی برای سکونت اقلیتهای دیگر باشد».
ششم «قاعده» بستنشینی.» به طور کلی در کشورهایی که رژیم آنها استبدادی است یعنی.... هیچ حقوق قانونی برای مردم عادی نیست..... قاعده بست [نشینی] تنها وسیلهای بود که به آن طریق مظلومین میتوانستند کاری برای احقاق حق خود انجام دهند.... گاهی .... بست در منزل خود ظالم انجام میگرفت..... اگر میتوانستی به یک کنسولگری خارجی و یا خانه هر خارجی وارد شوی، یک مکان فوقالعاده برای بست نشینی بود.....».
«ارومیه شهرکی بود که ۲۰ تا ۳۰هزار سکنه داشت که در مرکز پرجمعیتترین و حاصلخیزترین منطقه ایران واقع شده و گذشته از کردها و ترکها میتوانست به نیکویی مکانی برای سکونت اقلیتهای دینی باشد».
ششم «قاعده» بستنشینی.» به طور کلی در کشورهایی که رژیم آنها استبدادی است یعنی.... هیچ حقوق قانونی برای مردم عادی نیست..... قاعده بست [نشینی] تنها وسیلهای بود که به آن طریق مظلومین میتوانستند کاری برای احقاق حق خود انجام دهند.... گاهی .... بست در منزل خود ظالم انجام میگرفت..... اگر میتوانستی به یک کنسولگری خارجی و یا خانه هر خارجی وارد شوی، یک مکان فوقالعاده برای بست نشینی بود.....».
هفتم و شاید مهمتر از همه موارد کتاب، توصیف شرایط حاکم بر شروع جنبش مشروطیت در آذربایجان و تبریز است و خشونتها، حیلهگریها و سوءاستفادهها که متاسفانه فقط هم به حکومتیان منحصر نیست:
«این آشکار بود که مظفر الدین [شاه] عمر درازی نخواهد کرد و کسی رغبت نداشت که پسر او را به عنوان فرمانروای مطلق در جای وی ببیند.» ضمنا، « این مساله که آیا در تمام نقاط چیزی بیشتر از یک تصور بسیار مبهم درباره اینکه دولت مشروطه چیست وجود داشت. قابل تشکیک است».
«..... مردم عموما به خاطر نابکاری یک گروه نامشروع دستاندرکار غلهکاری بهره اندکی از آن [بهتر شدن محصول در آن سال] میبردند. رهبران این گروهها روحانی برجسته با لقب امام جمعه [حاجی میرزا کریم] و سعدالملک کلانتر شهر بودند..... ».
«در ژوییه ۱۹۰۶..... زمینهای وسیع سفارت با جمعیتی از ایرانیان که برای آزادی فریاد میکشید شلوغ شد..... ولیعهد خودش انگیزه را فراهم کرد. وی نه فقط حکم رسمی[فرمان] شاه را توقیف کرد.... بلکه اعلام کرد که .... وقتی به حکومت برسد [امتیازات داده شده] را پس خواهد گرفت».
● نقش سفارت بریتانیا در تحصن مشروطهطلبان
اما نکته جالب نظر این است که آقای کنسول از تحصن مردم در قونسول خانه خود تبری میجوید: «در غروب هفدهم سپتامبر [۱۹۰۶/ ۲۵ شهریور ۱۲۸۵] شایعهای به گوش میرسید که چنین برنامهای [تحصن] در حال انجام است و بعد از گزارش به سفارت، برآن شدم که به هر وسیله ممکن از صورت گرفتن اینگونه کارها ممانعت کنم....» (همان جا). و در جواب شاهزاده نظام السلطنه که « با اتخاذ لحن آمرانهای» خواستار موقوف کردن تحصن شده بود مینویسد: «.... هیچ کس از من خوشحال تر نخواهد بود که به این وضعیت که برای من ناراحتی وصفناپذیری به بار آورده، خاتمه داده شود». «بیشتر ترجیح میدادم که دخالت من به نفع ولیعهد باشد» ( ص ۲۵۶). واقعیت این است که ما را بد بار آوردهاند. بعضیها در ذهن ما فرو کردهاند که «مشروطیت، کار انگلیسیها بود!» در حالی که آن طور که جناب کونسول میگوید، آنها غافلگیر شدهاند و نقشی در تجمع مردم نداشتهاند.
آیا صورتی در زیر داشتی آنچه در بالاستی؟ مطمئن نیستم، اما نکته مهمیاست؛ به علاوه روشن شدن این موضوع، احتمالا تردیدها را نسبت به تحصن مشروطهخواهان در سفارت انگلستان در تهران نیز برطرف خواهد کرد.
مقامپرستی و قدرتدوستی و جاهطلبیها که همیشه باعث ذلت این مردم بوده است: «در آن شب مشخص شد که تفرقه در میان بستنشینان در کنسولگری به خاطر جاهطلبیهای یک ملای جوان به نام شیخ سلیم که نمیتوانسته برتری میرهاشم را تحمل کند، آغاز شده است».
«اما به قدر کافی جای تعجب بود که فرصت بعدی برای تظاهرات عامه نه از سوی ولیعهد منفور بلکه ازسوی محبوب مردم یعنی میرهاشم فراهم شد.... [ او] به صورت یک مستبد سربرافراشت. تمام مخالفین امیال خود را به کمک یک گروه ۱۵۰ نفری از سیدان مسلح که شهر را مرعوب کردند، به تحت انقیاد خود در آورد.....» مثل همیشه، گفتا ز که نالیم که از ماست که برماست!
«عده کمیاز مردم تصور نسبتا روشنی درباره اینکه مشروطه چیست داشتند. در اوایل در ارومیه چنین تصور میشد که مشروطه یک چیز قابل لمس است و..... ۵۰۰ بار شتر از «مشروطه» در تبریز[ آماده توزیع] است».
« شهرهای دیگر ایران پیروزی شاهانه را [پس از به توپ بسته شدن مجلس شورای ملی] با عقب نشینی پذیرفتند یعنی همه به غیر از تبریز قهرمان. در آنجا میهندوستان فورا برای دفاع از مشروطه مسلح شدند....» (ص ۲۷۴). «در همهجا اعتقاد کمی به قولهای او [یعنی محمدعلی میرزا که اکنون شاه شده بود] وجود داشت» (ص ۲۷۵). این هم یک داستان تکراری دیگر!
«نیروهای منظمیکه به همراه عینالدوله بودند، گاه به گاه، اما به ندرت چیزی به عنوان حقوق دریافت میکردند. نیروهای نامنظم با این وعده نگه داشته میشدند که هنگامیکه تبریز سقوط کرد به آنان اجازه داده خواهد شد تا آن را چپاول کنند» (ص ۲۷۹). به گمانم، توضیح اضافی لازم نیست.
«در ابتدا چنین تصور میشد که فداییها.... آمادهاند زندگی خویش را برای منافع بالاتر قربانی کنند، اما در عمل ایشان بیشتر عادت کرده بودند که منافع کلی [عمومی؟] را به نفع خودشان فدا سازند» (۲۸۰).
«در این موقع [ هنگام کمبود آرد تبریز] سه چهارم نانواییها به طور دائمی بسته شدند و حتی عمل باقرخان که دو نانوا را.... با تفنگ خودش به قتل رساند، نتوانست که همکاران ایشان را ترغیب کند که نان را بدون آرد تهیه کنند»
(ص ۲۸۹). پس بیجهت نیست که آقای کنسول هم به همان نتیجهای میرسد که بعدها بارها ملت ایران تجربه کرده است: «این به زورستانی[ها] منجر به ایجاد ناراحتی .... شد و [مردم] شروع به تشکیک کردند که بعدها از همه اینها، آیا کفن دزد اولی به کفن دزد دومی ارجحیت نداشت؟» ( ص ۲۸۱).
ظاهرا هجوم به نمایندگیهای خارجی نیز در میان ما ریشههایی تاریخی دارد: در این روز مجددا سخنانی در میان فداییها .... برای تهاجم به یک کنسولگری در جریان بود..... »(۲۹۲).
کنسول در شرق بهخصوص در ارتباط با وقایع آذربایجان دوران انقلاب مشروطیت کتابی روشنگر است. کاش خود مترجم محترم یا ناشر کتاب از لحاظ ویرایش متن دقت بیشتری میکردند. امید که برای چاپهای احتمالی بعدی چنین کنند، زیرا عبارتها و جملههای ترجمه، چنانکه در برخی فرازهای نقل شده از آن ملاحظه کردید، غالبا چندان رسا و روان نیست.
خاطرات آلبرت چارلز راتیسلاو
ترجمه دکتر رجبعلی کاوانی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست